در ابتدای مراسم وحید طلعت، ضمن گرامیداشت این ایام، یکی از سرودههای خود به نام «رازِ بزرگِ عاشقان حضرت موعود (عج)» را قرائت کرد که به قرار زیر است:
شهر حماسه، شهر اسوه، شهر خون آلود
محصور در آتش، میانِهالههای دود
شهری پر از غیرت، پر از دلدادگان ناب
خاک شهیدان، خلوتی از شاهد و مشهود
در چشمهای ساکنانش ماه حیرانتر
در قلبهای مردمانش هر چه غم، نابود
تصویری از جغرافیای وحدت و ایمان
جاییکه میشد ترسها از قلبها مطرود
در زیر بارانی از آتشهای بی پایان
با فوجی از دلدادگانِ تا ابد مفقود
ویرانی جا مانده از زیبایی مفرط
با این همه از استقامتهای خود خشنود
مهد شجاعت، سرزمین ندبه و اخلاص
خاکی که هر لحظه پر از عطر شهادت بود.
آرام مثل قلبِ ابراهیم در صحنه
مثلِ گلستان در میان آتش نمرود
دِین شهادت را به دینِ خود ادا کرده
آنسان که با حرمت، امام عشق میفرمود
اما مگر میشد نوا را کشت در دلها
شوق شهادت را مگر میشد ز دل پالود؟
آنجا صبوری، بزمگاه پایمردیهاست
عزم سفر رو سوی یک رویای نامحدود
آنجا نشسته زندگی با صورتی عاشق
ـ نیزارِ تشنه در مسیر گریههای رود ـ
تقدیرشان این است مردانِ حقیقت بین
وارستگی تا عشق با تقدیرِ دیری زود
اینگونه است آری حدیثِ عاشقانِ راه
رازِ بزرگِ عاشقان حضرت موعود (عج)
سیدتیمور جامعی، از شاعران آئینیسرا و ترکیگوی استان، شعر زیر را قرائت کرد:
ظالملرین ائوی ییخیلار یاتار
ییخیلماز هئچ زامان وطن بایراقی
دوشمن قازان قویو ییخیلار باتار
ییخیلماز هئچ زامان وطن بایراقی
وطنین بایراقی اوجادیر اسیر
نامرد بوغازیندا سوزونی کسیر
گورسدیبدیر بیزه حقیقی مسیر
ییخیلماز هئچ زامان وطن بایراقی
دفاع میدانیننان قالان یادگار
غیرت وشرفه وئرن اعتبار
اوجالاردا اسن اولان پایدار.
ییخیلماز هئچ زامان وطن بایراقی
اسدیکجه گویلرین اولوب باخیشی
گوزل منظره سی گوزل ناخیشی
اورکلر سوینجی عشقی آلقیشی
ییخیلماز هئچ زامان وطن بایراقی
اسدیکجه اولوبدی اورک فریادی
یاشیل آغ قیرمیزی ائلین هرزادی
تاواراورگینده الله ین آدی
ییخیلماز هئچ زامان وطن بایراقی
مهروباطل وورور کفرو باطله
روح شیطان تاپیر اوننان فاصله
غیرت کشتی سینی چکیب ساحله
ییخیلماز هئچ زامان وطن بایراقی
سید الده گزدیر وطن سسینی
سلیمانی لرین حق نفسینی
سنگرده کی شهیدلر نامه سینی
ییخیلماز هئچ زامان وطن بایراقی
همچنین ناهید سلطانی، شعر «جوانه» را قرائت کرد:
در این شعر
کفشی به جا مانده است
که قرار است از آن
پای مردی جوانه بزند
مردی که نمیداند؛
پایش را کجا جا گذاشت!!!
شلمچه!
هویزه!
یا اشتباهی
در پوتینهای همسنگرش!
و در ادامه شعر «رنج کوچ» را خوانش کرد:
رنج میتواند
مادری باشد
که قلبش آن قدر
متورم شده است
که در هیچ کجای خانه جا نمیگیرد.
پسری که نمیداند
از کدام سمت به خانه برگردد
تا مسیر را دوباره حفظ باشد!
به راستی
آیا به رنج شهر
به وقت کوچ
فکر کرده ای ؟
باید طاقت بیاوری
به سرزمینهای بزرگ تر پناه ببر
به آیه ای که در آن
دل به دریا زدی.
در جنگ؛
خدا
به تعداد آدمها تقسیم میشود.
وحتی نردهها
نور را
به قسمتهای مساوی
تقسیم میکنند...
حالا میتوانی
آنقدر
با خدا صمیمی شوی
که به نام کوچک صدایش بزنی
خدا را به اسم کوچک صدا بزن!
در ادامه مهدی پاکروی، شعر زیر را در وصف دفاع مقدس و انقلاب خواند:
بو عرصه نین جهاد ائدن اصلانی ئولمیب
عارف لرین ولایت عرفانی ئولمیب
شکر ائیلیرم خدایه، که یوردوم شریف دیر
اسلام و دین و غیرت و وجدانی ئولمیب
بیلسین بونی اولار که هنوز اعتقادی یوخ...
تا حشر اولونجا،، نهضت حقانی ئولمیب
سرداریمیز گیدیبدی اگر ظاهرا، ولیک
باطنده روح پاک سلیمانی ئولمیب....
گر قطعه قطعه، دوغرانا مینلر شهید عشق
تپراق اوزی شهادت ایدیر، قانی ئولمیب
آزاده لیق مدالی بیزیم بوینوموزدادیر
آزاده کشورین هله سلطانی ئولمیب
بیر تپراقین که نائب مهدی سی زنده دیر....
تاریخ ده یازالا مسلمانی ئولمیب
خوشدور اورکده باوریمیز راه حقیدیر
خلقین صفا و مهریله ایمانی ئولمیب
تنها بسیجی بیر یل میدان جنگیدیر
علت او دور که قدرت ایرانی ئولمیب
نظر شما