این جملات بخشهایی از کتاب «پروای دیگران؛ درآمدی بر فلسفه اخلاق مراقبت» نوشته مریم نصراصفهانی است که به تازگی از سوی انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شده است. به بهانه انتشار این اثر با او گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
در جهان مدرنی که انسان هر روز بیش از گذشته تنهاتر میشود و پیوندهایش با امور استعلایی کمتر شده و تنازع بر سر منافع، تنشهای درونیاش را زیادتر میکند چه قدر پرداختن به موضوعی مانند رواداری و مراقبت در تعامل با دیگری ضرورت دارد؟
حقیقت این است که یکی از عوامل رشد فلسفه اخلاق مراقبت به قول شما، و پرواداری به قول من (ethics of care) همین تنشها و تنازعها بوده است؛ به همین دلیل یک فصل مستقل از کتاب «پروای دیگران» به بررسیِ تاریخیِ جایگاه مفهوم مراقبت/پروا در اخلاق اختصاص یافته. آنجا بحث کردهام از این موضوع که چگونه فاجعه جنگ جهانی دوم توجه روانشناسان را جلب کرد و آن را عنصری با خاصیت معنا بخشی برای زندگی انسانها دانستند. به قول میرآف مراقبت کردن و پروای دیگران داشتن انگار دست انسان بیخانمان و مضطرب امروزی را میگیرد و کمک میکند جایگاه و معنای زندگی خودش را پیدا کند. وقتی دربرابر بیاعتنایی که مبتلا به انسان مدرن است از پرواداری و اهمیت دادن و به رسمیت شناختن دیگران حرف میزنیم در واقع به دنبال علاجی برای درد انسانِ تنهایِ خودمحورِ مدرن هستیم.
اساسا اخلاق مراقبت در ادبیات موضوعی این حوزه در فلسفه اخلاق چه جایی دارد پیشینهای دارد و سخن اصلی این نظریه چیست؟
اخلاق پرواداری(مراقبت) نظریه نسبتاً جدید و کمسالی است که به طور رسمی در دهه هشتاد میلادی و با کتاب باصدایی متفاوت که نوشته یک خانم روانشناس (کارل گیلیگان) بود متولد و نزد فلاسفه بارور شد. این رویکرد چند ایراد بنیادی به اخلاقِ رایج وارد میداند. نخست اینکه عقل را بر صدرنشانده و از عواطف غفلت کرده و برای عواطف در عمل اخلاقی جایی در نظر نگرفته است. دیگر اینکه با تأکید بیش از حد بر خودآئینی (autonomy) از اهمیت پیوند و وابستگی با دیگران غفلت کرده؛ و باز ایراد دیگرش این است که عمدتاً متوجه قلمرو عمومی و اجتماع بوده و قلمرو خصوصی و خانواده و ارزشهای موجود در آن را نادیده گرفته - و تا آنجا که مربوط به زنان بوده آن را غریزی دانسته است. نکته جالب دیگری که بر آن انگشت مینهد این است که در نگرش غالب در اخلاق ما یک «من» داریم که دربرابر همه دیگران قرار گرفته. متفکرانی که به فلسفه اخلاق مراقبت باور دارند معتقدند میان «من» و «دیگران» قلمروی میانیای وجود دارد مخصوص به دیگرانِِ خاص هر فرد؛ خانواده، دوستان، خویشاوندان، آشنایان، هممحلهای ها، همشهریان و حتی هموطنان که ما با آنها مناسبات اخلاقی اختصاصی و متفاوتی داریم. این افراد و گروهها در مناسبات اخلاقی جایگاهی متفاوت با «همه دیگران» دارند. (برخی از این متفکران این افراد/گروهها را به لحاظ مسئولیت اخلاقی/مراقبتی که نسبت به آنها داریم مقدم میدانند)
اما راهکار شان چیست؟ نشاندن ارزش«پرواداری/مراقبت» در قلب اخلاق و بالاتر از «عدالت». این متفکران معتقدند همانگونه که برخی ارزشهای قلمرو عمومی باید در خانواده هم بسط یابد، مانند احترام به فردیت و استقلال و انتخاب افراد در خانواده؛ ارزشهای قلمرو خصوصی مانند مراقبت، دلسوزی و همدلی هم باید به قلمرو عمومی وارد شود. مراقبت را باید در کنار تفکر انتقادی به کودکان آموخت تا در آینده نسل انسانها از موجوداتی رقابتجو و خودخواه که خوشبختی را در کسب ثروت و جایگاه اجتماعی میدانند به موجوداتی اهل مراعات و پروادار تبدیل شوند که خوشبختی را در کیفیت روابطشان با دیگران و طبیعت جستجو میکنند و معنای زندگی را در کمک به دیگری برای تحققبخشیدن به بهترینِ خودش میجویند. میدانید علاوه بر انسانها، طبیعت، سایر موجودات و حتی یک ایده/ اندیشه و اثری هنری هم میتوانند موضوع پرواداری قرار بگیرند تا کمال خود را محقق کنند.
