حجتالاسلام و السلمین سيدابوالقاسم ژرفا، شاعر و مولف در یادداتشی به مناسبت درگذشت رضا بابایی، نثر این نویسنده و پژوهشگر دینی را با سعدی مقایسه کرد و دغدغه دینی زندهیاد بابایی را ستود.
امروز سخن آن استاد را خوب میفهمم. او گفت: «اینكه آدمها كجا زیست میكنند، فقط یك مسأله در حدود وقایع شخصیه آنان نیست؛ بلكه سرنوشت آنان را رقم میزند.»
اكنون كه دست تقدیر چنین نگاشته تا من در باب ارج و قدر دوست دیرینم رضا بابایی چندسطری قلم بزنم، بیش از هر چیز، سخن آن استاد در جانم پژواك مییابد.
رضا بابایی اگر سر از حوزه علمیه قم و این شهر درنمیآورد و اینجا ماندگار نمیشد و مثلا در پایتخت به سراغ كار قلم میرفت یا عضو هیأت علمی یك دانشگاه نامور میشد، امروز حكایتی بس متفاوت داشت.
رضا بابایی، بیآنكه سر سوزنی قصد گزافگویی داشته باشم، از یك سر، ادیب هنرمند چیرهدستی است كه قلمش از شكوه و ابّهت قلم بزرگان نامور این عرصه، هیچ كم ندارد و از بعضی نیز گوی سبقت ربوده است. اما چه توان كرد كه او اینجا، در فضایی رخت اقامت افكند كه قلم قدر و ارجی درخور ندارد و آن را «در خدمت» میپسندند. هر جا و هر گاه، قلم و هنر و ادب و فرهنگ را «در خدمت» بخواهند ـ مهم نیست كه در خدمتِ چه و كه ـ قدر و ارج آن پاس داشته نمیشود!
گونهای از شیوایی و ملاحت، در عین استواری و فخامت، در قلم رضا بابایی موج میزند كه به انصاف میتوان گفت سبك ویژه خود اوست. طُرفه اینكه چهار دهه دست به ویرایش داشتن، سبب نشده كه او دچار رفتار ماشینی و خشك و جامد در نگارش شود. قلم او همواره پویا و پُرتكاپو است تا جایی كه میتوانم او را سعدی نثر این روزگار بدانم.
رضا بابایی در عرصه اندیشه و بینش نیز نوآوریها و تیزبینیها و ظریفاندیشیهایی داشته كه او را در تراز نامداران عرصه اندیشه در زمانه ما جای میدهد. اما آنچه او گفته و نوشته است، در تنگنای قضاوتهای حاكم بر این فضا كه بیش از جایهای دیگر آمیخته انواعی از تعصب است، چنان و چندان كه باید، فهم نشده است.
نمیگویم كه او به خطا نرفته؛ كه این ادعا را درباره هیچكس نمیتوان كرد. اما به جرئت و صداقت میگویم آفاقی كه او در قلمرو اندیشه دینی گشوده، چنان بركتخیز بوده است كه در دهههای پس از این، در فضایی روشنتر و انصافآمیزتر، بسی بهتر و تابناكتر فهم و درك خواهد شد. برخی نكات لطیف كه او در قلمرو اندیشه دینی، بیباكانه بر قلم رانده، اگر در فضایی تهی از تعصب مجال طرح بیابد، مفاتیحالاعجاز فهم آگاهانه از دین خواهد بود.
در این سیوپنج سال كه رضا بابایی را در دایره دوستان معدود و محدودم به رفاقت و صداقت شناختهام، او را مردی یافتهام كه از بن جان، درد دین داشته است. البته درد دین در نظر او مُساوق است با درد انسان. او میان این دو تباین قائل نیست تا یكی را بر دیگری ترجیح دهد و به رهامدهای این ترجیح تن دهد.
او انسان را برده ایدئولوژی نمیشمارد تا به لوازم این بردگی تسلیم شود و ناچار گردد كه آن را رنگ غیرت دینی زند. دین آنگاه طریق هدایت انسان است كه به نیازهای اصیل و فطری او بها دهد و آنها را محترم بشمارد و روا و ناروا را نه از دریچه تنگ اباحه و تحریم فقه اصغر، كه از افق گسترده و بازِ نیاز فطری انسان، رقم زند. دین آمده تا درد انسان را دوا كند، نه این كه بر دردهای او بیفزاید. دین آمده تا غلها و زنجیرها را از پای آدمی بگشاید، نه آن كه بندهای تازه بر آن بربندد.
رضا بابایی از آن دست پژوهشگرانی است كه اگر به چند مقالت و اشارت خاص وی در باب اندیشه دینی بسنده كنی، میتوانی او را تا مرز تكفیر و تفسیق برانی. اما اگر به دیده انصاف در همه آثار و احوالش بنگری، درمییابی كه بیش از بسیاری ناموران دینپژوه، به دیانت خدمت كرده است.
باری؛ اگر رضا بابایی در جایی جز این جا رخت و رحل افكنده بود، تردید ندارم كه امروز قدرش را بسیار بیش از این میشناختند و نامش را به شكوه و عزت و افتخار بر كرانههای فرهنگ و ادب و اندیشه، حك میكردند. با این همه، او در چشم خاصان زلالاندیش و منصف، مكان و مكانتی درخور دارد.
اهل اندیشه، با همه نقدهایی كه بر آرای او دارند، ارج و قدر وی را در مطالعات دینپژوهانه محترم میشمارند. این كه تاریخ اندیشه و فرهنگ ایران و اسلام در باب او چه قضاوتی خواهد داشت، بر من پوشیده است؛ اما نیك میدانم كه خدای مهربان دادگر، او را بیش از هر چیز به خاطر درد دین داشتنش كه همانا درد انسان است، و به پاس همه لحظاتی كه با این درد قلم و قدم زده است، و به احترام كوشش جانانهای كه برای تربیت صدها دینپژوه داشته است، از عنایت ویژه خود، بهره خواهد بخشید.
نظرات