از جرج الیوت و خواهران برونته تا جیکی رولینگ، زنان نویسنده اغلب انتخابشان این بوده که از نام مستعار به جای نام واقعی خود استفاده کنند. وقت آن رسیده که چرایی این اتفاق را بررسی کنیم.
ایده خوبی بود و هرچیزی که توجهات را به سوی طیف وسیعتری از زنان نویسنده تاریخ جلب کند مورد استقبال قرار میگیرد. اما #بازپسگیرینامش به سرعت اعتراضات آنلاین را برانگیخت، که چطور یک پروژه در واقع فمینیستی انتخابهای آگاهانه توسط زنان را که ظاهرا روحیهبخش بود، از بین برد.
زیرا نام مستعار مساله پیچیدهای است: اگرچه میتواند انتظارات جنسیتزده را دور بزند، اما میتواند راهی برای ناشناس ماندن، ساخت یک چهره اجتماعی یا تغییر آن، انعکاس یک هویت مرموز یا اجتناب از انتظارات هم باشد.
البته این کمپین با انجام اشتباهات ناشیانه و انتخابهای تعجبآور هیچ لطفی به این داستان نکرد. آنها به اشتباه زندگینامه فرانسیس رولین وایپر از مارتین آر دیلانی را با تصوری از فردریک داگلاس منتشر کردند. انتساب داستانی به ادیت مود ایتن، نویسنده چینی-انگلیسی توسط مری چپمن مورد انتقاد قرار گرفت، زیرا اینکه او این داستان را نوشته باشد تنها بر اساس حدس و گمان بود. بهعلاوه اینکه به جای نامی که او بسیار هدفمند برای نشر آثار خود انتخاب کرده بود یعنی سوی سین فار، نام اصلیاش را روی کتاب نوشتند. از اِنکِی جمیسین که برای ایجاد تمایز بین آثار داستانی و دانشگاهیاش از حروف اول نام و نامخانوادگیاش استفاده میکرد خواستند داستانی به رایگان اهدا کند. چون پرداخت نکردن پول به زنان نشانه خوبی برای فمینیسم است! و علیرغم اینکه این پروژه بازپسگیری نامش نامیده شد، آنها حتا همین کار را هم درست انجام ندادند و نام کاترین بردلی شاعر را با اشتباه چاپ کردند.
اما پسِ این خشم، فرسودگی کلیتری در رابطه با حمایت از چنین پروژههایی وجود دارد: اینکه از نظر تاریخی زنان برای نشر کتابهای خود تقلای زیادی کردهاند، اینکه تنها با پنهان شدن پشت یک نام مردانه میتوانند به موفقیت دست یابند و اینکه فاش کردن نام واقعیشان آنها را بهطرز باشکوهی آشکار میکند.
مواردی برای درست بودن این موضوع وجود دارد –در زمانهای مختلف، در کشورهای متفاوت، و برای زنهایی از نژادهای مختلف و با پیشینه طبقاتی مختلف، جنسیت کاملا به مبارزهای برای شنیده شدن کمک کرده است. حتا موفقترین نویسنده زن این قرن، جیکی رولینگ، نامی با جنسیت خنثی برای خود انتخاب کرد تا از جالب بودن هری پاتر برای خوانندگان پسر مطمئن شود و بعد برای آنکه بهطور ناشناس داستانهای جنایی بنویسد از نام مستعار رابرت گالبریت استفاده کرد. اما حتا همین مثال معاصر نشان میدهد که این موضوع چقدر پیچیده است: انتخابهای رولینگ تنها به تبعیض جنسیتی مربوط نبوده، بلکه به تمایل به ناشناس ماندن و پدید آوردن یک هویت جدید نیز ربط داشته است.
و این تقریبا همیشه وجود دارد – ندرتا مساله انقدر ساده است که تبعیض جنسیتی یک زن خوب را در سطوح پایین نگه دارد. برعکس، با فرض اینکه این امر در واقع همیشه مبهم، تصورات را به هم میریزد، از نظر تاریخی تنها تعداد کمی از زنان مثل جرج الیوت و خواهران برونته موفق به شکست آن شدند و این کار را با تضاهر به مرد بودن انجام دادند.
میتوان گفت سیستم آموزش تا حدودی مقصر این ماجراست: قوانین مرسوم و سنتی که توسط مردان ایجاد شدهاند از زمان آغاز شکلگیری رمان در قرن هجدهم میلادی بر مردان تمرکز داشتهاند. دکتر سم هرست، سخنران و میزبان کلاسهای آنلاین عاشقانه گوتیک اشاره میکند: «در واقع نویسندگان زن زیادی داریم که در پیشرفت رمان مهماند. با بازتولید این روایتها –که زنان قادر به نشرشان نبودند مگر با نام مستعار مردانه- موجودیت تمام زنان دیگر را کاملا پاک میکنید. با این کار این دیدگاه مردسالارانه و زنستیزانه قانون را تقویت میکنید.»