چرا موضوعی مانند اخلاق مراقبت کمتر سوژه پژوهشگران و محققان فارسی قرار گرفته و وجه تمایز این کتاب با آثار پیشین در این حوزه چیست؟
این موضوع عمرچندانی ندارد و به نسبت سابقهاش تاحدی مورد توجه هم بوده است. شاید به دلیل خاستگاههای فمینیستی قدری بدبینی نسبت به آن وجود داشته باشد(جالب اینکه مهمترین منتقدان این دیدگاه هم جریانهای فمینیستی هستند.) ولی تا آنجا که اطلاع دارم مدخل اخلاق دایره المعارف فلسفی استنفورد با نام «اخلاق زنانه نگر» به فارسی ترجمه شده، کتاب «با صدایی متفاوت» خانم گیلیگان که نخستین جرقه شکلگیری این اندیشه بوده هم به فارسی برگردانده شده است. همینطور مقالات تخصصی و پایاننامههایی در این زمینه نوشته شده که قابل دسترسی است. باز، مطالبی در این باره در مجله زنان امروز هم منتشر شده است.(این نظریه را علاوه بر اخلاق پرواداری/ مراقبت، اخلاق غمخواری، تیمارداری و همّه هم ترجمه کردهاند)
اما این کتاب در واقع نخستین تلاش برای تالیف کتابی در این زمینه است که این نظریه را در بستر جایگاه احساسات در فلسفه اخلاق و دربافت تاریخی خودش معرفی میکند. یکی از ابتلائات طرح نظریات جدید در ایران این است که گاه جدیدترین دستاوردهای یک نظریه به فارسی ترجمه میشود و مخاطب فارسی زبان بافتاری که این نگاه در آن به وجود آمده را درنمییابد. تلاش من این بوده که روایتی همدلانه از این نظریه را بر زمینه فکری و تاریخیای که در آن رشد کرده ارائه دهم.
نظریه اخلاق مراقبت چرا زنان را به عنوان سوژه خود قرار میدهد؟
این نظریه از تجربیات زنان آغاز میکند. از مادری و از تیمارداری مادرانه. از عواطفی که همواره در حاشیه قرار گرفتهاند و بعد راه خود را به سوی نظریهپردازی آغاز میکند. اتفاقاً این متفکران از مادرگونه بودن صحبت میکنند و تأکید دارند مردان و زنان هر دو باید مادری کردن (درمعنای پرواداری اخلاقی) را بیاموزند. اینگونه است که مثلاً نل نادینگز درباره تعلیم و تربیت عمومی بر مدار پرواداری و مراقبت کتاب مینویسد. سارا رادیک «تفکر مادرانه» را حاوی راهکارهایی برای دستیابی به صلح و مدارا میداند و در این باره مینویسد. سایر متفکران این نظریه هم به همین ترتیب. نانسی فلوبر و ویرجینیاهلد درباره نسبت پرواداری با اقتصاد و سیاست مینویسند و کیتای درباره افرادی که بدون مزد به کار عشق (تیمارداری) مشغول هستند و خود نیازمند مراقبتند. کیتای تأکید دارد بنیاد هستی انسان وابستگی و ارتباط است نه خودآئینی و استقلال.
شما در کتاب بیان کردید اخلاق مبتنی بر پرواداری، خلاف اغلب سنتهای اخلاقی نه با تکیه بر اصول منطقی که با تکیه بر احساس، احساسی ناشی از «من باید کاری کنم»، آغاز میشود. این «منمحوری» و تکیه محض بر احساسات نمیتواند این نظریه را در موضع ضعف قرار دهد؟
حرف این افراد، که در تاریخ اندیشه حرف جدیدی هم نیست و پیشتر فلاسفهای مانند هیوم و اسمیت و حتی ارسطو به آن اشاره کرده بودند این است که انگیزه عمل اخلاقی نه اصول کلی اخلاق که عواطف است. اخلاق مراقبتیها میگویند شما باید این حس را از کودکی در انسانها تقویت کنید و بپرورانید که دربرابر شرایط ناخوشایند مدام غز نزنند که «بابا هیشکی به فکر نیست»، بلکه با دلسوزی و حس پروایی که در آن پرورده شده خودشان وارد عمل شوند و کاری بکنند. البته این مراقبت و پرواداری شرایط خاصی هم دارد که در کتاب به آن اشاره شده. مداخله همراه با نارضایتی یا قیممآبی برای دیگران نامش پرواداری نیست. به طور کلی خیلی از رفتارهایی که ما در ارتباط با دیگران انجام میدهیم و تصور میکنیم داریم از دیگری مراقبت میکنیم چیزی نیست که این متفکران از آن سخن میگویند.
