این قصه آخری را هم برای بچهها ننوشته، میدانم. استثنائا نوشتهاش برای ما دوستان قدیمیاش که بدانیم چرا دیگر نخواهد نوشت. و البته بله این هم فقط یک قصه است و حتما واقعیت ندارد. کم مگر از این شوخیها داشته با همه؟ گیریم نه به این تلخی.
محمدکاظم اخوان
سوسن طاقدیس مهربانوی نویسنده زیباترین قصه کودک و خردسال، به سرزمین خود -سرزمین رویاها- بازگشت تا در آیندهای نه چندان دور با دستی پر از قصههای نو برگردد و باز آنها را با لحن شیرین و صدای بازیگوشاش در جمعها بخواند و بعد که خواند یا حتی در میان خواندن بلند بخندد از ژرفای درون. نتواند یعنی جلوی خندههای کودک درونش را بگیرد و نخواهد هم.. عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن. عشق به بچهها از خردسالترینشان تا هر وقت که به بچگیشان ببالند حتی اگر وسوسه زودتر بزرگ شدن داشته باشند.
نام سوسن طاقدیس در قصه خردسال ماندگار است
سوسن طاقدیس اگر نامش در قصه خردسال ماندگار است رازش همین بوده که قصههایش را اول برای همان کودک دروناش میخوانده و وقتی صدای رضایت او را میشنیده آن را به گوش دیگران میرسانده یا به رویت شان. او درباره قصه دیگران هم که نظر میداد حرفهایش باز از صافی ذهن درخشان و هوشمند همان کودک عجیب و غریب دروناش میگذشت و بر زبان او میگشت و از میان لبهای او در میآمد؛ با همان صدای شوخ و کودکانه و بازیگوش.
قصه خردسال و حتی قصه کودک اول روح است و بعد جسد و در بند قالب و اصول و فروع قصهنویسی اگر هست برای همین است که روح قصه را که روح کودکی و کودکانگی است مواجتر کند و خیالانگیز تر و رویاپردازتر و در این میان هر چه دست و پاگیر میبیند کناری بگذارد گو کنار گذاشتنی هم نباشد به رعایت مهمترین اصول قصهنویسی. مهمترین اصل قصه مگر همین شوق خواندن و دنبال کردنش تاپایان نیست؟
همان زمان که قصه «قدم یازدهم» را خواندم جایی نوشتم که این قصه در چه رنگین کمانی میگردد. شیری در قفس دارد که از سویی تا سوی دیگر آن هر روز و شب 10 قدم میشمارد و میرود. باز 10 قدم میشمارد و باز میگردد و یک روز که در قفس باز میشود قدم یازدهم را نمیتواند بردارد یا نمیخواهد.. هیچ وقت معلوم نمیشود. تا آزادی اما همان یک قدم مانده. قدم یازدهماش.
قصه خردسال همینقدر عمیق هم پس میشود و میتواند باشد. با رنگین کمانی از شخصیت دوست داشتنی مثل شیری قدرتمند ولی ناتوان از برداشتن قدم تازهای و فضایی دلچسب مثل باغ وحشی افسانهای و عناصری نادلخواه و مزاحم مثل قفس و مفاهیمی بلند و تاملانگیز مثل رهایی و سرنوشت را پذیرفتن در دایره ناتوانی، قدمها را بارها و بارها برداشتن و شمردن در حوصله دلتنگی و ناگهان دانستن این که گاهی یک قدم بیشتر برداشتن چه مایه از جسارت میخواهد. پس چه کسی میگفت که قصه خردسال چه جای نگاه فلسفی است؟ در قدم یازدهم نگاهی اینقدر عمیق به فلسفه زندگی پس چیست؟
نظر شما