در تحقیقات انجام شده به حقوق کودکان در گذشته به شکل معدودی پرداخته شده و اساسا منابع ما کم هستند. درباره نحوه تحقیق و گردآوری اطلاعات در این اثر بگویید.
آنچه مسلم است متاسفانه در این زمینه کار زیادی در ایران صورت نگرفته است؛ مبانی نظری، دستورالعملها و رویههایی در این باره وجود دارد که البته بیشتر این کارها معمولا در حد پایاننامههای دانشجویی انجام شده و اصولا محققان مبانی حقوقی موضوع و جوانب دیگر آن را ندیده بودند. درباره کار کودک در ایران دو دیدگاه وجود دارد؛ نخست بحث مربوط به مبارزه با کار کودک است و اینکه کودکان باید کار کنند یا خیر؟ و اینکه چرا باید کار کنند؟ عوارض و دلایل کار کردن کودکان و ریشههای این موضوع در چیست؟
اندک تفاوتی در کشورهای مختلف دیده میشود که ریشههای مشترکی در آن وجود دارد؛ برای مثال فقر از ریشهایترین دلایل آن است و یا فرهنگ کار کودک که آیا پذیرفته شده است یا خیر. اقتصاد موضوع مهم دیگری است که باید به آن پرداخته شود. یعنی بازار کار و نیروی کار چگونه هستند و رابطه تفاضا و عرضه در بازار کار چطور است؟ همینطور اینکه چه مدلها و روشهایی برای مبارزه با کار کودک وجود دارد.
اگر بخواهیم با پدیده کار کودک که از کشور و یا منطقه ناشی میشود مبارزه کنیم، اول باید علتها را بشناسیم و علاوه بر شناخت، روشهای مبارزه هم مهم است. وقتی بیکاری والدین را به عنوان یک عنصر نگاه و به کار کودکان دقت کنیم، میبینیم خیلی مسائل آن دست ما نیست و حق با قانون میشود. کمااینکه در ایران قانون برای حمایت از کودکان کار با استانداردهای بینالمللی هم تقریبا نزدیک است، ولی چرا این قانون عملیاتی نمیشود؟
وقتی نگاه میکنیم متوجه میشویم زمانی که قانونی داریم علاوه بر آن باید ساز و کارهای اجرایی داشته باشد و طبیعتا نهادی هم در این بین باید نظارت کند. برای مثال کار کودک زیر ۱۵ سال منع شده است و اگر کارفرمایی کودکی را به کار میگیرد باید ببینیم چگونه میشود در آن مداخله کرد؟ چگونه میتوان جلوی والدینی را گرفت که کودکانی را برای کار میفرستند و در مجاری قانونی چه سازوکاری وجود دارد که خانواده را مجاب کنیم تا کودکی را سر کار نفرستند. حال فرض کنید سازوکار را هم پیدا کردیم ولی خانواده آنقدر فقیر است که بقایش وابسته به کار کودک است؛ اینجا باید چه کار کنیم؟ آیا ما سیستمهای رفاهی مناسبی داریم که خلاهای خانواده را پوشش دهد و آیا چتر حمایتی لازم وجود دارد؟
اینجا هم میبینیم خلاءها جای دیگری دیده میشود. اگر اینجا بر روی خانواده فشار بیاوریم بقای خانواده جای دیگری تهدید میشود. از مشکلات و پیچیدگیهای این چنینی زیاد داریم و نیاز است علاوه بر اینکه قانونی داشته باشیم، سازوکارهای لازم آن را هم بیابیم و از جنبههای معیشت خانواده و چترهای حمایتی هم بهره ببریم. همه اینها را که باهم جمع کنیم اگر شوک اقتصادی وارد شود یا عامل گسترش کار کودک را لحاظ کنیم باز هم از دست ما بسیاری از این موارد خارج میشود. از سوی دیگر در شرایطی هستیم که جامعه دچار جو بیکاری والدین میشود و از آن طرف درآمدهای خانواده کاهش مییابد و در نتیجه فشارها به افراد خانواده منتقل میگردد. یعنی در بحث کلان جامعه برنامههایی وجود دارد که حتی دولتها هم گاهی از حل و فصل بخشهایی از آن عاجز میشوند. در نتیجه در این بخش علاوه بر قانون و ساختارها به مسائل دیگری هم نیاز داریم. برای مثال برنامههای رفاه اجتماعی، چترهای حمایتی و شبکههای حمایت؛ به علاوه فرهنگ صیانت از حقوق کودک یعنی مردم بپذیرند که کار کودک معضلی منفی است.
