گزارش ایبنا از شب دوم فصل پنجم «زندگی با داستان»؛
حسنزاده: شرایط زیست نویسندهها از دلایل اُفت کیفی آثار ادبی است
«فرهاد حسنزاده» نویسنده مطرح حوزه کودک و نوجوان، علت موفقیت رمان «هستی» را جدی گرفتن نوجوانان در این اثر دانست.
در ادامه گزارش ایبنا را از این گپوگفت زنده میخوانید:
آقامحمدی: معتقدم «هستی» یکی از رمانهای مهم و جدی ما در سالهای اخیر در حوزه نوجوان است. نه از این نظر که رمان متفاوتی درباره جنگ است؛ بلکه از این نظر که رمانی است که به جنگ به عنوان یک اتفاق نگاه نکرده است که بیاید و وقایع رخ داده را بازآفرینی کند. به اعتقاد من جنگ و شخصیت دختر در این اثر بسیار مهم است از این نظر که ارتباط ساختاری با رمان شما دارد. جنگ آمده است زندگیهایی را تغییر داده است. شخصیت ما نسبت به دخترهای هم سن و سال خودش گرایش متفاوت و مقداری روحیه پسرانه دارد، با این روحیه میرود که جنگ را شکست دهد. یعنی این اتفاق در زندگیاش میافتد و میرود به مبارزه با مرگ، مبارزه با نیست شدن.
تاثیری که جنگ بر زندگی او میگذارد، او را دگرگون میکند گویی که اتفاقها را جمع میکند و به دخترانگی پایان رمان میرسد. به این معنا که همه اینها به واسطه جنگ است و جنگ میآید که زندگی کردن را یاد شخصیت بدهد. درباره مسئله جنگ صحبت کنیم، ارتباط آن با بدنه رمان. احساس میکنم مهمترین وجه اثر شما و عنصر غالب در آن، جنگ است. سایه جنگ بر سر «هستی» است. «هستی» که اصلاً خود زندگی است. گویی آمده است با جنگ مقابله کند. «هستی» خود حیات است. میخواهد سهم خود را از زندگی بگیرد و بگوید که نباید به مقابله با زندگی بروی، باید به مقابله با نیستی بروی. به سمت زندگی برویم و حرکت کنی.
حسنزاده: برای «هستی» جنگ یک بهانه است. بستری است برای اینکه داستان را روایت کنیم. درست است که به لحاظ تاریخی درگیر جنگ بودیم و کسانی در این واقعه بودند و اکنون نیستند؛ در حقیقت، جنگ یک آزمون تاریخی برای سرزمین ما بود. فکر کنم این موقعیت بحرانی که «هستی» در آن قرار گرفته است، محل آزمون است. همانطور که گفتم جنگ بهانه است؛ اما اگر به جای جنگ، چیز دیگری بگذاریم، مثل سیل یا هر چیز دیگری، موقعیتی ایجاد میشود که آدمها چهره واقعیشان را نشان دهند زیرا در حالت عادی همه چیز خوب و بر وفق مراد است اما در شرایط بحرانی است که شخصیت آدمها مشخص میشود. «هستی» هم به شکل ناخواستهای در این موقعیت قرار میگیرد.
از طرفی چون راوی داستان «هستی» است و هیچ تجربه و شناختی نسبت به جنگ ندارد، مخاطب ما هم پا به پای هستی میآید با این وقایع، شخصیتها و موقعیتی که در آن قرار میگیرد مواجه میشود. همانطور که هستی دنیایش را میشناسد، مخاطب هم این دنیا را میشناسد.
آقامحمدی: به اعتقاد من شخصیت دختر در این قصه، به خوبی انتخاب شده است یعنی اگر پسر بود، داستان به این شکل اتفاق نمیافتاد و انگار این شخصیت دختر آمده است که شکوفا شود، همه چیز را در خود جمع کند و متولد کند. نسبت بسیار خوبی ایجاد شده است یعنی شخصیت ابتدای داستان ما با شخصیت ثانویه خیلی فرق میکند. انگار که اگر در بستر جنگ نبود اینها شکل نمیگرفت.