درباره نکته دیگری هم که فرمودید اینها به هیچ وجه روی «من» تأکید ندارند. این حس «من باید کاری کنم» همواره معطوف به دیگری/دیگران است. منتهی به هیچ وجه خودقربانگری را هم نمیپذیرند. فرد مراقبت-مدار در درجه نخست باید پروای خودش را داشته باشد.
در دنیای مدرن امروزی چه موانع و چالشهایی بر سر راه تقویت نظریه اخلاق مراقبت وجود دارد؟
دنیای امروز همه مانع و چالش است دربرابر چنین نظریهای، ولی این نباید مانع از سخن گفتن از آرمان اخلاقی و تلاش برای گنجاندن این مفاهیم در فضای عمومی باشد. همین الان در ایران خود ما هم فعالان فلسفه برای کودکان در کنار تفکر انتقادی از تفکر مراقبتی و آموزش آن به کودکان سخن میگویند یا در بحثهای حقوقی موضوعاتی مانند «عدالت ترمیمی» به میان آمده که نشان میدهد خیلی از اندیشمندان به این باور رسیدهاند که عدالت به تنهایی کافی نیست. هلد از متفکران برجسته این نظریه برای تأکید بر اهمیت مراقبت و پرواداری دربرابر عدالت میگوید جوامع بشری بدون عدالت سرِپا ماندهاند اما اگر پرواداری نباشد هیچ طفلی زنده نخواهد ماند تا جامعهای ساخته شود.
اصلیترین نقدهایی که به این نظریه وارد شده چیست؟
به نظر من دو نقد جدی به این نظریه وارد شده. یکی اینکه چرا بحث از فضیلتی مانند پرواداری/ مراقبت را جنسیتی کردهاید. این فضیلت نزد گذشتگان با تعابیری متفاوت وجود داشته و ممدوح بوده است. این گروه از منتقدان معتقدند فیلسوفان قائل به اخلاق مراقبت دامن میزنند به این باور عوامانه که مردان متعلق به مریخ هستند و زنان متعلق به ونوس و «با صدایی متفاوت» سخن میگویند. قائلان به این نقد مایلند اخلاق پرواداری را ذیل اخلاق فضیلتبنیاد طبقه بندی کنند.
نقد دوم مربوط به گروهی از فمینیستهاست که معتقدند اخلاق مراقبت نحوی بازتولید خشونت علیه زنان است. معتقدند مردانِ متعلق به گروههای غالب (سیاستمداران و قانونگذران و صاحبان صنایع و مشاغل) هرگز به میل خود از موضع قدرت پایین نخواهند آمد تا مراقبت را سرلوحه نظر و عمل قرار دهند و این نظریه در واقع به فرودستی زنان عمق فلسفی میبخشد. آنها معتقدند درحالیکه اغلب زنانِ جهان هنوز درگیر تبعیض و بیعدالتی هستند، تقویت این رویکرد نادرست و به زیان آنهاست. این منتقدان در مقابل از قراردادگرایی فمینیستی سخن میگویند. گفتگو درباره این نقدها و پاسخهایی که به آنها داده شده همچنان ادامه دارد و بخشی از ادبیات مربوط به این رویکرد را تشکیل میدهد.
این کتاب چگونه میتواند برای مخاطب ایرانی مفید واقع شده و با او دیالوگ برقرار کند؟
امید من این بودکه بدون آنکه در ورطه سادهسازیهای نادرست و مخاطبپسند در معرفی نظریات فلسفی بیفتم این رویکرد را به مخاطبانی که علاقمند به شنیدن سخن فیلسوفان پروامدار هستند معرفی کنم. به نظر من رشد نحوی خودخواهی (البته در الگوی ایرانی آن که تنها متوجه من و وابستگان من است) آفت خانواده، جامعه و محیط زیست ما شده است. عواطف و احساسات از ویژگیهای برجسته جوامع شرقیست. امیدوارم معرفی این نظریه به پرورش نگاه پروادارانه و ارتقا و تربیت عواطف ما در نسبت با دیگران کمک کند و امیدوارم این کتاب گامی در این مسیر باشد.
نظر شما