کتاب همراهی ساز و سفر در سه بخش تجربه نوشت، سفر نویسی و عکسهایی از جنس سفر شما را با خود همراه میکند و با نگارشی راحت و خودمانی شما را با آرامش تاریخی یزد همراه میکند. از کرمان که شهر سخاوت است عبور میکند و جنوب کشور و جذابیت جزیرههای زیبایی همچون قشم و کیش را برای خواننده دو چندان میکند. خواننده صدای خنکای شهرکرد را خواهد شنید و تکنیکهای سفر به یاسوج را در ذهن به همراه دارد. از بندر مُقام که باز میگردد وارد عسلویه و بوی همیشگی گاز میشود و خواننده را رهسپار شیراز میکند.
حامد الماسی بعد از یک ایرانگردی طولانی خواننده را با خود به سنندج که شهر تفاوتها و فراز و نشیبهاست همراه می کند. تبریز، تکاب و هورامان و در نهایت خروج از کشور ادامه مسیر سفر حامد الماسی است. ارمنستان، گرجستان، ترکیه و دیدار با مولانا نیز از تجربههایی است که خواننده با آن همراه میشود. ویژگی این کتاب در این است که نویسنده انگار تجربهای مانند مولانا داشته و شرح سفرهای خود را نیز با تجربه مواجهه فلسفیاش با مولانا همراه کرده است. تو گویی که این بیت حضرت مولانا توشه سفر الماسی بوده است:
«چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد»
الماسی با این کتاب شوق سفر و سیر آفاق و انفس را در دل مخاطب میاندازد، چرا که بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. او سفر را پر خرج نمیداند و میگوید که برای رشد و پختگی باید به سفر رفت. سفر معنوی و سفر درونی نیز بنمایهاش به سفر بیرونی و سفر در فضای واقعی بازمیگردد؛ چرا که «المجاز قنطره الحقیقه.» و اینجا سفر و سیر آفاق و انفس مقدمهای است برای سفر درونی و سیر معنوی و پله پله رسیدن تا ملاقات خدا. عرفان هم یک نوع سفر است و اگر خوب به زندگی بزرگان اهل خرقه دقت کنیم همگی اهل سفر بودهاند. از بهاولد و مولانا گرفته تا ابن عربی، ابن فارض مصری، شمس تبریزی و...
کتاب «همراهی ساز و سفر» در ۱۵۹ صفحه و تیراژ هزار نسخه به چاپ رسیده است. نویسنده این کتاب کسی است که سابق بر این روزنامه نگار بوده ولی هنوز هم به نوشتن ادامه داده است. او عاشق نوازندگی است و علاوه بر تنبور دو سه ساز ایرانی دیگر را هم مینوازد. چند سالی است که نوازندگی همراه سفر کرده و با تنبورش به ایرانگردی و جهانگردی مشغول است. حامد الماسی هر سه علاقهمندی خود را با هم ترکیب کرده؛ همراه با سفر مینویسد و مینوازد. در این کتاب از تجربه چند سال کوله گردی و آشنایی با فرهنگ و آداب و سایر ویژگیهای جاهای مختلف را برای اهالی کتاب و مطالعه نوشته است.
در بخشی از این کتاب چنین نوشته شده است:
شب بود، ماه کامل؛ و جنگل روشن بود و در شب روشن، زیبایی بی نظیر درختان بلوط قابل وصف نیست. اما تلاشی در حد واژهها میکنم که از حال و روز اون شب بی نصیب نمونید. چه در روشنای روز و چه در زیر نور ماهتاب، گاه نسیمی میوزید و بارونی از برگهای خشک و گرم رنگ پاییزی بر زمین پر برگ میریخت. با صدایی نرم که نمیشه اون رو خش خش نامید، بیشتر با «خت خت» به گوش میرسید که نوازشگر گوش بود. شب هنگام در نور مهتاب برگها رقص کنان گاهی انعکاسی از نور ماه رو میتابوندن و رقص نور نقره یی خفیفی نیز چشم رو نوازش میکرد. چشم حریص بود انگار! و تمنای تموم نشدن اون تصاویر رو داشت؛ در بازترین حالت خود دریده پلک نمیزد که لحظه یی از این تصویرکم نظیر حیف نشه. ضیافت لذت خزان به پا بود در اون چند لحظه بارش برگهای زرد و نارنجی پاییز!
لحظهها سراسر درگیر نوازندگی احساس بودن و بی خودی محض جاری بود در اون آمیزش ماهتاب و جنگل!
نظر شما