شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ - ۰۸:۱۰
امام رضا(ع) چگونه با مخالفان برخورد می‌کرد؟/ ضرورت بررسی جایگاه ویژه مخاطب‌شناسی

نویسنده کتاب «سبک زندگی؛ منشور زندگی در منظر امام رضا(ع)» معتقد است، آثار متعددی در زمینه سیره رضوی نگاشته شده، ولی به نظر می‌رسد موضوعاتی مانند مخاطب‌شناسی، دشمن‌شناسی و ... هنوز مغفول مانده است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، با توجه به اینکه امام رضا(ع) عالم آل محمد نامیده شده‌اند فکر می‌کنم همین یک لقب کافی باشد تا ما را نسبت به جایگاه علمی این امام همام در بین ائمه و بزرگان دینی آگاه کند. اگر نگاه دقیق‌تری به زندگی و دانش ائمه(ع) داشته باشیم، خواهیم دید که تمامی ائمه و امامان معصوم ما از دانش گسترده و الهی برخوردار بوده‌اند و اینکه حضرت رضا(ع) در بین اهل علم و دانش لقب عالم آل محمد را می‌گیرند، خودش روشن‌کننده جایگاه رفیع حضرت در بحث دانش و علم‌گستری است. لذا در این باره با حجت الاسلام والمسلمین «محمدباقر پورامینی»، نویسنده کتاب «سبک زندگی؛ منشور زندگی در منظر امام رضا(ع)» گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که مشروح آن را در ذیل می خوانید.
 
به نظر می‌رسد که مأمون با پیشنهاد ولایتعهدی به امام رضا(ع) به دنبال کنترل شورش و اعتراض علویان بود، امام در این شرایط چه تدبیری را اندیشید؟
البته این پیشنهاد تنها به منظور کنترل قیام‌های علویان منحصر نبود و به واقع باید ظاهر و واقع آن ماجرا را از هم تفکیک کرد تا به تحلیلی درست و منطقی رسید: در رابطه با رویه‌های ماجرا درواقع اعتراف مأمون به برتری شخصیت و مقام امام، چیزی است که بارها در فرصت‌های گوناگون رخ داده بود و او آن امام همام را بهترین فرد روی زمین و دانشمندترین و عبادت‌پیشه‌ترین انسان‌ها  توصیف کرده بود. طبیعی بود که در این موقعیت، امام شخصیتی شناخته‌شده برای تمام مسلمانان به‌شمار می‌رفتند. بنابراین، علاقه‌مندی و اذعان‌داشتن به شخصیت امام، جبران گذشته، توصیه ا‌بن‌سهل و... رویه‌های این ماجرایند و این ادعا که «مأمون در میان فرزندان عباس و اهل‌بیت(ع)، کسی مانند او واجد شرایط پیدا نکرد؛ ازاین‌رو خلافت را به وی واگذاشت»  و حتی ادعای «عمل به عهد و نذر» نیز پوسته تصمیم مأمون عباسی است.
 
همچنین در کنار ظاهر ماجرای واگذاری ولایتعهدی، باید به واقع و لایه آن نیز پرداخت. گویا ابتکار این کار به‌دست مأمون بود و او با این اقدام، اهداف زیر را دنبال می‌کرد:
الف) جلب نظر ایرانیان؛ زیرا بیشتر آن‌ها مشتاق علویان بودند و با شعار «الرضا مِن آل‌محمد» می‌جنگیدند؛ لذا مأمون با ولیعهد‌کردن امام اعلام کرد که او همان است که شما برایش قیام کردید.
 
ب) فرونشاندن قیام علویان؛ مأمون برای اینکه علویان را راضی کند و آن‌ها را آرام نگه دارد یا دستِ‌کم، خلع سلاحشان کرده باشد، ولایتعهدی امام را مطرح کرد تا در برابر قیام‌های علویان علیه حکومت مانع باشد. مأمون می‌خواست با ولیعهدی امام‌رضا(ع)، شعلۀ شورش‌های پی‌درپی علویان را فرونشاند؛ زیرا این قیام‌ها تمام شهرها را فراگرفته بود.
 
