چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹ - ۱۲:۳۲
به رُخ کشیدن شعرشناسی در «بر من درخت بکش»

کیوان زارعی، روزنامه‌نگار، نویسنده و منتقد ادبی در یادداشتی برای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مجموعه جدید شعر «فیروزه برازجانی» با عنوان «بر من درخت بکش» را مورد مداقّه قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در فارس- کیوان زارعی: «بر من درخت بکش» نام مجموعه شعری است که فیروزه برازجانی در قالب سپید سروده و انتشارات آوای سخن آن را در ۱۵۴ صفحه منتشر کرده است. عنوان این مجموعه، برگرفته از نام اولین شعر این کتاب است؛ عنوانی که خود می‌تواند براعت استهلالی (نام یک آرایه ادبی) باشد بر کل مجموعه شعر برازجانی.

شعر «بر من درخت بکش» شعری است در قالب سپید با 18 سطر کوتاه که در خوانش اول آنچه چشم و گوش مخاطب را می‌نوازد، توان بی‎نظیر شاعری است که توانسته با انتخاب واک‌های به‌جا و شایسته در یک هنجارافزایی شاعرانه، موسیقی زبان خود را به شعر سپید القا کند و در آغازین بند اولین شعر کتاب، شعرشناسی خود را به رخ خواننده بکشد.
 
«بر من درخت بکش
آمیخته با انحنای زنانه‌ام
تا خاک را نفس بکشم»
 
فقط کافی است در محور همنشینی این سه سطر، به نغمه واج‌های «خ»، «م» و «آ» دقت کنیم تا دریابیم که با شاعری آشنا با زبان، موسیقی کلام و شعر سر و کار داریم.
 
بر من درخت بکش
آمیخته با انحنای زنانه‌ام
تا خاک را نفس بکشم
در سبزینه‌ای
جنون بزایم
و عقوبت براق چشم‌هات را
ریشه
سر زده آسمانم
و بی‌بال‌های کهن
خورشید می‌نوشم
تا پیچک مکرر شب
قصه بپاشد
بر خواب‌های نادیده‌ام
تا گوشه‌‌های خاک
تنها یک تبر
یک دست
یک بیل
هفت قدم
 
در شعر «بر من درخت بکش» بجز آنچه در محور همنشینی و زیبایی لفظی  گفته شد، در محور جانشینی نیز تناسب‌های شایسته و شاعرانه، بر غنای معنایی شعر افزوده است. واژه‌های درخت، خاک، سبزینه، ریشه، پیچک، تبر و بیل، در محور عمودی شعر، مراعات نظیری بی‌نظیر را ساخته است و این متناسب‌های معنایی با محوریت واژه نمادین «درخت» همان نشانه‌هایی هستند که ما را به جهان شاعری سراینده این مجموعه شعر رهنمون می‌شوند.

 
در خوانش این شعر با یک نگاه می‌توان پی برد که در پس جمله‌های عادی و واژه‌های ساده، آنچه که باید مدنظر قرار گیرد، فراجمله‌هایی هستند که کلام را از صورت مستقیم و یک بعدی به‌صورت غیرمستقیم و چندبُعدی درمی‌آورد و همین امر باعث می‌شود که برای فهم شعر فیروزه برازجانی باید از زبان عادی و معمولی فاصله گرفت و وارد دنیای ادبیات شد.
 
در «بر من درخت بکش» نشانه‌های درخت، زنانه، خاک، نفس کشیدن، سبزینه، زاییدن، ریشه، آسمان، کهن، خورشید، پیچک شب، قصه، خواب و خاک، ما را به داستانی اسطوره‌ای رهنمون می‌کند. داستان درختی که در صورت مثالی به عنوان مهمترین منبع زایش و باروری شناخته می‌شود؛ درختی که بنا بر نظر «میرچا الیاده» از نیروی مقدس سرشار است و از دید بعضی از اقوام باستان سرچشمه زایش و جاودانگی است و به گفته «راجر کوک»، خود مرکز جهانی و پیوند میان آسمان و زمین است.
 