به نکتهای در کتاب اشاره کردید که در گذشته اگر کار کودک تعریف شده بود، در مزارع و بخشهایی دیگر که خانواده نیاز به یک نیروی فعال انسانی داشت، کودکان مشغول به کار بودند، شاید مقوله کار کودک شکل امروزی را نداشت. اما امروز با یک بحران اجتماعی برای کار کودک مواجه هستیم که کودکانی را میبینیم که بیشتر جنبه تکدیگری پیدا کردهاند تا جنبه کار. این موضوع چرا در کشور ما رخ داده است؟ از بحران اجتماعی است یا اقتصادی ؟
زمانی که کار کودک را بررسی میکنیم اشکالی به ذهن متبادر میشود که به آن «تکدیگری» میگوییم و نمود آن را در کودکان خیابانی و مشاغلی مانند دستفروشی و شستن ماشین و... میبینیم، در حالیکه این یک اشتباه است و اگر عمیق نگاه کنیم این یک بخش کوچک از کار کودک در ایران است و بخشی است که دیده میشود. بخش وسیعتر قضیه شامل کار کودکان در مزارع، کشاورزی، دامداری و صنایع غیر رسمی و کارهای غیر رسمی و... میشود؛ آمار این موضوع بالاست، ولی متاسفانه دیده نمیشود.
نوجوانان بسیاری در حجرههای بازار پادویی میکنند و از کودکان به عنوان پیک و نقل و انتقال کالا استفاده میشود. در بازار مولوی میبینید که تا چه اندازه کودکان در مغازههای خیاطی کار میکنند و یا مناطقی که کارگاههای مبل و کفش است. در شهرهایی که قالیبافی است میبینیم تا چه اندازه در کارگاههای زیرزمینی قالیبافی کار میکنند. در اینجاست که بخش عظیمی از کار کودک را نمیبینیم. اینکه چه ارتباطی با شرایط اقتصادی دارد یک بخشی از آن طبیعتا مسائل اقتصادی و نیازهای خانواده است، ولی اینجا به نظر میرسد که عامل موثرتر جامعه است.
همین واکنش مثبت مردم باعث گسترش استفاده از کودکان در سطح خیابان میشود. به عبارت دیگر وقتی بازار خوبی وجود دارد که درآمد مناسبی برای بچهها ایجاد میکند والدین زیادی ممکن است علاقهمند شوند که فرزندانشان را به این سمت بفرستند. زمانی که بچهها به خیابان میآیند میل درس خواندنشان را از دست میدهند و به این درآمد کوتاهمدت نسبتا مناسب روی میآورند. در نتیجه خودش باعث پایداری استفاده از کودکان میشود و اگر جرأت کنیم که به مردم بگوییم به این بچهها پول ندهید طبیعتا بعد از مدتی این بازار از بین میرود.
در صحبتهایتان اشاره کردید که برخی قوانین برای حمایت از کار کودک وضع شده ولی متاسفانه این قوانین چندان اجرایی نمیشود. برای اینکه درونمایه این قوانین را تقویت کنیم به نظر شما چه اقداماتی باید صورت بگیرد؟
در قانونگذاری قوانین خوب و استانداردهای کافی را داریم، ولی در بخش اجرا با مشکلاتی مواجه هستیم. البته در قوانین جدید حمایت از اطفال و نوجوانان تقویت و وضعیت بهتر شده است. اما جای این پرسش است که ما چگونه میتوانیم این قوانین را اعمال کنیم؟ برای مثال وزارت کار به عنوان یک مسئول و متولی، بخشی به نام بازرسی کار دارد که کارگاهها و یا کسب و کارها را از نظر رعایت قانون کار کنترل میکند. کسب و کارها باید به نوعی توسط وزارت کار و زیر نظر بخش بازرسی نیروی کار باشند. یعنی اگر از کودک زیر ۱۵ سال برای کار استفاده شود اینها را شناسایی و بعد ارجاع دهند و با آن مقابله کنند.
برای مثال کارگاههای غیر رسمی داریم که بدون مجوز کار میکنند و شناسنامه ندارند. حال چقدر وزارت کار میتواند روی این موارد اشراف داشته باشد و با کسب و کارهای غیر رسمی برخورد کند؟ بخشی از کار هم که مشکل کشور ما نیست و خیلی کشورها در این حوزه ضعیف هستند اما با مدل دیگری مقابله و این خلاء را جبران میکنند برای مثال استفاده از نیروی مردمی. اما آیا ما اگر به عنوان شهروند ببینیم کارگاهی از یک کودک بهرهکشی میکند میتوانیم این را گزارش کنیم یا خیر؟ همانطور که اگر در خانوادهای با یک کودک سوء رفتار میشود، معمولا از کنار آن میگذریم و میگوییم به ما ارتباطی ندارد و اگر فرهنگ قوی در قبال کودکان داشتیم هر شهروند برای خود یک ناظر میشد میتوانست اینها را گزارش کند و نهادهای مرتبط میتوانستند این را پیگیری کنند.
این بستر را کانون حمایت از اطفال و نوجوانان فراهم میکند و آییننامهای هم خوشبختانه در این زمینه طراحی شده است. ولی در این راستا، چیزی که ما باید بیشتر تمرکز کنیم جلب مشارکت مردمی در این موضوع است که مردم را هم به عنوان نیروی ناظر پای کار بیاوریم و توجیه شوند که مسئولیتی دارند. یا نهادهای مدنی و سازمانهای مردم در این حوزه دستاندرکار هستند چقدر در این موضوع مشارکت میکنند؛ یعنی این خلاءهایی که در حوزه سازمانی و تشکیلاتی وجود دارد را با این رویکردها و مشارکتهای مردم و نهادهای مدنی سازماندهی شده پوشش دهیم.