ج) محدودسازی جایگاه مردمی امام و تحت نظرگرفتن تمام ارتباط‌ها؛ نفوذ حضرت رضا(ع) در میان جامعه، مشهود و انکارنا‌پذیر بود؛ تاحدی‌که همگان معترف بودند که امام در دل‌های مردم نفوذ فراوان دارند. امام شخصیتی نادر بودند که سخنان ارزنده‌شان در شرق و غرب نفوذ فراوان داشتند و نزد خاص و عام، به ‌اعتراف مأمون از همه محبوب‌تر بودند. مأمون برای داشتن احساس ایمنی از شخصیت امام‌رضا(ع) که او را تهدید تلقی می‌کرد، می‌خواست امام را از شیعیان و دوستانشان نیز جدا سازد تا با قطع رابطه‌شان، از یکدیگر پراکنده شوند و دیگر نتوانند دستورهای امام را دریافت کنند. مأمون گمان کرده بود که اگر امام ولیعهد شوند، دیگر نخواهند توانست مردم را به شورش یا هرگونه حرکت دیگری علیه حکومت دعوت کنند.
 
د) ستاندن اعتراف؛ مأمون در پی تثبیت خلافت در خاندان عباسی بود؛ به‌گونه‌ای که می‌خواست با حربه ولایتعهدی، از علویان این اعتراف را بستاند که خلافت فقط از آن مأمون است و دیگران در آن سهمی ندارند. مأمون می‌گفت: «ایشان دور از چشم ما، مردم را به امامت خود فرامی‌خواند؛ ازاین‌رو، بر آن شدیم او را ولیعهد خود قرار دهیم تا مردم را به‌سوی ما دعوت کند و حکومت ما را بپذیرد و به آن اقرار کند و بدین‌گونه، همه آنان که به او دل بسته‌اند، اعتراف خواهند کرد که حکومت و زمامداری از آن ماست.»  پاسخ امام این توطئه را ناکام گذاشت.

ه) تخریب چهره امام؛ پذیرش ولایتعهدی موجب خدشه‌دارشدن چهره امام نزد مردم می‌شد و ادعای شیعیان مبنی‌بر زهد و پارسایی امام و بی‌اعتنایی ایشان به دنیا، با این‌کار نقض شده و چنین وانمود می‌شد که آن حضرات فقط در موقعیتی که به دنیا دسترسی ندارند، به آن زهد می‌ورزند و اکنون که درهای بهشت دنیا به ‌روی آنان باز شد، به‌ سوی آن شتافته و مثل دیگران، خود را از آن بهره‌مند ساخته‌اند. مأمون می‌پنداشت که اگر ولیعهدی را به امام بقبولاند، به شهرت امام لطمه زده و حس اطمینان مردم به امام را جریحه‌دار ساخته است. ازسوی‌دیگر، تفاوت سِنی میان آن دو نیز بسیار بود: امام ۲۲ سال از مأمون بزرگ‌تر بودند و قبول ولایتعهدی از چنان سنی غیرطبیعی بود؛ درنتیجه، سبب می‌شد تا مردم پذیرش آن را بر حب مقام و دنیاپرستی امام‌رضا(ع) حمل کنند.  البته، امام‌رضا(ع) نیز این نقشه مأمون را دریافته بودند؛ زیرا در جایی فرمودند: «مأمون‌ می‌خواهد مردم بگویند علی‌بن‌موسی از دنیا روگردان نیست...؛ مگر نمی‌بینید چگونه به‌طمع خلافت، ولایتعهدی را پذیرفته است؟»
 
و) کسب آبرو؛ مأمون تلاش کرد برای خود وجهه و حیثیتی معنوی کسب کند و به‌نوعی، به پایگاه اجتماعی دست یابد که خود دارا نبود. همچنین با این هدف، امام به توجیه‌کننده کارهای مأمون و ظلم و جنایات او مبدل می‌شد. 
 
ی) مشروعیت‌بخشی به خلافت خود؛ مأمون که با قتل برادرش، امین، بر مسند خلافت تکیه کرد، در میان عباسیان، جایگاهی متزلزل یافت؛ درنتیجه، عباسیان این انتقال قدرت را متکی بر خدعه و خون می‌دانستند. مأمون در پی مشروعیت‌بخشی این جایگاه، به‌دنبال گروهی از مردم برآمد که دوستدار خاندان علوی بودند و بر خلافت این خاندان، به‌عنوان حقی الهی پای می‌فشردند. مأمون با پیشنهاد خلافت به امام، این هدف را دنبال کرد؛ بدین‌صورت که با نپذیرفتن این منصب ازسوی حضرت، خود عهده‌دار این جایگاه شود و جایگاهش مشروعیت یابد؛  اما امام نیز در برابر این پیشنهاد ایستادگی کردند.
 