زنان در قرن ۱۸ و ۱۹ به صورت ناشناس، با نام مستعار و نام خود آثارشان را منتشر میکردند؛ در واقع نوشتهشدن توسط یک زن تبدیل به یک نقطه فروش شد، تا حدی که نویسندگان مرد آن را پذیرفتند. بر اساس تحقیقات آکادمیک جیمز رَوِن، به عنوان مثال ادعا میشود تقریبا یکسوم رمانهای منتشرشده در سال ۱۷۸۵ توسط یک زن نوشته شدهاند. در حالی که چنین گمنامی به این معناست که فهمیدن اینکه دقیقا چه تعداد نویسنده واقعا مرد بودهاند دشوار است، اما این باور وجود دارد که برخی عمدا نام یک زن را به عنوان ترفندی برای فروش انتخاب کردند: نویسندگی زن نشان داد که ماهیت موضوع برای خوانندگان زن مناسب است و این زنان بودند که بخش بزرگتری از بازار خرید رمان را تشکیل میدادند.
نادیده گرفتن موفقیت زنان در این دوره با موضوع ژانر گره خورده است. اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ میلادی رمان گوتیک محبوبیت زیادی داشت و عمدتا به زنان مرتبط بود. نویسندگان زن این صنعت را تحت سلطه خود درآوردند و اَن ردکلیف با تجدید چاپ چندین باره «اسرار آدولفو» رکوردشکنی کرد. او یکی از بیشمار زن تندنویسی بود که از این راه پول درمیآورد. در کنار او میتوان از مری رابینسون، کلارا ریو، شارلوت دکر، الیزا پارسونز، شارلوت اسمیت و البته مری شلی نام برد.
در اینجا قطعا تبعیض جنسیتی وجود دارد: رمان چه توسط مردان و چه توسط زنان نوشته شده باشد، غالبا بیهوده تلقی میشد و بهویژه رمان گوتیک برای خوانندگان زن بیش از حد نیاز و گیجکننده بود و به استهزا گرفته میشد. هرست میگوید ارتباط این ژانر با زنان باعث کنار گذاشته شدن آن شد: «یکی از دلایلی که ما از مردان به عنوان مرکز تاریخ رمان صحبت میکنیم این است که رمانهای گوتیک به کل نادیده گرفته شدهاند.»
از دهه ۱۹۷۰ تلاشهای زیادی از سوی دانشگاهیان و ناشران برای نگاهی دوباره به نویسندگان زن از الیزا هِیوود تا فرانسس برنی و مارگارت اولیفانت صورت گرفته است؛ که به همین دلیل است که تداوم افسانههایی که زنان با نام خودشان نمینوشتند اصلا مفید نیست. هرست همچنین تصدیق میکند که با حرکت رو به جلو در قرن نوزدهم، نویسندگان زنی بودند که با استفاده از نام مستعار مردانه سعی در فاصله گرفتن از رمانهای پوپولیستی و بیارزش داشتند.
جرج الیوت نامی است که بسیاری از آن به عنوان شاهدی از او یاد میکنند که مجبور شد آثارش را با نام مردانه منتشر کند تا جدی گرفته شود. اما رزماری بودنهیمر، زندگینامهنویس الیوت و استاد برجسته کالج بوستون میگوید او در ابتدا به خاطر وضعیت نامعمول رابطه شخصیاش در پی ناشناس ماندن بود. در سال ۱۸۵۴ الیوت با جرج هنری لوییس که در رابطهای آزاد با زنی دیگر بود به آلمان گریخت. الیوت یک نام مستعار انتخاب کرد زیرا میخواست آثارش بدون برچسب «رسوایی جنسی» مورد قضاوت قرار گیرد.
اما بودنهیمر اشاره میکند که دلایل دیگری نیز وجود داشت. الیوت حتا نگران بود که نوشتههایش به اندازه کافی خوب نباشد و نام مستعار از دیرباز مکانیسمی برای حفظ چهره افراد بوده است. بهعلاوه این یک عادت معمول برای او بود: مقالات او به عنوان یک روزنامهنگار اغلب بهصورت ناشناس یا با نام مستعار منتشر میشد.
همچنین لازم به یادآوری است که مانند بسیاری از نویسندگانِ «بازیابی نامش» هویت الیوت نیز به زودی برای عموم فاش شد. «آدام بِد»، اولین رمان او، چنان مورد توجه قرار گرفت که خیلی زود مجبور شد ادعاهای دروغین دیگران در مورد نویسندگی این رمان توسط خودشان را پایان دهد. پس چرا به همان جرج الیوت چسبید؟ بودنهیمر میگوید: «این نام مستعار حالا یک نام تجاری عمومی و همچنین بخش عمیقی از اعتماد به نفس او به عنوان نویسنده بود.»
به علاوه نامش را باید به چه تغییر میداد؟ مشکل اینجاست که نام زنان اغلب بعد از ازدواج تغییر میکند. در مورد الیوت این موضوع با سرهمبندیهای خود او نیز آمیخته است: او را ماری ان ایوانز نامگذاری کردند، از سال ۱۸۵۱ نامش به مریَن ایوانز تغییر یافت، از ۱۸۵۴ به مرین ایوانز لوییس تبدیل شد و در ۱۸۸۰ نامش مری ان کراس بود. هر تغییر نشانگر دورهای از زندگی اوست.
