لزوم توجه حوزهها به تخصص و مسائل مستحدثه
استاد جعفری هنگامی که در نجف اشرف بودند، در پی جلب توجه مراجع عظام، از جمله آیتالله سیّد عبدالهادی شیرازی، به ضرورت پرداختن به فلسفه و علوم انسانی جدید که به دانشگاهها سرازیر شده بود، بودند و لذا به آیتالله سید عبدالهادی شیرازی و یکی دیگر از مراجع پیشنهاد کردند که حوزه نباید تنها منحصر به فقه و اصول باقی بماند و توجه به مسائل روز لازم است:
«خوب یادم میآید که من خدمت آقا سیدعبدالهادی شیرازی که بسیار مرد متفکّر و روشنی بود و یکی دیگر از مراجع پیشنهاد کردم که مسائل روز را شروع کنیم و گفتم حوزه نباید منحصر به فقه و اصول باقی بماند، چرا که مسائل از سراسر دنیا به کشورهای اسلامی سرازیر شده است و دنیا دارد کمکم حکم یک خانواده را پیدا میکند.آن دو بزرگوار تأیید کردند و ما مطالعه فلسفه و علوم انسانی روز را شروع کردیم و در این زمینه درس هم میگفتم.»(1)
کتاب ارتباط انسان و جهان که در نیمه اول دهه 1330 در ایران منتشر شد، محصول آن فعالیت بود. استاد همچنین میفرمایند که وقتی میخواستند از نجف به ایران برگردند، یکی از بزرگان به ایشان گفته بود که فقط فقه و اصول کافی نیست، مردم به مطالب دیگر هم نیاز دارند. بعضی هم به ایشان گفتند: جعفری، مردم به فلسفه و علوم انسانی، از دیدگاههای متفکران، نیز احتیاج دارند.
استاد جعفری در نجف مسئله تخصصی شدن ابواب فقه را نیز با آیتالله سید عبدالهادی شیرازی مطرح میکنند. ایشان فرمودند: «درست است.باید دنبال مطلب را گرفت و تعقیب کرد.»(2)
استاد با توجه به گسترش مسائل و ابعاد موضوعات فقهی در زمان حاضر، توصیه میکنند که روش تخصصی باید قطعاً دنبال شود و تأکید دارند که: «زمینه اجتهاد در این دوران احتیاج شدید به تلاش در شناخت و احراز موضوع دارد.البته این شناخت و تحقیق، منحصراً به عهده مجتهد نیست، لذا ممکن است به وسیله متخصصان آگاه و عادل و حداقل موثق، تحصیل و در اختیار فقیه گذاشته شود.»(3)
و نیز میفرمایند: «آنچه بسیار اهمیت دارد و باید حوزه علمیه قیام به آن نموده و راه بیندازد، تلاش و تکاپوی جدّی برای بهدست آوردن طرق و وسائل درک موضوعات مسائل مستحدثه است.»(4)
همچنین میفرمایند: «فراگیری و بررسی علوم جدید از باب شناخت جزو ضروریات و لازم است.»(5)
از نظر استاد جعفری حوزه باید سه موضوع را دنبال کند:
- موضوع اول: تحقیق لازم و کافی در هر دوره از زمان درباره معارف اسلامی.
- موضوع دوم: بهدست آوردن اطلاعات کافی یا حداقل اطلاعات لازم از نیازهای مادّی و معنوی جهان اسلام.