حسنزاده: همانطور که میفرمایید، این رمان شخصیتمحور است یعنی در تقسیمبندی رمانها که به رمان حادثهمحور و شخصیتمحور تقسیم میشود، گرچه در رمان حادثه و ماجرا نیز وجود دارد، اما وجهی که میبینیم و برای ما تازگی دارد؛ شخصیت «هستی» است که شخصیتی متفاوت است. از طیف دختران نوجوانی است که مقداری با مسائل سنتی جامعه درگیر هستند . در طول رمان نیز شاهد این درگیری هستیم و در نهایت به یک سرانجام میرسد.
همیشه بچههایی را که مقداری شرایط جامعه آنها را محدود کرده میبینیم. جامعهای که کارها را تقسیم کردهاند به کارهای دخترانه و پسرانه. همیشه فکر میکردم جای اینها در ادبیات کجاست؟ چرا نویسندههایمان به این گونه شخصیتها نمیپردازند. میتوانم بگویم که آنچه در پس ذهن من بود و به آن فکر میکردم، در این رمان آمد و با جنگ و اتفاقاتش آمیخته شد. زمانی که رمان را نوشتم، در ابتدا شخصیت انتخابی من پسر بود و ۵۰ صحفه از رمان را نوشته بودم که به ذهنم رسید که جای آن دختر نوجوانی که میخواست متفاوت باشد، اینجاست و اگر اینجا کار شود، میتواند رمان را متفاوت و خاص کند.
آقامحمدی: درباره شخصیت هم صحبت میکنید؟ چراکه علاوه بر جنگ خود دختر هم در رمان مهم است. شما برای بنای این شخصیت چه کاری انجام دادید؟ زیرا شخصیت متفاوت شده است. آیا میخواستید شخصیت متفاوت با شخصیتهای شناخته شده سایر آثار ادبی باشد یا نه اصلاً این شخصیت از قبل در ذهن شما بود؟ شما آن شخصیت را کامل کردید یا نه از صفر و هیچ آن را بنا کردید؟
حسنزاده: چنین شخصیتهایی را در اطرافیان خودم دیده بودم. دختری را دیده بودم همیشه ماشین پدرش را سعی میکرد بشویید و تعمیر کند، هیچ وقت دامن نمیپوشید، همیشه موهایش را کوتاه نگه میداشت و این دختر در ذهن من بود. زمانی که در حال نوشتن رمان بودم، شخصیتی که در ذهنم بود را اینجا آوردم. منطبقش کردم. زمانی که جای خود را به یک پسر داد، مطالعه درباره دخترهایی که به کارهایی که در جامعه مردانه خوانده میشود، گرایش دارد را آغاز کردم.
تحقیقاتی انجام دادم تا شخصیت رمان بدون عیب و نقص باشد و در عین حال به این موضوع دقت داشتم که این موضوع در جامعه ما این است که سعی میکنند الگوسازی کنند و بچهها را به سمتی ببرند که جسارت نداشته باشند و شبیه دیگران باشند. خواستم بچهها به این نتیجه برسند که خودِ خودِ واقعیشان باشند و تلاش کنند خودِ واقعی خود را به اثبات برسانند. هستی هم در این موقعیت قرار گرفت که میخواست خودش را ثابت کند و توانست نشان بدهد توانایی این را دارد که جان خانواده اش را نجات دهد، در موقعیتهای سخت شخص مقاوم و مبارزی باشد.
آقامحمدی: «هستی» در دهه ۶۰ و اواخر دهه پنجاه زیست میکند که نشان میدهد قطعاً متولد دهه ۴۰ است. وقتی از دل تاریخ شخصیتی را به دنیای امروز میآورید، چه وجوه و افتراقی دارند؟ یعنی نوجوانانی که در آن زمان زندگی میکردند را برای مخاطبان امروز مینویسید، چهکاری انجام دادید که مخاطب احساس همزادپنداری بیشتری با شخصیت قدیمی بکند؟
حسنزاده: مقداری سخت است؛ یعنی حرف زدن از دورهای که خیلی شناخته شده است و شناسههای خاص خود را دارد برای نسلی که آن دوران را تجربه نکرده و معیارهایشان با معیارهای آن زمان سازگار نیست. برای بچهها که رمان مینویسم، بیشتر هدفم این است که بچهها از اصل لذت ببرند و وجه آموزشی را خیلی کمرنگ میکنم. با ترفندهایی مثل طنز و ماجراهای شیرین سعی میکنم مخاطب را جذب اثر کنم و اعتمادشان را جلب کنم؛ وقتی اعتماد بچهها جلب شد، در یک اثر ادبی آنچه به ذهنیت آنها نزدیک است را میپذیرند. در هر اثرم، بهخصوص در «هستی» سعی کردم اعتماد مخاطبم را کسب کنم و سعی کردم از موضع بالا به مخاطبم نگاه نکنم. کاری کنم که حس کنند از خودشان هستم و دارم از خودشان برای خودشان روایت میکنم.
