ایرج شهبازی در شست هفتگی شهر کتاب بیان کرد؛
شناختن هویتهای دروغین و گامی بهسوی رهایی از رنج و محنت
اکهارت تُله یکی از محبوبترین نویسندگان کتابهای معنوی و از آموزگاران معنوی زمانه ما، بر این باور است که با شناختن هویتهای دروغین (نفس) خود میتوانیم گامی بهسوی رهایی از رنج و محنت برداریم و از طریق شناختن آنچه نیستیم میتوانیم خود راستین خویش را بیابیم و به آرامش و شادی برسیم.
اکهارت تُله (توله/تولی/تول)، یکی از محبوبترین نویسندگان کتابهای معنوی و از آموزگاران معنوی زمانه ما، بر این باور است که با شناختن هویتهای دروغین (نفس) خود میتوانیم گامی بهسوی رهایی از رنج و محنت برداریم. او توضیح میدهد که ما از طریق شناختن آنچه نیستیم میتوانیم خود راستین خویش را بیابیم و به آرامش و شادی برسیم. بنابراین، او بخش عظیمی از تلاشهای معنوی خود را صرف تحلیل و بررسی انواع هویتهای دروغین کرده است.
ایرج شهبازی سخنان خود را با مرور زندگی اکهارت تله و تجربه دگرگونکنندهی او آغاز کرد. او در این بخش توضیح داد که تله ادعا میکند بیشتر سالهای زندگی خود را تا پیش از یک تجربه عمیق و دگرگونکننده در افسردگی سپری کرده است. در 29سالگی شبی درگیر تمایل به خودکشی، به این نتیجه میرسد که دیگر نمیتواند خودش را تحمل کند. او توضیح میدهد که ناگهان سؤالی به ذهنم آمد که برای آن جوابی نداشتم: این «من» کیست که نمیتواند «خودم» را تحمل کند؟ و با فضایی خالی روبهرو شدم. وقتی صبح روز بعد از خواب برمیخیزد، همهچیز را در صلح و آرامش مییابد و متوجه میشود که سایه آن رنج و افسردگی دیرپای از روی اشیا و زندگی او بلند شده است. او پس از این تجربه، درس را رها میکند و در حالت شعف درونی چندین سال در پارک نزدیک خانهی خود نوعی زندگی خانهبهدوشی را میگذارند. در این دوره با انرژی و آگاهیهای نویافتهی خود مردم را به خود جذب و مشکلاتشان را حل میکند و آرامآرام تبدیل به معلمی معنوی میشود. در ادامه به امریکای شمالی و غرب امریکا سفر میکند، در ونکوور کانادا ساکن میشود و با زنی ازدواج میکند. تله نخستین کتاب خود، «نیروی حال»، را در 1997 منتشر میکند و دستی و با کمک آشنایان آن را پخش میکند. آرامآرام شهرتی بهدست میآورد و کتاب «زمینی نو» شهرتی جهانی برایش به ارمغان میآورد. در سال 2011 واتکینز ریویو او را تأثیرگذارترین شخصیت معنوی جهان خواند. تله از تعالیم مختلف معنوی تأثیر گرفته است، اما نمایندهی هیچ دینی نیست.
او اظهار داشت: ساختار «نیروی حال» سؤال و جوابی است و شامل شماری از سؤالهای مردم و سؤالهای طرح شده از جانب تله و دوستانش است. میتوان گفت که در «زمین نو» همان مطالب «نیروی حال» در ده فصل با دقت و شرح و بسط آورده شده است. اگرچه «نیروی حال» از این کتاب معروفتر است و شهرت تله هم بیشتر برای آن است، به نظر میرسد که «زمین نو» کامل و جامعتر است. این کتابها هر یک چندین و چند ترجمه دارد. من از ترجمهی سیامک عاقلی استفاده کردم. کتابهای بعدی تله به ترتیب، کتاب کمحجم و باارزش «تمرین نیروی حال» و «سکون سخن میگوید» است که فرناز فرود آنها را بهخوبی به فارسی ترجمه کرده است. افزون بر این چهار کتاب، نوشتههای تله در جاهای مختلف گردآمده است. دو کتاب به فارسی درباره تله وجود دارد. «اینک و اینجا» شامل گفتوگوها و مصاحبههای تله و «سفر به خویشتن» شامل سه جلسه است که تله در جاهایی از دنیا برگزار کرده است. این دو کتاب را وحید مهدیخانی ترجمه و گردآوری کرده است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: تله بر آن است که تمام کلمات او بیواسطهی نفس از آگاهی راستین/حیات حقیقی/خداوند سرچشمه گرفتهاند و در سخنان او بدون نقص موجی از آگاهی و نور وجود دارد و خواننده باید بدون اینکه به کلمات و جملات او بچسبد خودش را در این جریان لطیف آگاهی بسپارد و در ضمن خواندن کتاب او لحظاتی از آگاهی، از آزاد شدن از دردها و رنجها را تجربه کند. او نمیخواهد به ما آگاهی جدیدی بدهد، بلکه امیدوار است کلماتش نشانههایی باشند برای اینکه ما را برای لحظاتی ازخودبیخود و فارغ کنند و به خلسه ببرند و شادی و آرامشی عمیق را به ما هدیه بکنند. در اینجا، خواننده و نویسنده، تله و ما، هر دو در هستی و آگاهیبودن مثل هم هستیم. فرق این است که تله توانسته است صورتها و تصویرها و افکار را کنار بزند و به این آگاهی بیدار شده دست پیدا بکند. ولی مخاطب هنوز نتوانسته است. بنابراین، او نمیخواهد چیزی به محتویات ذهن ما اضافه بکند و اساساً چنین کاری را نفسانی میشمارد.
او توضیح داد: کتاب «نیروی حال» با داستانی شروع میشود که نمونههای آن را در ادبیات عرفانی خودمان دیدهایم. رهگذری با فردی روبهرو میشود که بر سرصندوقی نشسته و گدایی میکند. گدا از او پول طلب میکند، در مقابل رهگذر میگوید پولی ندارم اما یکبار هم به داخل صندوق نگاهی بینداز. گدا مخالفت و امتناع میکند و رهگذر اصرار و خواهش تا اینکه بالاخره مرد راضی میشود و در صندوق گنجی مییابد که نسلهای بعد از او را هم مرفه نگه میدارد. اینجاست که میفهمد سی سال بر گنج گدایی کرده است. تله هم میگوید من همان رهگذرم و هیچ چیزی ندارم که در کلاه تو بیندازم. ولی هر آنچه میجویی در درون خودت پیدا کن. شادی، آرامش، نشاط، رشد و پیشرفتی که میجویی الان نقداً در اختیار تو است. ولی افسوس که در گنج شما پرده شمایید و منیت و خودخواهی و تصویرها و هویتهای دروغین روی این گنج درون افتاده و نمیگذارد با خود واقعیمان روبهرو شویم.
این مولویپژوه افزود: تله میگوید اگر در زمان خواندن کتابهای من برای لحظاتی کوتاه هم شده نتوانستید از جریان بیوقفهی افکار و احساساتتان رهایی پیدا کنید و سکوت و حضور را تجربه کنید من به وظیفهی معنوی خودم عمل نکردم. البته او به این نکته اشاره میکند که شاید در هنگام خواندن این کتابها تأثیری نگیرید، ولی دانهای در درون شما کاشته میشود و شاید در طول زمان این دانه از خاک سر بر بیاورد و به شکل گیاه تناور سایهگستری در بیاید و میوهها و سایهها و برکتهای آن به همهی هستی برسد. تله اهل استدلال نیست و میگوید من چیزی/شیوه زیستنی یافتم و بیدریغ آن را به شما میگویم. شما یا به من اعتماد میکنید و به این راه میآیید یا نمیآیید.
او درباره مساله هویت از نظر اکهارت تله گفت: هویت مجموعهی ویژگیها، تمایلها باورها و خواستههایی است که فردی را از دیگر افراد یا گروهی را از دیگر گروهها متمایز و جدا میکند. بنابراین، وقتی شخصی هویتی را قبول میکند، نوعی تمایز و تشخص و تفرد به او بخشیده میشود. نکته این است که عموم عارفان به مسالهی هویت بیتوجهی کردهاند. آنها به مسائلی مثل زبان، ملیت، اقتصاد، دین، مذهب، مکتب، مرام، جنسیت، اقلیم که باعث میشود انسان برای خودش هویتی بسازد بهکلی بیتوجهاند، اما این سخن عارفان خیلی استثنایی است که افراد نادری میتوانند به این سطح برسند که خودشان را از تمام هویتها نجات بدهند. گمان میکنم برای عموم مردم ضروری است که هویتی (دینی، ملی، اقلیمی، جنسیتی یا...) داشته باشند.
بههرحال، هویت به آدمی تشخص و تفرد میبخشد؛ جلوی انجام دادن برخی کارها، بزهها و ناهنجاریها را میگیرد؛ فرایند جامعهپذیری را تسریع میکند؛ در نتیجهی احساس تعلق داشتن به جامعهای متشکل از افراد مشابه در فرد حس آرامش ایجاد میکند. اینها بخشی از فواید هویت است. اما در کنار این منافع و مزایا هویت میتواند آفات و آسیبهایی هم داشته باشد. مثلاً رفتار و داوری انسان را اتوماتیک بکند یا اینکه انسان خوگر شده به هویتی خاص تا حد زیادی میتواند به کارهایی برانگیخته شود که از آگاهی سرچشمه نمیگیرد. برای نمونه همهویتی میتواند بین انسانها فاصله بیندازد و منجر به خشونت شود، میتواند موجب مقاومت در برابر نقد شود، میتواند باعث برتریجویی شود. اینها بخشی از آسیبهای هستند که میتواند از هویت ناشی شود. ما باید مراقب باشیم که هر چیز خوبی میتواند به ضد خودش تبدیل شود.
او توضیح داد: به نظر من، هویتسازی در نظرگاه تله اساساً ساختاری نفسانی است. او میگوید، هویت یعنی یکی انگاشتن خود با دیگری. هر دیگریای که به منِ من تبدیل شود و کیستی و چیستی وجود من را بسازد به بخشی از هویت من یا بلکه همهی هویت من تبدیل میشود. تله نفس/ایگوی انسان را دارای دو جنبه میبیند: ساختار و محتوا. ساختار نفس را شیوههای بنیادین و ثابت نفس مثل یکیانگاری، خواستن، برتریجویی میداند و محتوای نفسانی را هرآنچه بتواند در قالب این ساختار ریخته شود. در نتیجه ساختار نفسانی برتریجویی انسان همواره خودش، فرزندش، کشورش، عقل و ایمانش را بالاتر و بهتر از دیگران میبیند. نتیجهی این بهتر دانستن هم این میشود که شخص به تحقیر و خوارداشت و بیاحترامی به دیگری روی میآورد و برتریجویی ساختاری نفسانی میشود. حتی اگر عشق به مادر به توهین و فروکوفتن دیگر مادران برسد، یک محتوای غریزی به محتوای ساختاری نفسانی تبدیل شده است.
شهبازی توضیح داد که در اینجا ساختار ثابت و محتواها متفاوت است. تمرکز بر روی محتواها (عشق به مادر، اعتبار دادن به پول یا به وطن) راه به جایی نمیبرد و آن ساختار (در اینجا برتریجویی) دوباره با محتوایی نو به راه میافتد و عمل میکند و تأکید کرد که تله تعداد زیادی از ساختارهای نفسانی را کشف کرده است. هویتسازی یکی از این ساختارها است. ممکن است با افکار با احساسات منفی و مثبت یا در قالب جنسیت، زییایی و زشتی، بیماری با بدن همهویت شویم. همچنین، ممکن است با نقشهای اجتماعیمان، با صدای محاکمهکنندهی درون سرمان، با تصاویر ذهنی که از خودمان داریم یا دیگران از ما به دست دادهاند، با درد و رنج، با اموال و داراییها و اشیاء همهویت شویم.
او بیان کرد: تله میگوید، ذات هر انسانی عین آگاهی، عین شادی و عین آزادی است. اما چیزهایی بین ما و این روح واقعی و الهی فاصله میاندازد و ما برای آنکه من واقعی خودمان را بشناسیم باید من غیرواقعی خودمان؛ یعنی نفس، را بشناسیم. او کار خود را با معرفی نفس آغاز میکند و میگوید به محض اینکه بفهمیم چه چیزی نیستیم، آنچه هستیم مثل خورشید میدرخشد و از درون ما بیرون میآید. تمام گرفتاریهای ما به علت هویتهای دروغینی است که با نفس برای خودمان ساختیم و این هویتهای دروغین اجازه نمیدهند که ما با ذات واقعی خودمان سروکار پیدا کنیم. بنابراین، ما در قدم اول باید ساختارهای نفسانی را بشناسیم و بعد از آن، نفس این آگاهی باعث میشود که ما از هویتهای دروغین جدا بشویم و فاصله بگیریم و به آن من واقعی خودمان برسیم که عین آگاهی و شادی است.
این پژوهشگر و نویسنده در ادامه به تفصیل دربارهی همهویتشدن با افکار و احساسات (چه منفی؛ چه مثبت) توضیح داد و اشارهای به انواع دیگری از همهویتشدن کرد و تأکید کرد که باید از یکیانگاری خود با افکار، احساسات، اموال، بدن، تصاویر ذهنی، صدای درون سر خودداری کنیم تا بتوانیم از وجه نفسانی و من دروغین خویش رهایی جوییم و به آرامش دست یابیم.
نظر شما