یاحسینی در این سالها با تالیف آثاری مستند و منحصربهفرد در عرصه تاریخ و رجالِ تاثیرگذار جنوب و همچنین زنان این اقلیم، در حوزه توسعه فرهنگی استان بوشهر و تبیین جایگاه این منطقه جغرافیایی در تاریخ ایران تلاش کرده است. وی در مقدمه کتاب «تاریخ از پایین» در تشریح موضوع این کتاب نوشته است:
موضوع «تاریخ از پایین» یا بهعبارتی «تاریخ اعماق» تاریخ زندگی تودههاست. زندگی عادی و معمولی، بدون قدرت و ثروت. در باب «تاریخ از پایین» به زبان فارسی مطالب اندکی وجود دارد. حتی مورخان و پژوهشگران ایرانی عموما با مبانی نظری و ریشههای تاریخی این نوع نگرش به تاریخ و تاریخنگاری، چندان آشنا و مأنوس نیستند.
گفتوگوی مفصلی را با سیدقاسم یاحسینی پیرامون این کتاب انجام دادهایم که در ادامه از نظر مخاطبان میگذرد.
آقای یاحسینی نخست برای مخاطبان ما «تاریخ از پایین» را تعریف کنید؟
در خصوص تعریف «تاریخ از پایین» باید گفت که فلاسفه تحلیلی در باب مشکلات و معضلات بهدستدادن دقیق «تعریف» بحثهای بسیاری کرده و میکنند. دادن یک تعریف خاص و مشخص از مفهوم تاریخ از پایین نیز مشمول چنین امری است. فلاسفه تاریخ متأخر که پیرو تاریخ از پایین هستند، تعریفهای چندی از آن دادهاند، اما اجازه بدهید برای آسان کردن کار، برداشت خودم را از این مفهوم ارائه بدهم. هر علمی یکسری کلیدواژهها، اصول و مبانی نظری و عملی و حتی زبان خاص خود را دارد که آن شاخه از علم را از دیگر علوم متمایز میکند، اما علم تاریخ، شاید از معدود علومی باشد که فراخی و گستره آن به همه عرصههای زندگی بشر مربوط میشود.
با وجود این، اگر قرار باشد چند کلیدواژه برای نگرش و بینش «تاریخ از پایین» داشته باشیم، شاید این کلمات کلیدی و محوری باشند: محرومان، فرودستان، تهیدستان، اقلیتها، دیوانگان، دگرباشان، زنان، مطرودان، درحاشیهماندگان، نابهنجارها، نابهنگامها، شکستخوردگان، ضعفاء، ناتوانان، بیماران، بزهکاران، مظلومان. بنابراین تاریخ از پایین، نوعی نگرش و بینش تاریخی است که معمولاً از تاریخنگاری رسمی و خصوصاً تاریخ سیاسی حاکمان، فاصله میگیرد و به سراغ بود و باش توده مردم در گستردهترین قلمرو خودش میرود.
آیا میتوان این نگرش تاریخی را «مکتب» دانست؟
ما مکتبهای مختلف تاریخی داریم که در ذیل آنها، انواع تواریخ پژوهش و نوشته میشود. تواریخی چون تاریخ سیاست، تاریخ ارتش، تاریخ دولت، تاریخ قدرت، تاریخ دین، تاریخ اداری، تاریخ ادبیات، تاریخ تکنولوژی و صنعت، تاریخ فلسفه، تاریخ فرهنگ، تاریخ اشیاء، تاریخ خُرد، تاریخ مردان نامی و... اما همه این موضوعات ربط چندانی به «تاریخ از پایین» ندارند و بیشتر «تاریخ از بالا» بهشمار میروند.
«تاریخ از پایین» اگر چه بر پایه یک سلسله اصول، فلسفه و بینش خاص بنا شده، اما خود فینفسه «آگاهی تاریخی» تولید نمیکند، بلکه بینش و نگاهی است که منجر به تولید نوعی تازه از «آگاهی تاریخی» میشود. موضوع تاریخ از پایین و تاریخ اعماق، تاریخ زندگی تودهها در وسیعترین تصور ممکن از دیرباز تا امروز است. زندگی عادی و معمولی انسانها، بدون قدرت و ثروت و البته در چالش با قدرت و ثروت!