- موضوع سوم: عرضه یا تطبیق نیازهای مادّی و معنوی جهان اسلام بر آن معارف و بهکار بستن محصول این تطبیق در زندگی مردم.(6)
تأکید بر مطالعه طبیعت
استاد روی مطالعه طبیعت تأکید داشتند و این را یک وظیفه دینی تلقی میکردند. از نظر استاد هستیشناسی مهم است و کاوش علمی میتواند در این جهت کارا باشد:
«دین اسلام، جهان هستی و نوع انسان را آیات الهی دانسته و عقیده دارد که انسان باید با تعقّل آنها را بشناسد، که این مسئله بدون ضروری تلقّی کردن علم امکان پذیر نیست.» (7)
و نیز: «قرآن کتاب انسانسازی است، انسان را میسازد، آنگاه به انسانِ ساخته و پرداختهشده میگوید تو خودت طبیعت و روابط و فرمولهای آن را بشناس، چرا [که] شناساندن ذرّات موجود در طبیعت یا اتمشناسی کار قرآن نیست.در شناخت ماورای طبیعت، قرآن نیز با بیان اصول کلی، راه شناخت را برای ما باز کرده...و فرموده است با عقل سلیم و فطرت پاکیزه که به تو دادهام برو سراغ هستی و هستی را بشناس»(8)
و نیز: «علم باید انسان و طبیعت را بهطور صحیح بشناسد و شناخت طبیعت را وسیله عالی برای زندگانی مادّی و معنوی قرار دهد...»(9)
هشدار به پرهیز از تفکر پوزیتیویستی
در دوران فعالیت استاد جعفری بینش پوزیتیویستی بر جوامع علمی حاکم بود. این نگرش که از زمان اوگوست کنت حاکمیت پیدا کرده بود، برای اموری که ریشه در تجربه ندارند شانی قائل نبود و علم تجربی را تنها مرجع برای پاسخگویی به همه سؤالات انسانی میدانست. بدین وسیله متافیزیک مورد بیمهری عالمان قرار گرفت. البته پوزیتیویسم در غرب امروزه بسیاری از طرفداران خود را در میان فلاسفه و عالمان از دست داده است، ولی متأسفانه در جوامع اسلامی، از جمله در دانشگاههای ما، هنوز حاکمیت دارد.
علامه در همان موقع خطر آن را یادآور شدند و فرمودند: «در مغربزمین پس از سپری شدن قرون وسطی و ظهور طلایه قرون نهضت، عینگرایی در معرفت و علم شروع و تدریجاً به اوج خود میرسد که حتی گاهی فلسفهها را هم تحت تأثیر قرار میدهد و اصرار در عینگرایی فلسفه به حدی شایع میشود که فلسفه علوم به وسیله اگوست کنت وارد میدان میشود. البته میدانیم که این حماسهها و عینگرایی که از قلمرو علوم سرچشمه میگرفت، در این عینگرایی (پوزیتیویسم) افراطی به بنبست رسید و در نتیجه نگرشهای فلسفی جامع و دارای نظم کلی (سیستماتیک) از افق مغزهای متفکرین تقریباً ناپدید شد، مگر یک مقدار مطالب متفرقه.»(10)
استاد همچنین فرمودند: «غربیها فلسفه را داشتند، امّا از چند قرن پیش با شروع قرن نهضت چنان حالت تجربهگرایی در غرب غلبه پیدا کرد که همه چیز را از بین برد تا جایی که میگویند آنچه را که نمیبینم نمیپذیرم. این طرز فکر باعث از میان رفتن هستینگری میشود و باعث نابود شدن فلسفه میگردد.»(11)
به نظر اینجانب ظهور پوزیتیویسم نقش عمدهای در تحتشعاع قرار گرفتن متافیزیک داشت. امروزه اهمیت تذکرات علامه جعفری در مورد کوتاهبینی نگرش پوزیتیویستی روشنتر گشته است، گرچه هنوز افرادی مثل هاکینگ از آن دفاع میکنند و میگویند: «هر نظریه معتبر علمی، چه درباره زمان باشد یا درباره مفهومی دیگر، به عقیده من باید مبتنی بر کاراترین فلسفه علم باشد: رویکرد پوزیتیویستی که به وسیله کارل پوپر و دیگران ارائه شد. بر طبق این نحوه تفکّر، یک نظریه علمی یک مدل ریاضی است که مشاهدات ما را ضبط و تدوین میکند. یک نظریه خوب تعداد زیادی از پدیدهها را بر مبنای چند اصل ساده توصیف میکند و پیشبینیهایی قطعی میکند که قابل آزمودن هستند.»(12)
و نیز میگوید: «من تقاضا نمیکنم که یک نظریه متناظر با واقعیت باشد؛ زیرا من نمیدانم که آن [یعنی واقعیت] چیست...تنها دغدغه من این است که نظریه باید نتایج اندازهگیریها را پیشبینی کند.» (13)
خوشبختانه در زمان ما حتی بعضی از بزرگان علم که خداباور هم نیستند بینش پوزیتیویستی را کوتاهنگر دانستهاند. مثلاً واینبرگ، برنده جایزه نوبل در فیزیک، مضار پوزیتیویسم را بیش از منافع آن میداند و میگوید: «تمرکز پوزیتیویستها روی مشاهدهپذیرهایی مثل موضع یا اندازه حرکت ذرّه مانعی بر سر یک تعبیر رئالیستی از مکانیک کوانتومی بوده است که در آن تابع موج نمایشگر واقعیت فیزیکی است.»(14)
در دوران فعالیت علامه، فلسفه مورد عنایت دانشمندان علوم تجربی نبود و بسیاری از آنها در ذم آن سخن میگفتند و یا آن را نادیده میگرفتند. مثلاً پیتر اتکینز، شیمیدان معروف آکسفوردی میگوید: «من این را یک گزاره قابل دفاع میدانم که هیچ فیلسوفی به تبیین طبیعت کمک نکرده است؛ فلسفه چیزی جز پالایش مزاحمت نیست.»(15)
ریچارد فاینمن، از بزرگان علم معاصر، دم از بیحاصلی فلسفه میزند و میگوید: «فلاسفه مقدار زیادی درباره آنچه برای علم مطلقاً ضروری است صحبت میکنند، و آن، تا آنجا که میتوان دید، همواره بسیار خام و احتمالاً اشتباه است.»(16)
هاکینگ هم در کتاب طرح بزرگ میگوید: «ما شگفتزده میشویم، [و سپس] به دنبال پاسخ میگردیم. سرشت واقعیت چیست؟ همه اینها از کجا آمد؟ آیا جهان نیازی به خالق داشت؟...اینها سؤال برای فلسفه هستند، امّا فلسفه مرده است.فلاسفه با تحوّلات جدید در علم جلو نیامدهاند.» (17)
اما این فیزیکدانان که ادعا میکنند نیازی به فلاسفه ندارند، چه درک بکنند و چه درک نکنند، خودشان درگیر در فلسفه هستند. مثلاً همین فاینمن ضدفلسفه در پاسخ به اینکه اگر تمامی دانش علمی ما نابود شود و فقط یک جمله به نسل بعد منتقل گردد، چه جملهای بیشترین اطلاعات را با کمترین واژهها در بر دارد، معتقد است که: «آن فرضیه اتمی است. ..اینکه همه چیز از اتم ساخته شده است.»(18)
اما در واقع این فلاسفه بودند که برای اولین بار این فرضیه را در بیش از دوهزار سال پیش مطرح کردند.
همینطور واینبرگ، که نظر خوبی به فلسفه ندارد، خودش درباره حدود توضیح علمی مقالهای نوشته است که این خود یک مسئله فلسفی است که در مورد آن فلاسفه معاصر سخنان زیادی دارند.همچنین او در کتاب رؤیای یک نظریه نهایی فصلی را به ذم فلسفه اختصاص میدهد.(19) اینجا است که یکی از فیزیکدانان برنده جایزه نوبل، در مقالهای که درباره معرفی این کتاب نوشته، میگوید: «واینبرگ علیرغم ادعایش خود فلسفهبافی میکند.»(20)
خوشبختانه در دهه اخیر توجه فیزیکدانان و کیهانشناسان به فلسفه به نحو قابل توجهی افزایش یافته است و بعضی از دانشگاههای بزرگ امریکا، نظیر کلمبیا و ییل، و دانشگاههای بزرگ انگلیس، نظیر آکسفورد و کمبریج، به ابعاد فلسفی فیزیک و کیهانشناسی توجه شایان کردهاند.اما متأسفانه دانشگاههای ما از این تحولات تازه غافل ماندهاند و حتی با آنها خصومت میورزند، چنانکه من خودم در دانشگاه صنعتی شریف شاهد آن بودهام.حوزهها نیز متأسفانه، علیرغم تذکرات عالمانی نظیر علامه جعفری، از توجه به ابعاد فلسفی علوم، که تأثیرات عقیدتی زیادی هم دارند، غفلت کردهاند.
