شادمانی، افزون بر فیلمسازی، دستی هم در تئاتر و نمایشنامه نویسی دارد. او که با نمایش «علاءالدین و رویای پراید پرنده» در جشنوارههای تئاتر خوش درخشید و سپس رو به انتشار نمایشنامه آن در انتشارات افراز آورد و پس از آن «آخرین پالایشگاه» را در نشر نخستین ارایه کرد. این هنرمند سینما و تئاتر معتقد است که «ناشران برای چاپ نمایشنامه در قالب ادبیات دراماتیک احترام قایل بشوند».
برای چاپ نمایشنامههایت آیا سختی متحمل شدی؟
اولین نمایشنامهام که چاپ شد، سختی چندانی نداشت، چون نمایشنامه «آخرین پالایشگاه» در یک مسابقه نمایشنامهنویسی ملی، برگزیده شده بود و توسط دبیرخانه جشنواره چاپ شد. اما چاپ مجموعه نمایشنامهام در نشر افراز سختی داشت. نخستین مشکل مجاب کردن ناشر به چاپ نمایشنامههای یک نمایشنامهنویس جوان بود. خُب همان دوران نمایشنامه «علاءالدین و رویای پراید پرنده» تندیس بخش نمایشنامهنویسی و نمایشنامهخوانی را در چهارمین جشنواره تئاتر شهر به دست آورد و با حمایت فرهاد مهندسپور که موافقت کرده بود مقدمهای بر کتاب بنویسد، این مهم برای این سه نمایشنامه اتفاق افتاد.
اصولاً فکر میکنی نمایشنامه در میان مخاطبان کتاب جایگاهی دارد؟
این سوال معمولاً ازسوی ناشران ناآشنا هم مطرح است و در خود نوعی سرکوبِ نهفته دارد که بابا ما رمانهای خوب را هم به زور چاپ میکنیم، نمایشنامه که چه جای خود را دار! اولین جواب میتواند این باشد که اگر هم جایگاهی ندارد شما برای ادبیات دراماتیک این سهم را قائل باشید. سهمی زیادی از شمارگان نشر در حوزه تئاتر را متون ترجمه خارجی دارد و امانِ بریده من از چاپ برخی از ترجمههاست. هر نویسنده خارجی زبان را که بیشتر تنورش داغ باشد، ممکن است چندباره ترجمه کنند، بدون اینکه مرجعی برای تصمیمگیری یا رتبهبندی ترجمهها وجود داشته باشد. در تخصص من البته نیست که در مورد ترجمه نظر بدهم، اما به عنوان تئاترورزِ جدی فرق ترجمه در خدمت زبان مبدأ را با ترجمه دمدستی متوجه میشوم.
نمایشنامهای از یک نویسنده ایرانی میخواندم از نشری معتبر که چهار، پنج صفحه که ورق میخورد ناگهان به اشتباه ترجمه به اشعار لورکا میرسیدی. خب اگر از چنین ناشری بپرسی که قطعاً میگویند چاپ نمایشنامه جایگاهی ندارد. آن اهمیت به چاپ و خوانش نمایشنامه را باید ابتدا نهاد تئاتر به چاپ نمایشنامه بدهد. در اختلاف نظرهای ناشران سینما-تئاتر همین بس که آنقدر باید یکدیگر اتفاق نظر ندارند که تصمیم بگیرند بالاخره همگی کلمه نمایشنامه را سرهم بنویسیم یا بنویسیم نمایشنامه! هر کدام میگویند در نشر ما اینجوری مینویسیم.
برای پایاننامه کارشناسی ارشدم آنقدر جستجو کردم اما آخر هم نفهمیدم که آخر کلمات حرف «ی» بگذارم یا همزه؟! همین کتاب مجموعه نمایشنامه خودم با کلی رفتوبرگشت در آخر در چهارصد نسخه از هزاروصد نسخه با درج نشدن نویسندگان مقدمه و درج جوایز چاپ شد و ناشر هم زیربارِ این اشتباه نرفت و چهارصد نسخه اشتباه را با نسخههای سالم وارد بازار کرد.
در تنظیم و صفحهبندی و حتی رسمالخط درامنویسی فارسی وقتی مبانی وجود ندارد و تنظیم دیالوگ و توضیح صحنه هم این مشکل به قوت خود باقیست. هر ناشری راه خود را میرود. خب همه اینها باعث میشود که حتی مخاطب تئاتری هم نمایشنامه نخواند. البته هستند ناشرانی باهوش که نویسندگان فارسیزبان را به خوبی به مخاطبان معرفی میکنند، محمد رضاییراد یکی از آنهاست، نمایشنامههای «فعل» و «فرشته تاریخ» هر دو به چاپهای چندم هم رسیدهاند و اقبال عمومی دارند.
بجز تئاتریها آیا مخاطب دیگری برای نمایشنامه در قالب کتاب متصور هستی؟
جواب این سوال را با یک سوال شروع میکنم؛ چرا از چاپ فیلمنامههای سینمایی استقبال نمیشود؟ خب به این دلیل که عموماً فیلمنامههای خارجی از روی متون اصلی ترجمه نمیشوند، شما فیلمنوشت اثر را میخوانی. همین باعث دوری میشود. آنقدر که گوشمان را با این جمله و گزاره «ضعف فیلمنامه در سینمای ایران» مالش دادهاند اما کسی فکر نمیکند مخاطب جدی مثلاً در حوزه درامنویسی چقدر به فیلمنامههای ارجینال دسترسی دارد. فیلمنامه ارجینالِ نویسنده را چگونه باید تهیه کند؟
اما در مورد مخاطب عادی، آیا این مردم عادی نیستند که نمایشنامههای علیرضا نادری را میخوانند. آیا قدری از چاپهای متعدد مجموعه فیلمنامههای اصغرفرهادی را همان ایرانیان علاقهمند به داستانگویی و علاقهمند به رمان فارسی نخواندهاند؟ قطعاً برخی جامعهشناسان هم گوشهچشمی داشتهاند.
اتفاقاً به نظرِ بنده، میشود کلانتر و از دریچه مطالعات فرهنگی به چاپ نمایشنامه نگریست و آن را سبک نشمرد، چرا که بروز اساطیر، بسیاری از سنتهای فلاسفهی یونانی و ... از دیرباز در نمایشنامهنویسی بروز و حضور پیدا کرده است، آیا ما امروز برای مطالعه جامعه آتنی باستان، ناگزیر نیستیم که بجز افلاطون و ارسطو به سراغ درامنویسان بزرگی چون سوفوکل و اوریپید برویم؟ برای شناخت اساطیر زن چه مطالعهای بهتر از آثار اوریپید؟! باید دست از حقیرشماری درامنویسی برداشت. درامنویسی یک مقولهی بسیار جدی است. فقط وقتگذرانی که نیست، برخی ممکن از سر پژوهش به سراغش بیایند. مثلاً یک دانشجوی رشته حقوق ممکن است برایش جذاب باشد که نمایشنامههای جرمشناسانه را در کالبد نمایشنامه در دهه نود شمسی بررسی کند. خب از کجا باید اینها را پیدا کند و بخواند؟
ناشران برای چاپ نمایشنامه چه شرایطی را در نشر میگیرند؟
قبلاً در شیراز یادم است که یکی دوتا نشرهای کوچک وقتی نمایشنامههایم جایی برگزیده میشد با نامردی میگفتند چاپ میکنیم اما پخشش را خودت باید به عهده بگیری. این یعنی خودت کارتنهای کتاب را باید بگذاری در خانه و به کتابفروشیهای سطح شهر التماسِ فروش کنی. برای درک و تصور بهتر این شرایط بد نیست نگاهی به یکی از سکانسهای فیلم «درخت گلابی وحشی» نوری بیلگهجیلان بیندازیم، در آنجا هم نویسنده جوان که با هزار مشقت رمانش را چاپ کرده است وقتی از سربازی به مرخصی میآید، متوجه میشود که کارتنهای کتابش را نم باران برداشته است و حتی مادرش رمان او را نخوانده است. به جز دو سه ناشر متخصص در حوزه تئاتر، الباقی چاپ نمایشنامه را به زحمت قبول میکنند یا اصلاً قبول نمیکنند. از این گذشته چاپ چهارصدنسخهای و دویستنسخهای که چاپ نیست اسمش.