چرا این مبحث مهم در تاریخ نگاری ما ایرانیها نادیده گرفته شده است؟ آیا این نادیدهانگاری ناشی از ضعف مورخان ایرانی در آشنایی با مبانی نظری و ریشههای تاریخی این نوع نگرش تاریخی است؟
اگر به تاریخِ تاریخنگاری در ایران بنگریم، ما سنت تاریخنگاری نَقلی بسیار قوی و پرتعدادی از دیرباز تا عصر قاجار داشتهایم؛ اما خبر چندانی از تاریخ تحلیلی نبوده است. وضع در جهان اسلام نیز چنین بوده، کما اینکه پدیده «ابن خلدون» در فرهنگ و تمدن اسلامی نه تنها ادامه ادامه پیدا نکرد، بلکه چنان از یاد و خاطره عمومی مسلمانان رفت که اگر غربیها او را کشف و به خودمان معرفی نمیکردند، معلوم نبود چه میشد!
بنابراین ما در سنت تاریخی خود، نگارش تاریخ تحلیلی نداشتهایم و هنوز هم کم و بیش بهطور عموم نداریم. به کتابهای پُرتعداد تاریخی که داخل ایران منتشر میشود، نگاه کنید؛ اغلب قریب به اتفاق آنها مبانی نظری و بنیادهای تئوریک ندارند. موضوع فقط درباب تاریخ از پایین نیست، کل علوم انسانی چنین است. ما چند جامعهشناس، روانشناس، فیلسوف، نمایشنامهنویس، موسیقیدان، نویسنده و ... در قد و قواره جهانی داریم. کدام مکتب در علوم انسانی بهنام ایرانیان معاصر ثبت شده و رقم خورده است. سهم ایرانیان فرضاً در نظریههای مهم علومی چون جامعهشناسی، مردمشناسی، انسانشناسی فرهنگی، زبانشناسی چیست؟ در باب تاریخ از پایین نیز همچنین! در دانشگاهها و رشته تاریخ، دانشجوی ایران چه حجم علوم انسانی و نظریه میخواند؟ چه مقدار با کارهای متُدیک آشنا میشود؟
بنابراین باید عرض کنم بهدلیل ضعف مُفرط علوم انسانی در ایران، بماند که جماعتی اساساً با آن دشمنی آشکار دارند و برخی نیز سودای «اسلامیم کردنش را دارند، روشها و نگرشهای تاریخنگاری نیز در ایران چندان رونقی ندارد. دانشجو البته چند واحد «روش تحقیق» و «فلسفه تاریخ» و احیاناً مکاتب تاریخی میخواند، اما برونرفت و خروجی نهایی آن چیست؟ همه با رسالههای پایان تحصیلی در حوزه علوم انسانی و تاریخی آشنا هستیم و نیاز به تکرار من نیست.
تاریخ از پایین از کدام زمینههای فکری و فلسفی تغذیه میکند یا به کدام نظریهها گرایش دارد؟
مبنای فکری و نظری تاریخ از پایین، محصول فشرده دستکم ۲۰۰ سال تاریخ پُرتحول مغربزمین در زمینه تاریخنگری و تاریخنگاری است. از «ویکو» و «منتسکیو» گرفته تا مارکس و جنبش چپ نوین در دهه شصت ـ هفتاد قرن بیستم. از انقلاب کبیر فرانسه و کمون پاریس بگیر تا وضعیت استعمار در هندوستان و جنبش ماه مه 1967م. در فرانسه و سپس مغربزمین. تاریخ از پایین، یکشبه بهوجود نیامد. ماحصل یک فرایند طولانی بود. حتی چنین تاریخنگاری و تاریخنگری فرضاً در آمریکا، انگلستان فرق میکند با ایتالیا و آلمان. ماحصل و میکس شده جریانهای مختلف فلسفی، فکری، اجتماعی و سیاسی نهایتاً منجر به ظهور تاریخنگاریهایی با عنوان «تاریخ خُرد»، «تاریخ اجتماعی»، «تاریخ از پایین»، «تاریخ روزمره»، «تاریخ پسااستعماری» و اخیرا تاریخ فمینیسم، در شقوق مختلف آن، شد.
من در کتابم به بخشهایی از این موضعات پرداختهام. دخترم خانم سیدهخانم فاطمه یاحسینی که مترجم است، کتابی در همین باب ترجمه کرده که امیدوارم بهزودی چاپ و منتشر شود. در آن کتاب، مطالب خوبی درباره «تاریخ خُرد»، «تاریخ روزمره»، تاریخ اجتماعی و نسبت و روابط این نوع تاریخنگاریها با هم آمده است. این را هم بگویم که در غرب، الان دهههاست تاریخ از پایین به اصطلاح کهنه و دِمُده شده است، اما در غرب؛ و نه شرق و ایران!
کمی در خصوص رابطه مارکسیسم و تاریخ از پایین بگویید و اینکه شکلگیری مکتب مارکسیسم اروپایی چه تأثیری بر تاریخنگاری داشت؟
والله پاسخ به این پرسش، خودش یک کتاب قطور میشود! نباید شک کرد که فلسفه دیدگاه طبقاتی و ماتریالیسم تاریخی کارل مارکس و مکتب مارکسیسم، سهم و نقش عمدهای در عوض کردن نگاه و نگرش به تاریخ در اروپا و سپس کل جهان داشته است. به اذعان یک فیلسوف و مورخ اندیشه و ضد مارکسیست برجسته چون آیزایا برلین، در کتاب زندگی کارل مارکس، مارکس، تاریخنگاری را وارد مرحله نوینی کرد. توجه به تودههای زحمتکش در طول تاریخ، تمرکز بر طبقه کارگر و پرولتاریا و ستیزش با سرمایهداری و بورژوازی، برجسته کردن وقایع خلقی در ماجرای «کمون پاریس» و وقایع بینالملل اول، نقش درازآهنگی در عوض کردن نگاه به تاریخنگاری و تاریخنگری نوین در اروپا و بعدها حتی در جهان سوم داشت.
تاریخ از پایین نیز، هم در مبانی فلسفی و هم در روش تاریخنگری، بسیار وامدار مارکس و مارکسیسم است. برخی، البته با کمی اغراق، نگارش و انتشار کتاب «تکوین طبقه کارگر در انگلستان» نوشتۀ ادوارد پالمر تامپسون را نقطه عطفی در تاریخنگاری «تاریخ از پایین» و طبقه کارگر میدانند. کتاب امروز کلاسیک شده «وضع طبقه کارگر انگلیس» نوشتۀ فردریش انگلس هم که جای خودش دارد.
همچنین مورخ و فیلسوف تاریخی چون اریکهاسبام، یک مورخ مارکسیست به اسم «گئورگ رُود» را مبدع و مروج «تاریخ اعماق» میداند که بهنوعی همان «تاریخ از پایین» است. در یک نگاه فشرده باید گفت که اندیشههای مارکس و تلاشهای برخی از فیلسوفان و مورخان مارکسیست، سهم برجستهای در شکلگیری و اشتهار تاریخ از پایین، تاریخ اعماق، تاریخ روزمره و ... داشته است.
دلایل مهجوریت نگرش تاریخ از پایین در مباحث تاریخی ایران چیست؟
فکر کنم در بالا به این پرسش پاسخ دادم. در تاریخنگاری ما ایرانیان، رویآوری به مطالعات و علوم اجتماعی کاربردی فوقالعاده ضعیف است. مورخان این دیار، چندان با نظریههای علوم اجتماعی و بهخصوص کاربرد آن در تحقیقات تاریخی، آشنایی و تسلط چندانی ندارند. اجازه بدهید مثالی بیاورم. چند سال پیش، کتابی از سوی یک مؤسسۀ دولتی درباره کاربرد نظریه «تاریخ فرهنگی»، بر اساس نوشته «پیتر برک» و تطبیق آن با موضوع جنگ تحمیلی ایران و عراق منتشر شد.