نقش متافیزیک در علم
در دوران فعالیتهای علمی ـ دینی علامه جعفری، غالب دانشمندان علم را فارغ از مفروضات متافیزیکی میدانستند، بینشی که امروزه تا حد زیادی تغییر کرده است.امّا علامه جعفری نسبت به این دید حساسیت داشتند و در مقام جمعآوری شواهد بر علیه آن بودند. لذا، در جلد اوّل کتاب ارتباط انسان و جهان، به نقد و بررسی این دیدگاه پرداختند.استاد جعفری در مقدمهای که بر کتاب تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر اینجانب نوشتند، فرمودند: «میتوانم بگویم از سی سال پیش تقریباً اینجانب به جهت تحقیق در بعضی فلسفهها که در دوران معاصر شایع هستند، بررسی و تحقیق در مسائل مهم فیزیک نظری را ضروری دیدم.خوشبختانه سالیان متمادی که بنابر محاسبه لازم بیش از بیست سال به طول انجامید، با صاحبنظران این رشته از فیزیک مانند دانشمند ارجمند مرحوم جناب آقای دکتر محمود حسابی بحث و بررسیها داشتیم.»(21) و در جایی دیگر میفرمایند: «در عصر حاضر یک خطای اساسی در تفسیر علم صورت گرفته و آن اینکه برخی تفکر علمی را منحصر دانستهاند به آنچه از مشاهده و تجربه بهدست میآید.برخی از دانشمندان در تحلیل روان انسانی فقط به آنچه از مشاهده بهدست میآید بسنده کردهاند.این امر همان آسیبی را بر روانشناسی وارد ساخته است که در تفسیر جهان به چهار عنصر معتقد باشیم.با در نظر گرفتن روان انسان و ابعاد و استعدادها و تحولات بیشماری که روان انسان در شرایط مختلف از خود بروز میدهد، هیچگاه نمیتوان فقط به علوم تجربی بسنده کرد.»(22)
استاد هدف اصلی حیات انسانی را وصول به «حیات معقول» میدانستند. منظور از حیات معقول این است که انسان بداند از کجا آمده است و به کجا خواهد رفت و رسالت او در این جهان چیست؟ از نظر استاد، اگر علم و فلسفه در خدمت دین قرار گیرند، به حیات معقول دست مییابیم: «آنچه حقیقت دارد، مسائلی است که برای انسان در رابطه با خدا و در رابطه با جهان هستی و در رابطه با همنوع خود انسان مطرح است، خواه آن کسی که مسائل مزبور برای او بر نهاده میشود شرقی باشد و خواه غربی، خواه دیروز و خواه امروز.»(23)
علم پاسخگوی سؤالات بنیادی انسان نیست
از نظر علامه، علم شناخت ابعاد گوناگون هستی و فلسفه بررسی دستاوردهای دانش و تفسیر آن است.اینکه فکر کنیم علم به تنهایی پاسخی برای تمام نهادهای هستی مییابد و قوانین حاکم بر آنها را کشف میکند، اشتباه است. تنها یک جهانبینی جامعنگر میتواند پاسخگو باشد و این دین است که با ارائه یک جهانبینی جامعنگر ما را یاری میکند.علامه دیدگاه حاکم بر علم روز را ناقص میدانستند و آن را واجد تمامی ابعاد مورد نظر اسلام نمیدانستند و معتقد به حاکمیت یک جهانبینی جامعتر بر آن بودند.
به قول استاد جعفری: «دانشهایی که به وسیله متفکران یا نویسندگان دورانهای متأخّر مطرح میشود، انسانی را موضوع کار خود قرار میدهد که معلولی از علل طبیعی محض بوده و به اصطلاح، از طبیعت ناآگاه برآمده و از آن طبیعت ناآگاه [است] و برگشتش هم به سوی آن طبیعت ناآگاه برمیگردد.این عقیده درباره انسان، مشکلاتی به وجود میآورد که قابل حلّ و فصل صحیح نیست.در صورتی که انسانی که در اسلام مطرح است و باید موضوع علوم انسانی در هر دو قلمرو «انسان آنچنانکه هست» و «انسان آنچنانکه باید» قرار بگیرد، انسانی است که از آنِ خدا است و به سوی خدا برمیگردد...و همه متفکران آگاه شرق و غرب میدانند که پاسخ چهار سؤال: من کیستم؟ از کجا آمدهام؟ برای چه آمدهام؟ به کجا میروم؟ را فقط انسانی که از دیدگاه اسلام مطرح است میتواند بدهد.»(24)
امروزه یک نگرش رایج در میان دانشمندان این است که علم برای توضیح همه چیز کافی است. امّا واقعیت این است که علم رایج به تنهایی فقط با بعضی جهات واقعیت سر و کار دارد و نمیتواند تصویری کامل از جهان ارائه دهد.در واقع، در پی روشنگریهایی که در چند دهه گذشته صورت گرفته، بسیاری از علمای طراز اول جهان اذعان کردهاند که:
-علم نمیتواند به تمامی سؤالات مورد توجه انسان پاسخ گوید (مثل: از کجا آمدهام؟ به کجا میروم؟).همچنین علم نمیتواند به سؤالات مربوط به ارزشهای اخلاقی پاسخ گوید.