آقامحمدی: شما از نویسندههای با سابقه کودک و نوجوان هستید، آثار اولیه شما با آثاری که متاخر نوشتید چه تفاوتهایی از لحاظ رویکرد مخاطب دارد؟ نویسندگی شما، از لحاظ درنظر گرفتن مخاطب چه سیر تطوری داشت؟
حسنزاده: در کارهای اولیه، مخاطب را چندان جدی نمیگرفتم زیرا فکر میکردم مخاطبم دانش و تجربه کمتری از من دارد. به همین دلیل فکر میکردم آنچه را که در ذهن و پیامم است به مخاطب القا کنم اما با افزایش آثار و تجربیاتم به من ثابت شد که نباید نوجوانها را دستکم گرفت. درست است که تجربهشان از زندگی کمتر است اما نویسنده نباید روی صندلی پند و اندرز بنشیند. مخاطب باید در اثر مشارکت داشته باشد و اثر را از خود بداند. با شخصیتهای رمان همزادپنداری کند. مخاطبان با چاشنیهایی مثل طنز توانستند این ارتباط را برقرار کنند. هرچه جلوتر رفتیم این شناخت بیشتر شد و اعتماد مخاطبان به من و کارهایم بیشتر جلب شد.
در برخی از قسمتها از تکنیکهای مورد توجه بچهها استفاده کردم؛ مثلا در رمان این وبلاگ واگذار میشود (اثری است عاشقانه که در دل جنگ رخ میدهد) بهخاطر برداشتن فاصله بین نسلها از قالب وبلاگنویسی استفاده کردم. تمام داستان در قالب وبلاگ و کامنتهای آن است. بچهها از این کار خیلی استقبال کردند. راههایی هست که میتوان از آن استفاده کرد. باید آن راهها را پیدا کرد و از آنها بهره جست.
آقامحمدی: در رمان «هستی»، هستی خیلی جدی گرفته میشود زیرا کارهایی میکند که فراتر از انتظار است. چند بار خانواده را نجات میدهد و انگار که میآید نقش خود را ایفا کند، اتفاقا نقش مهمی هم دارد. فکر میکنم رویکرد شما این است که شخصیتهایی را که خلق میکنید جدی میگیرید. ما هم باید مخاطبان نوجوان را جدی بگیریم و احساس نکنیم چون فاصله سنی زیادی داریم، پس ما عقل و درک بالاتری نسبت به آنها داریم یعنی فهم آنها ساده و سطحی نیست. این ویژگی در رمان هستی دیده میشود و هستی میآید و نقش خود را در زندگی ایفا میکند. چقدر طول کشید تا این کتاب را بنویسید؟ ایدهاش چطور به ذهنتان رسید؟ قدری درباره فرامتن اثر به ما بگویید.
حسنزاده: این اثر در ابتدا یک داستان کوتاه بود. داستان پسری که در موقعیت جنگ میخواهد فوتبال بازی کند، دستش میشکند و این حادثه باعث میشود پدرش نتواند به سفر کاری برود و جان پدر نجات پیدا میکند. این اثر را به عنوان کار کوتاه به کانون دادم و کانون آن را به عنوان یک اثر کوتاه نپذیرفت. گفتند یا مجموعه داستان شود و یا به شکل دیگری. کمی که گذشت، یادم آمد که خاطرات زیادی از بحران و مهاجرتهای جنگ دارم که برای نوجوانان از آن صحبت نشده است و خواستم این موضوع را تبدیل به رمان نوجوان کنم.
