نگاهی اجمالی به تفوق مدرنیته بر نوستالژی در ادبیات کودک و نوجوان؛
کدام دسته از آثار کودک مخاطبان فراوانی جذب کردهاند؟
رفیع افتخار در یادداشتی به ذائقه کودک ایرانی در تقابل با کودک جهانی پرداخته و نگاهی اجمالی به تفوق مدرنیته بر نوستالژی در ادبیات کودک و نوجوان دارد.
بدیهی است تلورانس فرهنگی ناشی از رشد و نفوذ و تحکیم ناشی از تاثیر ورود تکنولوژی در میان بزرگسالان و سنین پایینتر تغییر در نحوه زندگی و تفکر را در پی داشته به گونهای که کودکان و نوجوانان -در چرخشی نسبت به سنت و آداب و رسوم گذشته- در درجات متفاوت کنشهای مختلف و گاه متضاد و مخالفی نسبت به فرهنگ پیشین را از خود بروز میدهند. به همین ترتیب و نسبت به درجه وابستگی و رشد و هضم المانهای اقتصادی استحاله سنن و سنتها رخ داده که علاوه بر بخش اجتماعی بخشهای هنری و ادبی جامعه را نیز به تمامی در بر گرفته و درگیر خود میسازد.
در ساختار جدید، کودکان به دلیل ساختمان فیزیکی و جسمانی و نوع نگاهشان به زندگی و نیز پالایش روح و جسم نوپذیرتر بوده و با سرعت و سهولت بیشتری زندگی خود را بر هرم زندگی مدرن بنا مینهند. در واقع، همینجاست که شکل زندگی عوض شده، تطور ادبی رخ نموده و نویسندگان را دچار تردید و تزلزل و گسست نوشتاری- کهنهپنداری- مینماید.
نوستالژی:
اعوجاج و چالش مشترک غالب نویسندگان کودک و نوجوان از این قرار است: آیا راهی برای منطبق نمودن فرهنگ گذشته و فرهنگ امروزین (در موقعیتی تثبیت شده برای بچههای منفعل و یا در اصطلاح لوح سفید) موجود است؟ آیا گذشتهها گذشته و آن همه ماجرا کهنه گشتهاند؟
به جرأت میتوان گفت که تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در رگهای ادبیات کودک و نوجوان خونی جاری نبوده است که جز آن خلاصه میشد در شعر تک ستارگان شعر و داستان و شاعرانی معدود و انگشتشمار، پیکهای دانشآموزی و ماهی سیاه کوچولوی صمدبهرنگی. پس از آن است که این شاخه جان میگیرد، هویت مییابد و به رسمیت شناخته میشود. با بررسی و نگاهی اجمالی در میان آثار دهههای 60و70و اوایل دهه80 میتوان دریافت تسلط مفاهیم انقلابی متاثر از وضعیت جامعه پس از انقلاب بوده که وجه غالب آفرینشهای ادبی کودک و نوجوان را به خود اختصاص داده است.
از آن پس گونههای دیگر ادبی همچون فانتزی و فانتزینویسی و تقلید از متون و ماجراها و الگوهای خارجی مطرح میشود و پرسشهای فراوانی برای چه و چگونه بنویسیم را روی پیش روی جامعه ادبی مینهد. همان جامعهای که به قول دستاندرکارانش حالا 80درصد کودکانش موبایل به دستند یا از اعضای فعال شبکههای اجتماعی هستند. بنابراین با این رویکرد و با این نگاه به تحولات اجتماعی نتیجه میگیرند که به لحاظ ساختاری جامعه ادبی در فضای قدیم مانده و به روز نیست.
در این میان نویسنده کودک میان آموزههای اخلاقی-اجتماعی زمان خود با تحولات امروزین و انطباق با آن درمیماند و بر این سیاق است، که حتی گاهی اقدام به تقلید از کتب و متون داستانی ترجمه میکند. با این امید که مقبولیت یابد و به روز بماند! نتیجه این طرز تفکر قربانی شدن نوستالژی است، همان حسی که زیربنای عاطفی و موتور حرکتی اوست.
در رویارویی با این چالش به نظر میرسد نویسندگان کودک و نوجوان سه راه را برگزیدهاند:
1-دسته غالب با عبور از نوستالژی و خاطرات کودکی تمام هم و غم خود را مصروف به مطابقه زمانی ناشی از تحولات اجتماعی نهاده و هیچ و هرگز پروای آن ندارند روایتگر نعل به نعل فرهنگ مهاجم و وارداتی باشند. آنها داستانهایی را عرضه میدارند که رنگ و بویی از آثار ترجمهای داشته باشد به گونهای که به سهولت جدایی از ریشهها را به ذهن متبادر میسازند.
2- پارهای دیگر از نویسندگان که هنوز هم با رشتههایی نامریی به گذشتههای خود متصلند (آنها بهیکباره نمیتوانند از کودکیهای خود بگسلند) در کنار مطابقه نیمنگاهی نیز به احیا، بازنگری و بازنویسی متون کهن فارسی و ادبیات تعلیمی داشته و بخشی از وقت خود را به تالیف این قبیل آثار اختصاص میدهند.
3-دسته آخر و صد البته کوچکتر، اما، همچنان به نوستالژی خود وفادار مانده و بیاعتنا به هیاهوی مطابقه اسب خود را میتازند.
با این تفاصیل قصه همچنان باقیست:
فاصله و شکاف میان نسلها... نوستالژی برای مخاطب کودک جذابیت ندارد... چون نوجوان در فضاهای گذشته زندگی نکرده و آن را درک نکرده نمیتواند با داستانهای از این دست ارتباط برقرار کند... و دلیل اقبال کودکان به آثار ترجمه نسبت به آثار تالیفی چرا و در چیست؟ آیا به راستی واقعیت همین است یا این خود جزیی از واقعیت است؟ جواب چیست؟ و ذائقه کودک ملی(درتقابل با کودک جهانی) چگونه است؟
بیایید به آثار ادبی موفق کودکان و نوجوانان نگاهی داشته باشیم. آیا کدامین دسته، مخاطبان فراوانی را مجذوب خود کردند، به زبانهای دیگر ترجمه و به عبارتی دیگر ماندگار شدند؟
نظر شما