- علم نمیتواند به بعضی سؤالات که در خود علم مطرح میشود پاسخ گوید (مثلاً: چرا ما جهان را میفهمیم؟)
- علم خودش به یک مبنای متافیزیکی نیازمند است که توفیقات آن را توضیح دهد.
حتی فاینمنِ بیاعتنا به فلسفه میگوید: «اما اگر چیزی علمی نیست، اگر آن نتواند در معرض آزمون تجربی قرار بگیرد، آیا این معنایش این است که آن بیمصرف یا اشتباه یا احمقانه است.ما در مقام این نیستیم که استدلال کنیم علم به نحوی خوب است و بقیه چیزها به نحوی خوب نیستند.عالمان تمامی آن چیزهایی را که به وسیله مشاهده تحلیل میشوند میگیرند و بدین طریق آن چیزهایی که علم نامیده میشوند به دست میآید. اما چیزهایی باقی میمانند که برای آنها این روش کار نمیکند.این معنا نمیدهد که آنها مهم نیستند.آنها در واقع، از بسیاری جهات، مهمترین امور هستند.»(25)
به بیان شرودینگر: «تصویر علمی جهان واقعی حول ما بسیار ناقص است؛ آن اطلاعات واقعی زیادی به دست میدهد و تمامی تجارب ما را در یک نظم منسجم عظیم قرار میدهد؛ امّا آن درباره آنچه واقعاً به قلب ما نزدیک است، آنچه واقعاً برای ما مهم است، بهنحو هولناکی ساکت است. آن نمیتواند درباره قرمز و آبی، تلخ و شیرین، درد و لذت جسمانی چیزی بگوید؛ چیزی درباره زشت و زیبا، خوبی و بدی، خدا و ابدیت نمیگوید؛ آن گاهی وانمود میکند که به این سؤالها پاسخ میگوید، امّا پاسخها اغلب آنقدر احمقانه است که تمایلی نداریم آنها را جدّی بگیریم.»(26)
اما بعضی از عالمان برجسته معاصر، متدین و غیر متدین (به معنای عرفی آن)، بر آنند که برای یافتن پاسخ به این سؤالات باید سراغ دین رفت.به قول جان بارو (فیزیکدان برجسته معاصر): «بعضی از عمیقترین و جذابترین سؤالات که ما درباره سرشت جهان با آنها سر و کار داریم ریشه در جستوجوی صرفاً دینی برای معنا دارد.ایده یک جهان قانونمند، با نظمی که قابل فهم و اتکا است، عمدتاً از اعتقادات دینی در باره سرشت خداوند نشأت میگیرد.»(27)
به قول فریمان دایسون (فیزیکدان برجسته معاصر): «بزرگترین اسرار حلنشده، اسرار هستیهای ما به عنوان موجودات هشیار در یک گوشه کوچک از جهان است.چرا ما اینجا هستیم؟ آیا جهان هدفی دارد؟ دانش ما درباره خیر و شر از کجا میآید؟ این اسرار و صدها اسرار دیگر مشابه آنها، وراء دسترسی علم هستند.آنها در طرف دیگر مرز قرار دارند، در حوزه حاکمیت دین.»(28)
تفکر درباره این سؤالات میتواند تأثیری با دوام روی رفتار انسانها و تصمیمگیریهای آنها، از جمله تصمیمگیری درباره کاربردها و جهتگیریهای علم، داشته باشد. جهانبینی رایج فعلی تمامی سؤالات بنیادی انسانی را بیپاسخ میگذارد و حتی اعتبار این سؤالات را نفی میکند. بدین جهت است که معنای زندگی اهمیتش را از دست داده است، و انسانها تحت تأثیر جاذبههای فناوری، بیشتر و بیشتر دنبال رفاه مادّی هستند، و نیازهای معنوی خود را نادیده میگیرند. برای علاج این امر، باید توجّه کرد که دانش علمی، تنها دانش معتبر نیست و حوزههای دیگری از دانش هستند که روی جهات مورد علاقه انسان نور میاندازند. به قول پیتر مداوار (برنده جایزه نوبل در پزشکی): «یک عالم هیچ راه سریعتری برای بیاعتبار کردن خودش و شغلش ندارد از اینکه صریحاً بگوید...علم جواب همه سؤالات قابل پرسش را میداند یا به زودی خواهد دانست...اما وجود یک حد برای علم، از عدم توانایی آن برای پاسخگویی به سؤالات ابتدایی کودکانه برمیگردد که به اول و آخر اشیاء مربوط میشود ـ سؤالاتی مثل «چگونه هر چیزی شروع شد؟»، «ما برای چه اینجا هستیم؟»، «هدف زندگی چیست؟»(29)
علامه برای نشان دادن محدودیتهای علم در شناخت واقعیات سؤالات زیادی را مطرح نمودند، که انتظار نداریم پاسخ به آنها را از علم تجربی بگیریم.