رماننویسی در کشور ما شرایط خاص خود را دارد. شاید یکی از دلایلی که کارها آنچنان با کیفیت نمیشود شرایط زیست و زندگی نویسندهها است که نمیتوانند خیلی روی رمان تمرکز کنند. رمان، تمرکزی ۶ ماهه تا یکساله میخواهد که نویسنده هیچکار دیگری نداشته باشد و صرفا روی اثرش تمرکز کند. این شرایط برای من هم سخت بود، مدتی دنبال این بودم که اتاقی را اجاره کنم و سرانجام این رمان در انباری یک انتشارات نوشته شد. زیرا جایی که میخواستم را پیدا نکردم و شرایط خانه هم مانع انجام کارم میشد، بنابرین حدود ۶ تا ۸ ماه، روزانه ۵ تا ۶ ساعت را در آن انبار سپری میکردم و این اثر را نوشتم.
آقامحمدی: در شرایط بحران رابطه آدمها دستخوش تغییر میشود و فاصلهای که وجود دارد و شرایط نامتعادل جنگ باعث میشود با نگاه دیگری به هم بنگرند، مثلا جنگ فاصلهها را بیشتر میکند اما میبینیم که جنگ باعث میشود که هستی و پدرش به هم نزدیک شوند. از این رابطه پدر و دختر به ما بگویید.
حسنزاده: فکر میکنم که جنگ سنگی است که در آب آرام برکه میافتد و همه چیز را مواج و دچار تغییر میکند. آدمهایی که از هم دور هستند و رابطه فامیلی و خانوادگی ندارند مقداری چهره خود را در کار انسانی کردن و کمک کردن بهتر نشان میدهند. اما فکر میکنم اساس یک خانواده آنچنان مختل نمیشود، ممکن است دچار زخم و آسیبهای سطحی شود اما در نهایت پدر، پدر است و حامی فرزندانش. هرچند ممکن است به لحاظ فکری با هم اصطکاک داشته باشند.
در نهایت ما شاهد این بودیم که «هستی» با پدرش و با تمام مشکلاتی که داشت و فرارش از خانه که فرار جانانهای بود؛ یعنی فرار به سمت جایی که پرخطر است و حس میکند «دایی جمشید» آنجاست و میتواند به او نزدیک شود و به عهد و وفایی که با او بسته وفادار باشد. کاری که پدرش نکرد. پدرش باید خوشقولی میکرد و موتور را برمیگرداند اما هستی این دغدغه و حس متعهد بودن را داشت که این شرایط دست به دست هم داد تا موتور را به دایی بازگرداند. در نهایت هم هستی و تمام نوجوانان میتوانند به این برسند که اگر زندگیشان به طور موقت با خانواده دچار بحران میشود، این وضعیت دائمی نیست و در نهایت چتر پدر و مادر بالای سرشان خواهد بود همانطور که در هستی دیدیم پدر اینگونه به دنبال دخترش خود را به آب و آتش میزند و دنبالش میرود.
آقامحمدی: به اینکه نوجوان امروز چه ذهنیتی دارد و نویسنده چطور میتواند به آن برسد، گذرا اشاره کردید. یکی از دلایل موفقیت این اثر ذهنیت امروزی شخصیت است. یعنی با مخاطب خیلی احساس نزدیکی و قرابت میکند. این بالا و پایین شدن و تغییرات نظرات و سیال بودن و جسارتی که دارد باعث میشود مخاطب با شخصیت احساس نزدیکی کند و بگوید او از من است. انگار دوست من است و قصهاش را برایم تعریف میکند. از تجربه زندگی شخصیتان کمی به ما بگویید. شما برای رسیدن به این ویژگیها چه میکنید؟ بالاخره سالهای زیادی از نوجوانی ما گذشته است و نوشتن از نوجوانی خودمان راه به جایی نمیبرد و ما نمیتوانیم از گذشته خودمان برای مخاطب امروز بنویسیم، شاید خیلی درک دقیق و روشنی از اتفاقات و دغدغههای قدیمی ما نداشته باشد. شما چکار میکنید و از چه راهی درمییابید که مخاطب چه ذهنیت و درک و دریافتی دارد؟
حسنزاده: این شانس و اقبال را داشتم که ۱۵ سال برای مجله «دوچرخه» کار میکردم. نشریهای که برای کودک و نوجوان منتشر میشد و کار کردن در این نشریه باعث شد با روحیات نوجوانان آشنا شوم. البته قبل از آن هم مطالب مجله «سروش نوجوان» را میخواندم که حاوی مطالبی از نوجوانان بود. با خواندن آثار نوجوانان مقداری به دنیایشان پی بردم و سعی میکردم به نوجوانان نزدیک باشم با آنها صحبت کنم و احساس صمیمیت داشته باشند و راحت حرفشان را بزنند.
