عباس نارویی درباره اولین حضور خود در سوریه گفته است: «6 محرم سال 1394 به همراه تعدادی از برادران شیعه و سنی سیستان و بلوچستان بهعنوان داوطلب به سوریه رفتیم. بعد از گذراندن دوره آموزشی در تهران، در نهایت 138 نفر به سوریه اعزام شدیم که دو نفر از برادران سنی به شهادت رسیدند و دو نفر از آنها شیعه شدند.»
این جانباز مدافع حرم در یکی از عملیاتهای درگیری با داعش همراه با گروهی از رزمندگان به روستای عزیزیه سوریه در استان حلب میرود. خمپارهای زیر پای او منفجر شده و به همین دلیل پایش را از دست میدهد. او در توصیف زنده ماندن خود میگوید: «دکتر گفت زندهماندن من معجزه بود.»
محمد محمودی نورآبادی؛ نویسنده کتاب «ستارههای بلوچ»، با سفر به دو سرزمین سوریه و بلوچستان، ضمن پردازش دو بوم و اقلیم متفاوت، روایتگری دقیق و ظریفی از زندگی عباس نارویی دارد که در گفتوگو با خبرنگار ایبنا، به شرح آن میپردازد.
ساختار کتاب «ستارههای بلوچ» چگونه شکل گرفت و انتخاب عنوان برچه اساسی بود؟
کتاب «ستارههای بلوچ» به زندگینامه عباس نارویی؛ جانباز مدافع حرم میپردازد که از روحانیون روستاهای اطراف ایرانشهر است که در سال 1394 در جریان نبرد سوریه در شهرک عزیزیه واقع در جنوب حلب دو پای خود را از دست داد و ستارههای بلوچ در واقع سرگذشت ایشان است که از کودکی شروع شده و به نبرد سوریه و حضور گروه نبویون یعنی رزمندههای بلوچستان اعم از شیعه و سنی ادامه مییابد و با اتمام عملیات این داستان به پایان میرسد..
انتخاب عنوان «ستارههای بلوچ» برای کتاب به این دلیل بوده که درست است خاطرات عباس نارویی را روایت میکنیم، اما مثل این است که ما ساحل را نشان میدهیم، اما همزمان دریا هم نمایش داده میشود. در «ستارههای بلوچ»، عباس نارویی محور است، اما در کنار ایشان دیگر همرزمان هم دیده میشوند. در نهایت زندگی این روحانی مدافع حرم و دیگر رزمندگان اعم از شیعه و سنی که در این عرصه حضور دارند، مجاهدت میکنند، شهید میشوند و باعث پیروزی جبهه مقاومت در جنوب حلب میشوند، «ستارههای بلوچ» را شکل میدهد.
چه شد که تصمیم گرفتید درباره این روحانی مدافع حرم، دست به قلم شوید؟
من اصالتا اهل لرستان هستم و در شهرستان نورآباد ممسنی زندگی میکنم. اما قومیتها را دوست دارم و معتقدم که قومیتها رنگینکمانی هستند که با وجود آنها ایران را میتوان زیباتر دید. علاوه بر این اثر، کاری را برای آذریها با عنوان «قرارگاه بیقراری» با نگاهی به زندگی سردار خلیلزاده؛ مسئول قرارگاه عملیات حمزه سیدالشهدا در ارومیه نوشتهام که زیر چاپ است و پیش از این درباره قهرمانهای لر و شیرازی هم آثاری نگاشتهام، اما بلوچستان داستانش با بقیه فرق میکند.
بلوچها یکی از کهناقوام ایران هستند که فداکاریها و رشادتهای آنها در همه دورهها بهویژه دفاع مقدس آنگونه که باید و شاید در رسانهها و آثا مکتوب دیده نشدهاند و مردم ایران آنگونه که حق این عزیزان است، آنها را نشناختند. اصحاب قلم نیز این قوم عزیز را آنگونه که باید معرفی نکردند. بنابراین نگاه اصلی من این بود که بلوچ را معرفی کنم و این قوم در این اثر دیده شود وگرنه جانبازان بسیاری داشتیم و همین استان فارس هم در این حوزه قابلیت زیادی برای نوشتن دارد، اما عباس نارویی برای من بهانهای بود که به زیباییهای قوم بلوچ اعم از خردهفرهنگها، آداب و رسوم و مهماننوازی آنها بپردازم و به بسیاری از چراییها و آنچه مردم باید درباره بلوچ میدانستند، پاسخ دهم.
کتاب ستارههای بلوچ چند درصد بر =اساس واقعیت و چقدر بر پایه تخیل شما استوار است؟
به هیچ عنوان تخیل در این کتاب جایی ندارد و آنچه در کتاب آمده، کاملا مبتنی بر واقعیات است. شاید نویسنده جزئیات را پررنگتر کند، اما کلیت کار کاملا مستند است و نویسنده بر اصل خاطرات وفادار مانده و تغییری ایجاد نشده است.
چند دهه گذشته بهویژه پس از دوران دفاع مقدس، بیشتر آثار در حوزه پایداری و مقاومت، به دفاع مقدس پرداخته و اکنون چندسالی است که درباره مدافعان حرم نیز کتابهای زیادی به نگارش درآمدهاند. شما این سیر را چگونه میبینید؟
حوادث هرچقدر که مهمتر باشند، پرداختن به آنها هم ارزشمندتر است. مثلا انقلاب اسلامی، انقلابی کاملا فرهنگی بود و توانست یک حکومت نظامی تا بُن دندان مسلح دیکتاتور را سرنگون کند و در این موضوع ارزشهایی نهفته بود که قابلیت گفتن و نوشتن داشت، اما متأسفانه با شروع جنگ که یک حادثه تلخ اتفاق افتاد، این ادبیات انقلابی مغفول واقع شد و زیر سایه ادبیات دفاع مقدس قرار گرفت و از آن زمان بحث نوشتن درباره ادبیات دفاع مقدس دنبال شد تا بحث بحرانهای منطقه سوریه و عراق پیش آمد.
اینکه رزمندگانی از این مرزو بوم و همینطور از کشورهای همسایه مثل افغانستان و پاکستان در سوریه نقشآفرینی کردند، اتفاق کوچکی نبود. یکی از آنها شکست هیمنه داعش بود که نویسندهها را کنجکاو میکند که در اینباره قلم بزنند. در واقع میتوان گفت ادبیات مدافعان حرم، ادامه راه ادبیات دفاع مقدس است، همچنان که ادبیات دفاع مقدس نشأت گرفته از واقعه کربلا و عاشوراست.
به لحاظ ادبیات، شفاهی هرچه از رشادتها و فداکاریهای رزمندگان مدافع حرم فاصله نگیریم بهتر است و باید تا این خاطرات زنده و پویاست و صاحبان خاطره حافظههایشان خوب یاری میکند، اینها را جمعآوری کنیم، بنویسیم و ارائه دهیم. اما در ارتباط با فراوردههای آن مثل فیلم و رمان میشود صبر کرد، اشکالی ندارد. اما در حوزه ادبیات شفاهی قائل به این هستم که زودتر انجام شود، بهتر است تا بعدا نویسندهها مجبور نشوند براساس تخیلات خود بنویسند.
هنرمندی که دست به قلم است، باید وقایع و خاطرات را جاودانه کند و نگذارد غبار فراموشی این جاودانگی را بپوشاند، زیرا آئینه هم که باشی، وقتی غبار بنشیند، شفافیت و زلال بودن، دیده نمیشود و اصحاب قلم و رسانه باید غبار را از این آئینه بزدایند.
در چند جمله عصاره این کتاب و روحانی مدافع حرم عباس نارویی را معرفی کنید؟
عباس نارویی یک جوان وطندوست است که هم وطن و هم مظروفش، دین، عقیدهاش و ایران را دوست دارد. یک جوان بلوچ که خود را متعلق به ایران و جهان اسلام و انسانیت میداند و برای هدفی که دارد تلاش میکند تا جایی که هر دو پای خود را از دست میدهد، ولی اکنون وقتی پای کلامش مینشینید، میبینید که چقدر بر عقیده خود پایبند است.
نظر شما