پینوشتها:
1.مصاحبه با استاد آیتالله محمدتقی جعفری، مجله حوزه، قسمت اول، فروردین و اردیبهشت 1366، شماره 19، ص 25.
2.همان، ص 37.
3.همان، ص 31.
4.مصاحبه با استاد آیتالله محمدتقی جعفری، مجله حوزه، قسمت دوم، خرداد و تیر 1366، شماره 20، ص 30.
5.همان، ص 37.
6.همان، ص 32.
7.جعفری، محمدتقی، علم از دیدگاه اسلام (سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی، 1360)، ص 14.
8.مصاحبه با استاد آیتالله محمدتقی جعفری، مجله حوزه، قسمت اول، ص 34.
9.جعفری، محمدتقی، علم در خدمت انسان (تهران: شرکت انتشارات، 1344)، صص 66-60.
10.مصاحبه با استاد آیتالله محمدتقی جعفری، مجله حوزه، قسمت اول، ص 32.
11.همان، ص33.
12.Hawking, S., The Universe in a Nutshell (Bentam, 2001), p.31.
13.Hawking, S.and Penrose, R., The Nature of Space and Time (Princeton.N.J.: Princeton University Press, 2000), p.120.
14.Stenger, V.J., Lindsay, J.A.and Boghossian, P., (2015), Physicists Are Philosophers Too, 2015, https://www.scientificamerican.com/article/physicists-are-philosophers-too/.
15.Atkins, P, “Science as truth”, History of the Human Sciences, Vol.8, No.2., 1995, p.100.
16.Feynman, R., et al., The Feynman Lectures on Physics, Vol.1 (Basic Books, 2011), Ch.2, p.7.
17.Hawking, S., The Grand Design (Bantam, 2012), p.5.
18.Feynman, R., Six Easy Pieces (Basic Books, 2011), p.4.
19.Weinberg, S., Dreams of a Final Theory (Vintage, 1994), Chapter 7.
20.Wilczek, W., Weinberg: “A Philosopher In Spite Of Himself, Physics Today, April 93, p.59.
21.گلشنی، مهدی، تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر (انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگ، 1385)، ص سیزده.
22.نصری، عبدالله، تکاپوگر اندیشهها (سازمان انتشارات فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1395)، ص 375.
23.مصاحبه با استاد آیتالله محمدتقی جعفری، مجله حوزه، قسمت اول، ص31.
24.مصاحبه با استاد آیتالله محمدتقی جعفری، مجله حوزه، قسمت دوم، ص 39.
25.Richard Feynman, The Meaning of It All: Thoughts of a Citizen Scientist (London: Penguin Books, 1998), PP.16-17.
26.Schrödinger, E., “General Scientific and Popular papers,” in Collected Papers, Vol.4 (Vienna: Austrian Academy of Sciences, 1984), p.334.
27.“John D.Barrow Wins 2006 Templeton Prize”, in:
http://www.templetonprize.org/tpbarrow.html
28.Haisch, B., The Purpose Guided Universe (New Page Books, 2010), p.18.
29.Medawar, P., Advice to a young scientist (London: Harper and Row, 1979), p.31
نظر شما