پرسش بنیادیتر آنکه، آیا میتوان به استناد تاریخیتِ نحله و سنت ادبی یک شهر، برای آن شهر نوعی خصلت و ویژگی فرهنگی یافت؟ بهعنوان مثال آیا شیراز نیز همانند دوبلین، پاریس و فرانکفورت، بهاعتبار زیست سعدی و حافظ و ملاصدرا در سدههای پیشین، و دهها نویسنده و شاعر در روزگار معاصر، شهری اثرپذیر و اثرگذار است؟ در گزارش پیشرو، با سه نویسنده و پژوهشگر شیرازی به گفتوگو نشستهایم: امین فقیری، ابوتراب خسروی داستاننویس، و کاوه بهبهانی پژوهشگر فلسفه. ابتدا از آنها درباره تجربه زیستهشان در شیراز پرسیدهایم و اثرپذیریشان از این زیستبوم؛ و سپس چراییِ اثرگذاری این خطه، و دستآخر راهکارهای بهرهبردن از آنچه ظرفیت فرهنگی یک شهر میخوانیم.
سعدی و حافظ بس است برای دل بستن به شیراز
امین فقیری ابتدا با بیان اینکه شیراز برای او «واژهای است که آهنگ دارد»، میگوید: ابتدا از منظر شخصی، شیراز را بسیار دوست دارم و طاقت دوریاش را هم ندارم. نویسنده «دهکده پرملال» با اشاره به اینکه دلبستگیاش به شیراز «بیش از اندازه است»، میافزاید: دلایل این دلبستگی فراوان است، ابتدا آنکه شیراز زادگاه من است، و سپس آنکه شیراز سابقه و صبغه فرهنگی و ادبی دارد.
فقیری با بیان اینکه سعدی و حافظ برای هر کسی بس است که شیراز را دوست بدارد، یادآور میشود: وقتی به این فکر میکنم که این دو شاعر بزرگ در هوای شیراز تنفس کردهاند، متوجه میشوم که آنچه سعدی و حافظ گفته و سرودهاند، زاییده این اتمسفر و تنفسشان در همین محیط است.
شیراز همچون واژههای شعر شاملو، آهنگین و شعرگونه است
نویسنده «اسبهایی که با من نامهربان بودند» در ادامه با بیان اینکه شیراز همچون واژههای شعر شاملو، آهنگین و شعرگونه است و بهخاطر تمام آنچه شیراز داشته و دارد، و همچنین به خاطر وجود مردمانش، نمیتوان شیراز را دوست نداشت، میگوید: به نظر میرسد استعداد مردمان شیراز در داستان و شعر خوب است؛ در دهههای اخیر نیز با وجود نویسندگانی چون سیمین دانشور و ابراهیم گلستان که در شیراز زاده شده و زندگی کردهاند، و همچنین نویسندگان جنوب همچون صادق چوبک، رسول پرویزی، منوچهر آتشی، منیرو روانیپور و... که در شیراز زندگی کردهاند؛ میتوان به این یقین رسید که خاک شیراز خاکی ادبپرور است و باید بدان احترام گذاشت.
در شیراز قدیم، صدای پرندهها و نهر آب به گوش میرسید
امین فقیری در ادامه با بیان اینکه حضور پُررنگ شیراز در داستانهایش اتفاقی طبیعی و ناخودآگاه بوده است، میگوید: شیراز بهگونهای طبیعی در داستانهای من حضور دارد و این حضور هرگز مصنوعی نبوده است؛ «مکان و فضای داستانهایم برآمده از تجربه زیسته من در شیراز، و لمس خشتخشت آجرهای شهر، و همچنین کوچهها، خیابانها، باغها و بازارچههای قدیم شهر بوده است.»
نویسنده «تمام بارانهای دنیا» سپس با اشاره به اینکه شیرازِ امروز با شیراز دوران کودکیاش تفاوتهای زیادی دارد، یادآور میشود: شیراز دوران کودکیام شیرازی خلوت، آشناتر و باصفاتر بود، مردم همدیگر را میشناختند و به همه احترام میگذاشتند. «در شیراز آن روزها صدای پرندهها و نهر آب را میشنیدیم؛ حالا اما خبری از آن روزها و صداها نیست.»
شیراز بستر فرهنگی بالنده و زاینده فرهنگ و هنر است
ابوتراب خسروی، نویسنده هم درباره شیراز میگوید: شیراز یک بستر فرهنگی بالنده است که تولید فرهنگ و تولید هنر منتج به فرهنگ میکند. نویسنده «رود راوی» با اشاره به حضور و زیست تعداد قابلتوجهی از نویسندگان و هنرمندان در شیراز، میافزاید: دلیل این اتفاق، وجود یک بستر فرهنگی از دوران کهن تاکنون در این شهر است.
نویسنده «اسفار کاتبان» با بیان اینکه از گذشته تاکنون در بستر فرهنگی شیراز چهرههای درخشانی در زمینههای شعر، نثر، فلسفه، هنر و... بالیدهاند، یادآور میشود: به دلایل سیاسی، جغرافیایی و فرهنگی، خطه فارس و شیراز به یک منطقه فرهنگی بدل شده است.
رابطه نویسنده و زیستگاهش، رابطه ظرف و مظروف است
ابوتراب خسروی با بیان اینکه مکان و جغرافیای داستان معمولاً تحتتاثیر زادگاه و زیستگاه هنرمند و نویسنده بازتاب مییابد، میگوید: رابطه زادگاه و زیستگاه نویسنده با نویسنده، مانند رابطه ظرف و مظروف است و در واقع، هر دو روی سکه است و نمیتوان آن را از نویسنده و هنرمند تفکیک کرد.
نویسنده «دیوان سومنات» با بیان اینکه اگر نویسنده اهل فارس و شیراز، داستان و شعری خلق میکند، تحتتاثیر آن بستر، اتمسفر و شرایط فرهنگی است؛ یادآور میشود: اثرگذاری این بستر فرهنگی است که مخاطب را هم تحت تأثیر قرار میدهد.
حافظ نقطهعطف اندیشه فلسفی در شیراز بود
کاوه بهبهانی نویسنده و پژوهشگر فلسفه نیز با اشاره به اینکه نقطهعطف و گرانیگاه شیراز قرن هشتم هجری است، میگوید: ملاصدرا یکی از بزرگترین چهرههای فلسفه در شیراز است، اما به نظر من حافظ از ملاصدرا نیز چهرهای مهمتر بوده است.
مترجم «معرفتشناسی» با بیان اینکه حافظ شکلی متفاوت از فلسفه را به جهان آموخت، میافزاید: حافظ هم شاعر و هم فیلسوف بود و سرحدات فلسفه را چنان گسترش داد که حتی میتوان گفت بازی در زمین فلسفه را تغییر داد. کاوه بهبهانی با تأکید بر اینکه حضور حافظ سبب شد که شیراز برخوردار از تأثیر فلسفی شود، یادآور میشود: شیراز با حضور حافظ دارای برند شد و این اثرگذاری شیراز را چونان یک مفهوم به جهان معرفی کرد.
شیراز برند ویژه فلسفهورزی در ایران است
مترجم کتاب «فلسفه مکاینتایر» با یادآوری اینکه در حال حاضر شهرهای بسیاری در جهان بهسبب دارابودن برند خود، اثرگذار و درآمدزا شدهاند، میگوید: این شهرها هرکدام قصه و نریشن ویژه خود را دارند و از این طریق صاحب برند شدهاند. کاوه بهبهانی با تأکید بر اینکه در ایران نیز شیراز شهری است که قابلیت دارابودن برند ویژه خود را دارد، میافزاید: آن کسی که به لحاظ فلسفی مصالح برخورداری از این برند را فراهم میکند، حافظ است.
مترجم «فلسفه ائر» در ادامه حافظ را «شاعری مبناگریز، کثرتگرا و شمولگرا» میخواند و یادآور میشود: از این منظر موافق آن هستم که تأثیر و نشان فلسفی شیراز را بهرغم حضور ملاصدرا، حافظ بدانیم. به باور کاوه بهبهانی حافظ برای شیراز بس است که این شهر دارای برند و نشان فلسفی باشد.
همه خیابانهای شیراز باید همچون بلوار ارم خصلت تخیلپذیری داشته باشند
مترجم «زیباییشناسی خورد و خوراک» در ادامه با بیان اینکه شیراز دارای حالوهوای ویژه خود است، میگوید: شیراز از منظر تاریخی دارای این حال و هوا است، اما به لحاظ شهرسازی و زیباییشناسی محیط، نیازمند منطق متکثر مشابه اندیشه حافظ است.
کاوه بهبهانی سپس با اشاره به مفهوم «تخیلپذیری شهری» میافزاید: شهر در ابتدا محل قدمزدن، تفکر و اندیشه بوده است و بلوار ارم شیراز از این منظر، نمونهای از این تجلی و ایماژی از مفهوم قدمزدن است. این پژوهشگر فلسفه سپس یادآور میشود: فرض کنید تمامی خیابانهای شیراز همچون بلوار ارم خصلت قدمزدن و تخیلپذیری را داشت، در آن صورت این ساخت فرهنگی سبب میشد که منطق چندصدایی نشئتگرفته از اندیشه حافظ جریان مییافت و موجب افزایش مخاطب و توسعه گردشگری در شیراز میشد.
زیباییشناسی شهری شیراز نیازمند قصه و منطق غریبآشنایی است
وی در ادامه با تأکید بر اهمیت پذیرش منطق «غریبآشنایی» در زیرساخت و ساخت فضا و زیباییشناسی شهری میگوید: سیاستهای کلان گردشگری نیازمند پذیرش این منطق «غریبآشنایی» است؛ درست همانگونه که سعدی میگفت: «غریب آشنا باش و سیاح دوست / که سیاح جلاب نام نکوست» و «تبه گردد آن سرزمین عنقریب / کزو خاطر آزرده آید غریب».
مترجم کتاب «معرفتشناسی» سپس با تأکید بر اهمیت «قصه» در جهان مدرن یادآور میشود: انسان حیوان قصهگوست و جهان اکنون ما با قصه معنا مییابد؛ و از این روست که تمامی شهرهای گردشگرپذیر تلاش میکنند تا برای هر گوشه از شهر، قصهای تعریف کنند. کاوه بهبهانی از این منظر معتقد است باید برای هر گوشه از شهر شیراز، قصهای از دل شعر سعدی و حافظ روایت کنیم تا از این طریق، بتوان تاریخ شهر را برای گردشگران و مخاطبان روایت کرد.
چرا پاریس و فرانکفورت دارای سنت هستند؟
کاوه بهبهانی در ادامه با اشاره به شهرهای دارای فرهنگ و تاریخ مانند پاریس و فرانکفورت میگوید: در فرایند مرئیسازی در پاریس در زمان شورشهای خیابانی، بناهای تاریخی منحصربهفرد ساخته شد؛ بناهایی مانند برج ایفل که رفتهرفته به ناخودآگاه جمعی رسوخ کردند.
وی سپس با اشاره به اینکه شهرسازی خاص و ویژه پاریس و موقعیت تاریخیاش به عنوان پایتخت مدرنیته، این شهر را به عنوان شهری مهم در جهان مطرح ساخت، یادآور میشود: از سوی دیگر شهری مانند فرانکفورت (در کشور آلمان) نیز که مکتب فرانکفورت از دل آن شهر زاده شد، دارای تاریخچه و سنتهای فکری و اندیشمندان بزرگ بوده است و مجموع این داشتهها سبب شد که یک مکتب فکری فلسفی از دل آن شهر زاده شود.
میراث فرهنگی شهر، تکیهگاه تاریخ شهر است
این پژوهشگر فلسفه در پایان با اشاره به اینکه حتی اندیشمندی همچون نیچه که بر همه فیلسوفان و اندیشمندان جهان تاخته است، اما در برابر حافظ جز ستایش و تحسین چیزی نگفته، میافزاید: این موضوع نشانگر آن است که میتوان شالوده سنت فکری شیراز را بر اندیشه حافظ بنیان نهاد؛ چراکه شهرهایی همانند پاریس و فرانکفورت نیز دارای سنتهای فکری و یادبناهای ویژه هستند و این داشتههاست که چنین شهرهایی را برجسته میکند.
کاوه بهبهانی در پایان با انتقاد از برخی تخریبهای صورتگرفته در بافت تاریخی شیراز میافزاید: مثلاً یکی از مکانهای تخریبشده در بافت تاریخی شیراز، اقامتگاه ملاصدرا بوده است، اما اکنون به یک پاساژ تبدیل شده است؛ حال آنکه میراث فرهنگی یک شهر، تکیهگاه تاریخ شهر است.
نظرات