بهطور سنتی همیشه این انتظار را دارند که کتاب کودک و نوجوان آموزش بدهد و با خواندن آن تحت تعلیم و تربیت قرار بگیرند. اما من این نگاهم را برداشتم و فکر میکنم نوجوان حق دارد اشتباه کند و تجربه کند اگر این اشتباه و تجربه را نکند، ساخته نمیشود. نوجوانان کنونی متفاوتاند اما انتظار میرود که در فضایی آرام باشند و از خود مراقبت کنند تا در آینده به اصطلاح مرسوم؛ فردی آینده ساز شوند. من این نظریه را قبول ندارم و فکر میکنم که بچهها در کوران این اشتباهات ساخته میشوند. حال ممکن است خودشان به صورت مستقیم وارد شوند و تجربه کنند یا از طریق کتابهایی که میخوانند به این تجربهها دست یابند مثلاً در همین رمان هستی میتوانند با شخصیت و قهرمان اصلی همزاد پنداری کنند و به آن برسند و مقداری درباره چیزهایی که برای بچهها مسئله است حرف بزنند. مثلا از عشق، عشق همیشه در ادبیات نوجوان ما یک تابو بوده است یا به خاطر ممیزی بالاتر است یا نویسندگان برای اینکه اسیر ممیزی نشوند خودشان دست به خودسانسوری میزنند. اگر قرار باشد نوجوان خودش را در اثر پیدا کند باید از مسائلاش بگوید؛ از جمله از عشق. مخصوصا اینکه عشق از مسائلشان است و در این زمان با آن درگیر میشوند و اگر در کتابها به آن نرسند شاید از راههای دیگری به آن برسند که خیلی هم باب طبع ما نیست.
آقامحمدی: این اثر یکی از مهمترین آثار رمان نوجوان در سالهای اخیر است چراکه کاملاً با ذهنیت نوجوان انطباق دارد، نوجوانی که در مرحله گذار قرار دارد و نه کودک است و نه جوان. جنگ هم باعث میشود این تغییر عمیق شخصیت اتفاق بیفتد و باعث میشود که شکوفایی و نوزایی شخصیت و گذار از پسرانگی و مردانگی به زنانگی اتفاق بیفتد. این تغییر یک تغییر نمادین است اگر به جستجوی نمادها در اثر برویم دادههای بسیار خوب و عمیقی به ما میدهد. از بازخوردهای اثر به ما بگویید.
حسنزاده: از چند جنبه بازخوردهای خوبی از رمان هستی گرفتم؛ یکی خود بچهها بودند که بسیاری از آن استقبال کردند و معمولاً کتابداران کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میگویند بچهها برای گرفتن کتاب نوبت میگرفتند تا بتوانند کتاب را بخوانند. بسیاری از بچهها به خصوص دختران نوجوان با این اثر ارتباط خوبی برقرار کردند و کار را دوست داشتند. بیشتر از ۱۰ پایاننامه و مقاله پژوهشی پیرامون رمان «هستی» منتشر شده است.
دو سال پس از انتشار رمان «هستی» به پیشنهاد خانم سمیه علیپور که از تصویرگران خوب ایران هستند، یک کارگاه تصویرگری راه افتاد و ۱۲ تصویرگر شناخته شده کتابهای کودک و نوجوان، صحنههایی از «هستی» را از نگاه خودشان به تصویر کشیدند که بازخورد خوبی داشت، هر تصویرگر یک جور دیده بود، پدر را یکجور دیده بود، مادر را یکجور دیده بود و این تفاوت نگاهها زیاد بود اما در عین متفاوت بودن وحدت هم داشت. نقدی که به «هستی» وارد میکردند این بود که «هستی» اسم امروزی است و غیرممکن است دختری متولد اواخر دهه چهل و پنجاه باشد و اسمش «هستی» باشد.
نظر شما