درخت یکی از رایج‌ترین صورت‌های کهن الگویی است. این پدیده صورت مثالی زندگی، حیات و دگرگونی‌های مختلف آن است. درختان در اساطیر نیز جایگاه ویژه‌ای دارند. درخت در اسطوره‌های کهن، رمز آفرینش کیهان است. علاوه بر آفرینش جهان، درخت و گیاه با آفرینش انسان نیز در ارتباط است. در اسطوره آفرینش، درباره نخستین انسان در ایران قدیم، از «مشی» و «مشیانه» سخن به میان می‌آید که دو گیاه به هم چسبیده هستند. ارتباط انسان با درخت به بعد از مرگ هم می‌رسد. معتقدان به تناسخ که به پایان حیات دنیوی باور ندارند، در جستجوی ادامه زندگی انسان، گاه درخت و گیاهان را ادامه دهنده حیات انسان قلمداد می‌کنند.
 
تجدید حیات درخت در هر سال و از سرگرفتن زندگی دوباره که بیانگر اسطوره بازگشت است، آن (درخت) را به‌صورت نماد فناناپذیری مطرح می‌سازد.
 
در صورت مثالی، از آنجا که درخت تداوم حیات و باروری را تداعی می‌کند، ساحتی زنانه دارد و به گونه‌ای با کهن الگوی مادر ارتباط می‌یابد. (بر من درخت بکش / آمیخته با انحنای زنانه‌ام)

درخت در معنای کهن الگوی خود دلالت دارد بر زندگی کیهان که تداوم آن رشد و تکثیر فرآیندهای زایش و باززایی است و نشانه حیات تمام نشدنی است و این بدان معنا است که درخت فناناپذیر است.
 
و حال با بررسی کهن الگوی درخت در این شعر، می‌توان به نگاه شاعرانه برازجانی به زندگی و میزان ارتباط شاعر با دنیای اسطوره‌ای‌اش پی برد و دانست آنچه در شعر فیروزه برازجانی در خصوص این واژه به دست می‌آید، پیوند عاطفی خودآگاهی است که شاعر، با جوهره واژه درخت پیدا می‌کند و درحسن طلبی شاعرانه می‌‌سراید که: «بر من در خط بکش / آمیخته با انحنای زنانه‌ام» و با استفاده از دو واژه «درخت» و «زن»، خودآگاه و ناخودآگاه خود را در زندگی و زایش و باززایی و نامیرایی، به درختی بدل می‌کند که خاک را نفس می‌کشد، چون شاعر به خوبی می‌داند که طبق کهن الگوی آفرینش، نخستین انسان پس از کشته شدن کیومرث، انسانی بوده است که به صورت گیاهی بر زمین می‌روید که پایه آفرینش زن و مرد می‌شود.

شاعر، در جمله بعد می‌خواهد که خاک را نفس بکشد؛ خاکی که نشانه زمین است و زمینی که مادر هستی است. مادری بارورکننده و به وجود آورنده، هم مبدأ است و هم پایان. به گونه‌ای که انسان از زمین زاده می‌شود و در هنگام مرگ نیز به زمین بازمی‌گردد. و این همان نقطه‌ای از شعر است که نوستالژی بازگشت به آغوش زمین ِ مادر را در داستان شعر برازجانی نمایان می‌کند و در قصه پیوند شاعر و درخت صورت می‌بندد؛ قصه‌ای که «منِ» پیوند خورده شاعر را با اسطوره درخت نمایان می‌کند و در روایتی که در شعری سپید نقش می‌بندد، بیان‌کننده سفری می‌شود که شاعر از سرزمین بحران‌زده «من» خویش می‌آغازد و در پس کنش‌های معنایی و زبانی شعر، چون مسافری قهرمان، با امید به تولدی دیگر به زهدان مادر زمین باز می‌گردد تا خاک را نفس بکشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها