جیمسون نظریهپرداز مارکسیست و در قید حیات آمریکایی و استاد صاحب کرسی ادبیات تطبیقی در دانشگاه دوک است و از جمله مهمترین متفکران و نظریهپردازان پستمدرنیستم نیز به شمار میرود.
«پسامدرنیسم و جامعه مصرفی» او پیشتر با ترجمه وحید ولی زاده منتشر شده بود. ایرانیان اما بیشتر او را با ترجمه مجید محمدی از مقاله «منطق فرهنگی سرمایه داری متاخر» میشناسند.
در توضیحات پشت جلد کتاب «ناخودآگاه سیاسی» آمده است: با ورود تفکر انتقادیِ فرانسه به فضای اندیشگانیِ آمریکا در دهه ۱۹۷۰، زمینه ظهور و گسترش حالوهوای کاملاً تازهای از اندیشورزیِ انتقادی فراهم شد، زمینهای که فردریک جیمسن آن را «اندیشهبازار» میخواند.
با رواج اینگونه از نقد در نیمسدهای که از آن زمان میگذرد، وجوهی چون «معنا»، «تمامیت» و «حقیقت» از سکه افتاد و مفاهیم «تفسیر» و «تاریخ» رفتهرفته از آن اعتبار یا دلالت ایجابیِ همیشگی ساقط شد؛ تا جایی که حالا دیگر کار نقد کشیده است به شرح و تفسیرهای گوناگون دربارهی بحران تفسیر؛ و کار دانشجویان علوم انسانی، در هرکجای جهان، شده است کلنجار رفتن با انبوهی از نظریههای مختلف از نقد نو گرفته تا نقدهای اسطورهشناختی، ساختارگرا، پساساختارگرا، واسازانه، روانکاوانه، فمینیستی، و نوتاریخگرایانه ضرب در زیرشاخهها و میانرشتههای منشعب از این نظریهها.
فردریک جیمسن ناخودآگاه سیاسی را برای نخستین بار به سال ۱۹۸۱ منتشر کرد، البته نه بهقصد مشارکت در اندیشهبازار نظریهورزیِ (شبه) انتقادی، بلکه اتفاقاً بهقصد ایراد فرانقدی مارکسیستی بر نقدهای موجود، در جهت برگذشتن از این نقدها. هدف جیمسن در اینجا، نظرکردن بر آشفتهبازار نقد و گشودن چشماندازی بوده است به وسعت «واپسین افق پیشاروی هرگونه خوانش و تفسیری».
دامنه وسیع تحلیلهای مطرح در ناخودآگاه سیاسی، بههمراه بینش انتقادی نافذ و قدرتمند نویسندهاش، خواندن این کتاب را برای علاقهمندان علوم انسانی چندان لذتبخش کرده است، و برای صاحبنظران این علوم، چندان ناگزیر، که بهرغم دامنهی ارجاعات بسیار گسترده و دشوارخوانبودن نثرِ بهغایت پیچیدهاش، تا کنون به پرمخاطبترین زبانهای جهان برگردانده شده و وسیعاً مورد استناد قرار گرفته است.
در بخشی از مقدمه این کتاب میخوانیم: در ناخودآگاه سیاسی قرار است به پویششناسی عمل تفسیر دست یازیم، البته با تکیه بر این پیشفرض بنیادین که در واقع هرگز امکان مواجهه بلافصل با متن، به مثابه چیزی مطلقاً ناب و فینفسه وجود ندارد. هر متنی هرچند هم که تازه باشد، به چیزی همواره از پیش خواندهشده میماند؛ فهم هر متنی، یا بر بستر تفاسیر پیشین صورت میگیرد، یا - در موارد کاملاً مسبوق - به پشتوانه عادات رسوبشدهی خوانداری و مقولاتی که از رهگذر همین سنتهای تفسیری موروثی بر جا ماندهاند. پایبندی به این پیشفرض، کاربست شیوهای را میطلبد که من آن را در جای دیگر «فرانقد» خواندهام...
از ناخودآگاه سیاسی نباید انتظار داشت تا برای یک فرهنگ سیاسیِ در حال تکوین چنان تعیین تکلیف کند که ریموند ویلیامز آن را بهدرستی فوریترین و فوتیترین وظیفه نقد مارکسیستی درباره فرهنگ میداند. دلایل تاریخیِ خوب و درستی برای تاخیر مارکسیسم معاصر در برآوردن چنین چشمداشتی میتوان برشمرد: از پیچیدن نسخههای اسفبار ژدانفی برای هنر گرفته، تا مسحورشدگی در برابر انواع مدرنیسم و «انقلابهای» صوری و زبانی، تا ظهور الگویی کاملاً بدیع در نظام سیاسی و اقتصادی جهان که چندان با ابرانگارههای اولیهی مارکسیسم از فرهنگ نمیخواند...
این کتاب به بحث درباره اولویت تفسیر سیاسی از متون ادبی اختصاص دارد. از این نظر امر سیاسی نه مازاد و نه فرع بر دیگر روشهای رایج در تفسیر - از جمله تفسیرهای روانکاوانه، اسطورهشناختی، سبکشناختی، اخلاقی و ساختارگرایانه- نیست؛ بلکه مطلقاً تنها افق پیشاروی هرگونه خوانش و تفسیری است.
نظر شما