به هرحال وقتی مأمون برای بیعت ولایتعهدی امام پای فشرد، حضرت از پذیرش آن سرباز زدند و این اقدام را حرکتی ناتمام دانستند و از خلیفه عذر خواستند؛ اما مأمون نپذیرفت. استاد مطهری دراین‌باره می‌فرماید: «حضرت رضا(ع) در ابتدا، این مسئله را قبول نمی‌کردند؛ چون خود حضرت بعدها هم به مأمون فرمود: «تو مال چه کسی را داری می‌دهی؟ این مسئله برای حضرت رضا(ع) مطرح بود که مأمون مال چه کسی را دارد می‌دهد و قبول‌کردن این منصب از وی به‌منزله امضای اوست. اگر حضرت رضا(ع) خلافت را من جانب الله، حق خودش می‌داند، به مأمون می‌گوید: حق نداری مرا ولیعهد کنی. تو باید واگذار کنی بروی و بگویی من تاکنون حق نداشتم؛ خلافت حق تو بود. مشکل واگذاری قبول‌کردن توست و اگر انتخاب خلیفه به‌عهده مردم است، باز به او چه مربوط است.» 
 
ذکر این نکته ضروری است که مأمون با تهدید، امام را مجبور به پذیرش ولایتعهدی کرد. او از آغاز، درباره واکنش منفی امام تصمیم گرفته بود و این نکته در متون تاریخی و کلام امام نیز به چشم می‌خورد.
 


وقتی به تاریخ مراجعه می‌کنیم فراوان نوشته که مجلس گفت‌وگو از سوی دستگاه عباسی شکل داده می‌شد ولو گاه به قصد اینکه دانش حضرت را بسنجند و حضرت به یک معنا در مقابل پرسش‌ها کم بیاورند لطفاً درباره این گفت‌وگوها که اتفاقا انعکاس خوبی هم در مکتوبات رضوی دارد توضیح دهید؟
 مأمون در میان خلفای عباسی، به علم‌دوستی تظاهر می‌کرد؛ ولی برپایی این مناظره‌ها را باید در حسادت او به جایگاه امام‌رضا(ع) و تلاش او درفروکاستن مقام بی‌نظیر حضرت جست‌وجو کرد. او می‌خواست با کشاندن امام به بحث، تصور عموم مردم درباره اهل‌بیت(ع) را از بین ببرد؛ زیرا مردم ائمه(ع) را صاحب علم خاص، از نوع علم لدنی می‌دانستند.  شیخ صدوق به راز برپایی مناظره‌ها چنین اشاره می‌کند: «مأمون‌ اندیشمندان سطح بالای هر فرقه را در مقابل امام قرار می‌داد تا حجت آن حضرت را به‌وسیله آنان از اعتبار بیندازد و این به‌سبب حسادت او به امام و منزلت علمی و اجتماعی ایشان بود؛ اما هیچ‌کس با آن حضرت رو‌به‌رو نمی‌شد، جز آنکه به فضل او اقرار کرده و به حجتی که از طرف امام‌ علیه او اقامه می‌شد، ملتزم می‌شد.»
 
مأمون‌ تلاش می‌کرد خود را دوستدار امام نشان دهد؛ لذا با ظاهر‌سازی در پی جلب نظر امام بود. اما آن حضرت به اصحاب خود می‌فرمودند: «فریب ظاهرسازی‌های او را نخورید که من به‌دست مأمون‌ به شهادت خواهم رسید.»  برپایی این مجالس به‌رغم تصمیم مأمون‌، روزبه‌روز بر شکوه امام می‌افزود؛ ازاین‌رو، برای خلیفه بسیار ناخوشایند بود و خلیفه تصمیم گرفت امام را محدود کند. دراین‌باره، به گزارش عبدالسلام هروی بنگرید: به مأمون‌ اطلاع دادند امام‌رضا(ع) مجالس کلامی تشکیل داده و بدین‌وسیله، مردم شیفته آن بزرگوار می‌شوند. مأمون‌ به محمد‌بن‌عمرو طوسی مأموریت داد تا مردم را از مجلس آن حضرت طرد کند. پس از  آن، امام در حق مأمون‌ نفرین کردند.
 
بر این اساس، تفوّق امام در مناظرات علمی، از عوامل مهم شهادت امام‌رضا(ع) نیز به‌شمار می‌رود. شاهد بر این مطلب، گواهی اباصلت بر این موضوع است: «مأمون‌ ولایتعهدی را بدین‌جهت به امام‌رضا(ع) داد که به مردم نشان دهد آن حضرت رغبت به دنیا دارد، تا از چشم مردم بیفتد؛ اما وقتی از امام جز آنچه برتری او را بر مأمون‌ نشان می‌داد، چیزی برای مردم آشکار نمی‌شد، دست به دعوت و جلب متکلمان تمامی سرزمین‌های اسلامی زد تا توسط آنان، امام را ازنظر علمی محکوم کند و از این رهگذر، نقص آن حضرت میان عامۀ مردم ثابت شود؛ ولی امام با هر عالم یهودی و نصرانی و... روبه‌رو می‌شدند، بر او برتری می‌یافتند و مردم می‌گفتند: آن حضرت شایسته‌تر از مأمون‌ برای تصدی مقام خلافت است. جاسوسان نیز چگونگی امر را به اطلاع خلیفه می‌رساندند. بدین‌ترتیب بود که مأمون‌ امام را مسموم کرد.»
  
وقتی می‌گوییم امام رضا(ع)، امام گفت‌وگوست یعنی اینکه گفت‌وگو یک اخلاقی دارد که حضرت رعایت می‌کردند، گفت‌وگو یک متد و روش‌ها و اهدافی دارد که حضرت این نکات را رعایت می‌کرد. ایشان چه روش‌هایی در گفت‌وگو با مخالفان خود داشتند؟

درباره دستیابی به سبک و روش مناظره‌هایی که حضرت رضا(ع) با مخالفان خود انجام دادند، می‌توان به محورهای زیر اشاره کرد: الف) میدان‌دادن به طرف مقابل؛ امام در مناظره هرگز حالت تهاجمی نگرفتند و آغاز به پرسش نکردند؛ بلکه با حوصله فراوان، به مخالفان میدان دادند تا اگر خواستند، پیش‌قدم شوند. به‌این‌سبب در ابتدا به رأس‌الجالوت، پیشوای بزرگ یهودیان، فرمودند: «از من می‌پرسی یا من از تو بپرسم؟» رأس‌الجالوت گفت: «من از تو می‌پرسم؛ ولی هیچ دلیلی از تو نمی‌پذیرم، مگراینکه در تورات یا انجیل یا زبور داوود یا صحف ابراهیم و موسی باشد.»
 
ب) رعایت انصاف؛ حضرت رضا(ع) سخت بر رعایت انصاف در بحث و مناظره تکیه داشتند و تلاش می‌کردند در فضای حاکم بر مناظره، انصاف جاری باشد. حضرت به عمران صابی فرمودند: ای عمران، بپرس و بر تو لازم است که انصاف به‌خرج دهی و از مغالطه‌کاری و ستمگری پرهیز کنی.
 
ج) استفاده از مقبولات خصم؛ از اصول مهم مناظره این است که انسان باید در مناظره با هر گروهی، علاوه‌ بر استفاده از براهین عقلی، از دلایلی استفاده کند که طرف مناظره نیز آن را بپذیرد. حضرت رضا(ع) نیز اصل استفاده از براهین موردپذیرش طرف مقابل را رعایت می‌کردند. جاثلیق به مأمون‌ گفت: «ای امیرمؤمنان، چگونه با مردی احتجاج کنم که او با من، با کتابی احتجاج می‌کند که من منکر آن هستم و نیز با پیامبری که من به او ایمان ندارم؟» امام در برخورد با رأس‌الجالوت، بخش‌هایی از تورات را خواندند؛ به‌گونه‌ای که رأس‌الجالوت از تلاوت و بیان و فصاحت ایشان تعجب کرد. جاثلیق و رأس‌الجالوت وقتی از آگاهی حضرت رضا(ع) به تورات و انجیل آگاه شدند، گفتند: «به‌خدا قسم، چیزی برای ما آوردی و دلیلی اقامه کردی که توان رد آن را نداریم، مگراینکه تورات و انجیل و زبور را انکار کنیم.»
 
د) استفاده از شیوه جدل؛ گاه خصم مطالبی را در باطن قبول دارد؛ ولی حاضر نیست به آن اعتراف کند؛ در این صورت، برای رسیدن به نتیجه مطلوب، لازم است مناظره کند. در این مواقع، باید از اصل غافل‌گیری بهره‌ جست و خصم را به اعتراف وادار کرد. حضرت رضا(ع) گاهی از این اصل در مناظره استفاده کرده‌اند؛ ازجمله اینکه آن حضرت به جاثلیق فرمودند: «یا نَصْرانِیُّ، وَاللّهِ اِنّا لَنُؤمِنُ بَعیسَی الَّذی آمَنَ بِمحمد وَ ما نَنْقِمُ علی عیسی شَیْئا اِلاَّ ضَعْفَهُ وَ قِلَّة صِیامِهِ وَ صَلاتِهِ»؛ (‌ای مسیحی، به‌خدا قسم، ما ایمان به عیسایی داریم که به محمد ایمان آورد و ما ایرادی بر عیسای شما نداریم؛ جز ضعف و کمی روزه‌گرفتن و نمازخواندن او.) جاثلیق گفت: «به‌خدا سوگند، علمت را فاسد و امرت را ناتوان کردی. من گمان می‌کردم که تو داناترین مسلمان هستی.» حضرت فرمودند: «چگونه؟» وی پاسخ داد: «گفتی عیسی ضعیف و کم‌روزه و کم‌نماز بود، حال آنکه عیسی یک روز هم افطار نکرد و شب هرگز نخوابید و همیشه روزه‌دار و شب‌ها در حال نماز بیدار بود.» حضرت فرمودند: فَلِمَنْ کانَ یَصُومُ وَ یُصَلّی؛ (اگر عیسی خداست، پس برای چه کسی روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند؟) در اینجا، جاثلیق از پاسخ بازماند.
 
ه) مشخص‌کردن طرف مقابل؛ در مناظره‌ای که  طرف مقابل به‌صورت گروهی آمده‌اند، گاه اقتضا می‌کند که انسان با تعیین فردی خاص، مناظره را با او انجام دهد تا نتیجه حاصل شود. روزی مأمون‌ گروهی از فقها و متکلمان را جمع کرد تا با امام هشتم مناظره کنند. آن بزرگوار فرمودند: اِقْتَصِرُوا عَلی واحِدٍ مِنْکُمْ یَلْزِمُکُمْ ما یَلْزِمُهُ؛ (شما یک نفر از بین خود انتخاب کنید و هرچه او پذیرفت، شما ملتزم شوید.) همه رضایت دادند یحیی‌بن‌ضحاک سمرقندی که مانند او در خراسان نبود، انتخاب شود.
 
و) قانع‌کردن طرف مخالف؛ حضرت رضا(ع) در مناظرات خود به‌گونه‌ای عمل کردند که تمام راه‌ها بر مخالف بسته شود و او را با ادله محکم و پذیرفتنی قانع کنند. رأس‌الجالوت، پیشوای یهودیان، وقتی کاملاً قانع شد، گفت: «به‌خدا قسم، ‌ای پسر محمد، اگر ریاست عامه‌ام بر تمام یهودیان نبود، به احمد ایمان می‌آوردم و فرمان تو را اطاعت می‌کردم.»
 
در آثار پژوهشی که درباره سیره رضوی نوشته شده چه زوایایی مغفول مانده است؟
آثار متعددی در زمینه سیره رضوی نگاشته شده است، ولی به نظر می‌رسد زمینه‌ها و موضوعات بسیاری هنوز مغفول مانده است که می‌توان برای تحقیق در این زمینه کوشید. در زمینه باورها و عقاید تشیع و سبک ارائه و ترویج آن؛ مخاطب‌شناسی؛ نوع تعامل با مردم؛ ‌نوع تعامل با حاکمان و کارگزاران؛‌ دشمن‌شناسی و نوع مواجهه با دشمن؛‌ راه‌های مواجهه با رنج‌ها و مشکلات زندگی؛ امیدبخشی به آینده؛‌ معادپذیری و توجه به کارکرد آن در زندگی نمونه عناوینی در این زمینه است که می‌توان بدان توجه کرد.
 
درباره سیره و اندیشه رضوی چه منابعی قابل تامل و مفیدی را می‌توان برای مطالعه پیشنهاد کرد؟
بهترین و فاخرترین اثر در این زمینه کتاب عیون اخبار الرضا(ع)‌ اثر شیخ صدوق است که در این زمینه توفیق شد که این کتاب با یک ترتیب و تلخیص جدیدی با عنوان «چشمه حکمت رضوی»‌ ارائه شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها