کتاب صوتی «همت پنج بهگوشم»؛ روایتگر خاطرات جاویدالاثر سردار اصغر فلاحپیشه بهزودی منتشر میشود.
«اصغر فلاحپیشه»، 12 بهمن سال 1345 چشم به جهان گشود. او بازنشسته سپاه پاسداران و دارای 3 فرزند بود که در دیماه 1394 برای دفاع از حرم بانوی مقاومت عازم سوریه شد که در نهایت در تاریخ 22 بهمن 1394 بر اثر اصابت تیر به پاهایش مجروح و در همان حین گروه تکفیری داعش او را به اسارت برده و عکس سر بریدهاش را برای همسرش میفرستند. هنوز پیکر او به وطن بازنگشته و مفقودالاثر است.
نویسنده این کتاب میگوید: فلاحپیشه بمب روحیه بود برای کسانی که خسته راه بودند. آنقدر بشاش و پر انرژی که هر انسانی در کنارش احساس آرامش میکرد.
این کتاب دارای 23 فصل است که فصلهای فرد آن به زبان همسر شهید و در فصلهای زوج، راوی دانای کل به روایت خاطرات خانواده شهید و همرزمان و دیگر آشنایان پرداخته است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«اصغر واقعا خوشخوراک و خوشغذا بود. نمیشد غذا جلویش بگذاری و بگوید که اشتها ندارد یا سیر است. همه غذاها را دوست داشت. البته قیمه برایش چیز دیگری بود. آنچنان با اشتها و علاقه غذا میخورد که من را به وجد میآورد. با همه اشتهایی که به خوردن غذا نشان میداد، اهل تجملات نبود. اینطور نبود که باید غذا حتماً برنج و خورشت باشد. خیلی وقتها به من میگفت غذا درست نکن! بگذار غذای حاضری و سبک بخوریم! نان و پنیر ساده خانه را به همهچیز ترجیح میداد.
مسافرت مشهد که میرفتیم، توی رستوران چند روز مرغ و کباب و خورشت و به قول خودش غذای درست و حسابی که میخورد، دلزده میشد. خانه که میآمدیم، میگفت: «زمزم! … دلم برای دستپخت خودت تنگ شده! … واقعاً غذای خونه چیز دیگهس!» اصغر خودش هم خوب غذا درست میکرد. از همان اول به آشپزی علاقه داشت. برنج کته و املت را خوب درست میکرد. مرغ و خورشت را هم از روی دست من یاد گرفته بود. البته توی خانه زیاد هنرش را بروز نمیداد. با شوخی و خنده میگفت: «اگه من غذا درست کنم… شما دیگه تنبل میشید! … اونوقت دست به سیاه و سفید نمیزنید!»
نظر شما