در زمینه چاپ نمایشنامه چه تجربیاتی به دست آوردهای؟
تجربه شخصیام این است که باید خیلی جدی به نوشتن و مطالعه ادامه داد. درام خوب راهش را تا تمام محافل ادبی و سینماتئاتری جهان باز میکند. پس کار درامنویس نوشتن فیلمنامه یا نمایشنامه خوب است. با ساختار و ساختمان نمایشی درست است که هم خواننده عادی لذت ببرد هم جامعه حرفهای و مرتبط. اینکه چاپ بشود یا نه، اجرا بشود یا نه اصلاً در گام نوشتن اهمیتی ندارد. من به عنوان درامنویس تا قبل از ازدواجم هیچ حمایتی از سمت خانوادهام نشدهام، همه آنچه به دست آوردم و نیاوردم محصول خودم است. پشتِ کسانی مثل من زخمیست از سَبُک انگاری رشتهمان. فقط با حالتی بغضگونه به پشت سرمان نگاه میکنیم، البته این در نوع خودش خوب است چون ایده و حس نوشتن در تو تمام نمیشود.
به نظر شما در زمینه نمایشنامهنویسی در قالب کتاب اهالی تئاتر شیراز چه جایگاهی در کشور دارند؟
تئاتر شیراز فرزندانش را از خود رانده است. در زمینه چاپ نمایشنامه هم باید از ناشران معتبر شیراز پرسید چرا نگاهی به چاپ نمایشنامه و مبانی تئاتری ندارند. اگر هم چیزی در این حوزهها در شیراز چاپ شود عبوس است و شبیه به نشرهای سازمانیست و یک کتاب کارمندی بدون بهرهبرداری، به عنوان مثال، شما نگاهی به کتاب قطور «تاریخ تئاترفارس» نوشته استاد احمد سپاسدار داشته باشید متوجه منظور من میشوید. این کتاب فهرستنویسیِ اجراهاست و خبری از نگاه تاریخی-پژوهشی یا یک رویکرد خاص نیست. چون سلیقه و نگاه حرفهای و زیباشناختی در آن مستتر نیست. مخاطب وقتی یک کتاب را در دست میگیرد باید با دقت در دستور زبان، ویراستاری و طراحی و ... احساس رضایت کند و بداند که با یک کتاب جدی روبهروست. بسیاری نمایشنامهها لذتِ خواندشان در دانستن شرایط مفروض روزگارشان و تحلیلیست که ناشر میتواند در قبل یا بعد از متن اصلی در کتاب پیوست کند، اما وقتی با سهلانگاری چاپ بشوند روزگار کتابِ تئاتری میشود همین. من به این مدل سهلانگاری میگویم از سر اجبار و کارمندی کار کردن. در نتیجه آثار جدی در شیراز در حوزه تئاتر و نمایشنامهنویسی چاپ نمیشود که بشود جایگاهی برای آن متصور بود. اگر چیزی هم چاپ بشود کسی برای دل خودش با هزینههای کم چاپ کرده است. میدانی! مسئله درامنویس بااستعداد از صنعت نشر جداست. این ناشر است که باید احساس نیاز کند نه اینکه نویسنده به او التماس کند و بعد هم دستمزدی دریافت نکند. نشر آثار فرهنگی مثل نهاد تئاتر باید خود را از سلطه مرکز خارج کند و در مواردی چیزی که به درد نهادتئاترش میخورد را منتشر کند. مثل تاریخ تحلیلی تئاتر در شیراز و فارس.
نظر شما