در این سالها کتابهایی در زمینه مردمشناسی تالیف شدهاند و مولفان به میان خود افراد رفتهاند، مثلا کتابهایی درباره جامعه معتادان داشتیم و یا تحقیقاتی درمورد زنان بیسرپرست و بیخانمان انجام شده است. ولی در زمینه کودکان کار روندی ندیدهایم که نگاه مردمشناسانه به این افراد داشته باشند. چرا این اتفاق افتاده است؟
چرایی آن خیلی سخت است. اخیرا کتابهایی در این زمینه منتشر شده است. برای مثال درباره زبالهگردی کودکان با نگاه مردمشناسانه کتابی به چاپ رسیده است. ولی هنوز هم در ایران کار کودک به آن مفهوم جامع شناخته شده نیست؛ یعنی حتی در حوزههای دانشگاهی و آکادمیک هم این موضوع به صورت یک مسئله اجتماعی درنیامده است. کاری که رسانهها باید انجام دهند همین مسئله است که این پدیده را به عنوان یک مسئله اجتماعی مطرح و توجه مردم و متخصصان را به این موضوع جلب کنند تا کار بیشتری شود. هراندازه کار بیشتری انجام شود آگاهی مردم افزایش پیدا میکند. متاسفانه این خلاء در حوزه تخصصی و عمومی وجود دارد و دانش و اطلاعات زیادی درباره کار کودک وجود ندارد.
کتابتان شاید از معدود آثاری است که تا حدی به راهکارهای عملیاتی قضیه هم پرداخته است. در پایان کتاب انجمنها را معرفی و به برخی از راهکارها اشاره کردید. چرا کتابهایی که این معضلات اجتماعی را بررسی میکنند، کمتر به راهکارهای عملیاتی میپردازند؟
متاسفانه در محیط تخصصی دانشگاهی تا میدان عمل فاصله بسیار است. در هر حوزهای همینطور است. یعنی مراکز علمی و متخصصان ما روی مبانی نظری بیشتر متمرکز میشوند و وقتی هم به میدان عمل میآییم برخی در این میدان کار میکنند و تجارب خود را مکتوب نمیکنند. در کشورهای پیشرفتهتر میبینید که در هر زمینهای که کار میکنند تجاربشان را مستند میکنند. این مستندسازیها به تدریج دانش انباشتهای ایجاد میکند که به دیگران منتقل و پایهای برای رشد و توسعه آن حوزه میشود. در ایران حدود بیست سال است که در حوزه کودک کار میکنیم. در ایران در همین سالها تعداد زیادی انجمن و سازمان و... کار کردهاند ولی هیچکدام تجاربشان را ثبت و ضبط نکرده و به دیگران منتقل نکردهاند. اگر چیزی میدانیم از روی دست دیگران تجارب را اندوختهایم؛ نه اینکه مکتوبش کرده باشند که قابلیت توسعه داشته باشد. در نتیجه من هم برای تهیه این کتاب مجبور شدم انجمنهای فعال در تهران را زیر و رو کنم و دیدم از آنجا یک دستورالعمل و یا روش و رویه مشخص را نمیتوانم استخراج کنم و برای راهکارها روی اسناد بینالمللی و تجارب کشورهای دیگر تمرکز کردم.
برای کتابتان و تدوین آن چه مشکلاتی داشتید؟ این کتاب چند سال زمان برد؟
من از عرصه دیگری وارد این حوزه شدم و در حوزه کار کودک تجربهای نداشتم پس لازم دیدم درباره آن مطالعه کنم. وقتی بررسی کردم و دیدم منبعی پیدا نمیشود مجبور شدم دنبال منابع بگردم و تجارب کشورهای دیگر را ببینم. به تدریج منابع دیگری گردآوری شد و بعد برای اینکه بتوانیم این دانش را ایجاد کنم پیشنهاد دادم آنچه که گردآوری شده را تنظیم کنم. خوشبختانه انجمن حمایت از کودکان کار این ایده را پذیرفت و قبول کرد که این کار را انجام دهد. نزدیک به دو سال این کار طول کشید و هر آنچه که در ایران و در جاهای دیگر برخورد کردیم را جمعآوری کردیم و در عین حال همزمان با انجمنهای فعال مصاحبه گرفتیم و تجاربشان را دیدیم. محصول یک کار دو ساله با همکاری دوستانی که در این حوزه بودند و گروههایی که علاقه داشتند دانششان را افزایش دهند، این اثر نوشته شد. در مبارزه با کار کودک دو بخش داریم. هماکنون سه تا هفت میلیون کودک درگیر این مشکل هستند. نمیتوانیم صبر کنیم و بگوییم این قسمت را نبینیم. بخشی را ببینیم که کودکانی که الان در معرض آسیب هستند را باید ببینیم و خدماتی برای آن داشته باشیم. انجمنهای حمایت از کودکان کار، جمعیت مردمی امام علی (ع) و موسسه مهر و ماه و همه سازمانهای مردم نهادی که در این حوزه کار میکنند در این باره درگیر هستند.
نظر شما