بنابراین بازنشر «میدلمارچ» که در سال ۱۸۷۱ نوشته شد، با نام مری ان ایوانز، داستان بالغ او را به جوانیاش گره زد. بودنهیمر میگوید: «فکر میکنم اگر خودش بود از این اتفاق وحشتزده میشد. «مری ان» او را به روزهای خفقانِ دختری میبرد که اصلا انتظار نویسنده شدن را نداشت.»
انتخاب یک نام مستعار ممکن است تحت تاثیر نژاد نویسنده نیز باشد. ممکن است این فرض وجود داشته باشد که برای کمک به نویسندگان رنگینپوست نام مستعار لازم بود تا برای انتشار آثارشان سفیدپوست قلمداد شوند. با این حال مثال ان پتری، نویسنده سیاهپوست که داستان کوتاهش «مری از باشگاه کبین» با نام مستعار آرنولد پتری در سال ۱۹۳۹ منتشر شد داستان دیگری را فاش میکند. او از این نام استفاده کرد تا از توجهات ناخواسته یا بیش از حد دوستان یا آشنایان اجتناب کند. اما با انتشار داستانهایش پتری آنقدر احساس راحتی کرد که تا سال ۱۹۴۶و انتشار نخستین رمانش «خیابان» توانست از شهرت ناشی از چاپ کتاب با نام واقعی خود لذت ببرد. و چه شهرتی: خیابان به رویدادی مهم تبدیل شد. رمانی از یک زن سیاهپوست که به بیش از یک میلیون نسخه فروش دست پیدا کرد.
اگرچه سادهلوحانه است که بگوییم رنگینپوست بودن یک زن در دهه ۱۹۴۰ چالشهای قابلتوجه خود را برای یک نویسنده به همراه نمیآورد، اما لزوما چشمانداز تجاری آنها را دچار آسیب نمیکرد. در واقع کتابهای نوشتهشده توسط افریقایی-امریکاییها خوانندگان را ترغیب میکرد تا توصیف ادبی خود از روابط نژادی را جدی بگیرند.
جین جَرِت، استاد انگلیسی داشنگاه نیویورک میگوید استفاده از نامهای مستعار یا انتشار آثار بهصورت ناشناس در این زمان بیش از آنچه تصور میشد متعلق به مردان و زنان سیاهپوست در ایالات متحده بود. او توضیح میدهد: «نویسندگان افریقایی-امریکایی با نام خود به عنوان پرفروشترینها یا افراد تحسینشده توسط منتقدان مشهور شدند –از پاول لورنس دانبر و پاولین هاپکینز در اواخر قرن نوزدهم گرفته تا جیمز ولدون جانسون و لنگستن هیوز در اوایل تا اواسط قرن بیستم- با نام مستعار داستان نوشتند.»
یک بار دیگر ژانر در اینجا نقش کلیدی را ایفا میکند. انتظار میرفت نویسندگانی که در ادبیاتِ جدی از نام واقعی خود استفاده میکردند، تجربیات افریقایی-امریکایی بودن را منعکس کنند و به بررسی نژادپرستی بپردازند. که هم فرصتهایی برایشان فراهم میکرد و هم در عین حال نوع کاری که میتوانستند تولید کنند بهطرزی موشکافانه تعیین میکرد. بنابراین برای نوشتن یک داستان محبوب درآمدزا اغلب از نام مستعار استفاده میکردند. «مری از باشگاه کبین» مثال خوبی است: داستانی عاشقانه و پرشور که در روزنامهای با تولید انبوه و به همراه تصاویر منتشر شد.
این تمایزی است که امروز نیز شاهد آن هستیم. اگرچه عجیب این است که وقتی صحبت از ادبیات عامهپسند به میان میآید، شاهد این هستیم که نویسندگان مرد آثار خود را با نامهای مستعار با جنسیت خنثی منتشر میکنند. یا حداقل حروف اول نام و نامخانوادگی خود را به کار میبرند که به خواننده اجازه میدهد فرضیات خود را داشته باشد. ازجمله میتوان به نویسندگان ژانر جنایی و پلیسی نظیر اسکِی تریمِین (شان توماس)، رایلی سگر (تاد ریتر)، اسجِی واتسون (استیو واتسون)، جِیپی دیلانی (تونی استرانگ) اشاره کرد.
اینطور تصور میشود که امروزه زنان بیش از ۸۰ درصد بازار خرید کلیه کتابها را تشکیل میدهند. آماری که حتا در ژانر جنایی نیز پابرجاست و به نظر میرسد داشتن نام خنثی از نظر جنسیتی جذابتر است.
ممکن است که نویسندگان زن در طول تاریخ دلایل مختلف و بسیار متفاوتی برای استفاده از نام مستعار مردانه داشته باشند. اما این روزها تصور میشود که نوشته شدن یک کتاب توسط یک زن در واقع میتواند کمککننده باشد.
نظر شما