من وقتی این کتاب را خواندم، از فقر نگاه، مُتد و بیخبری موجود در ایران از مبانی نوین تاریخنگری و در اینجا، تاریخ فرهنگی حیرت کردم. بهجز یک نفر انسانشناس که حرفهای نسبتاً خوبی زده بود، دیگران ظاهراً اصلاً متوجه موضوع نشده بودند! بحث در آن کتاب، انطباق مطالعات جنگ تحملی با مبانی تاریخ فرهنگی بود، اما کمتر فردی حتی در حد طرح موضوع در آن کتاب، موفق به چنین کاری شده بود و یا انبوه کتابهای در ظاهر فمینیستی است که در سه دهه اخیر در داخل ایران در حال تولید است. غالب نویسندگان، حتی شناخت اجمالی هم از نشریات نوین فمینیستی و بهخصوص تحولات این نگرش از دهه نود قرن بیستم تا امروز در غرب ندارند. فرضا هنوز مدافع سینه چاک «عصر مادرسالاری» هستند! یعنی فرضیه مورگان و انگلس در قرن نوزدهم!
نخستین بار چه کسی یا چه اثری جرقه ورود به مبحث «تاریخ از پایین» را در ذهن شما ایجاد کرد؟
نسل ما نسل دکتر علی شریعتی است! شریعتی، زمانی بُت فکری نسل ما بود! سیزده، چهارده ساله بودم که کتابچهای از دکتر شریعتی به اسم «آری چنین بود برادر!» بهدستم رسید. خواندن این کتاب، نگاه مرا به تاریخِ آدم و عالم عوض کرد. از همان سن، احساس همبستگی خاصی با محرومان و تودههای مورد ستم قرار گرفته کردم تا سالها بعد، هیچ آشنایی با مبانی نظری و عملی تاریخ از پایین نداشتم، اما خواندن همان جزوه خطابی- احساسی کوچک، مرا با خود بُرد و همچنان هم میبرد! بماند که روزگار نوجوانی من، رونق گفتمان سوسیالیسم و ماکسیسم در جهان و ایران بود و طرفداری از «خلق محروم» شعار همۀ احزاب چپ و اسلامی بود. هیچ حزب و جناحی نبود که آشکارا از ظالم، ستمگر و طبقه استثمارگر طرفداری تئوریک کند. همه طرفدار محرومان و بهقول آن سالها «مستضعفین» بودند. بسیاری از نسل ما، کتاب «مغضوبین روی زمین» فرانتس فانون را خوانده بودند و «خلقی» شده بودند. طبیعی است: «از کوزه برون همان تراود که دراوست!»
اهمیت پرداختن به تاریخ از پایین در چیست؟
تاریخ از پایین، احوال و بود و باش تودههای محروم از تاریخ است. انبوه مردمی که در هیچ متن تاریخ رسمی، نظر و عنایتی به آنان نشده است. بهتعبیر قرآنی «ارازل الناس» و بهتعبیر متون تاریخی عصر قاجار، بخشی از تاریخ از پایین، تاریخ «رعیت» است. تاریخ بردگان است. تاریخ زنان و کودکان است. تاریخ اقلیتهای قومی، زبانی، نژادی، مذهبی و جنسی است. تاریخ شکستخوردگان، مطرودان و مورد غضبشدگان است. خلاصه تاریخ «بیتاریخ»هاست.
زنان، در تاریخ از پایین برخلاف تاریخ از بالا، جایگاه برجستهای دارند، اینگونه نیست؟ آیا این مسئله مربوط میشود به اینکه زنان در دورههای تاریخی مختلف در ایران در زیر سیطره و نگاه مردسالاری قرار داشتند و مجالی برای حضور آنها در جامعه مهیا نبود؟
در نگرش و تاریخنگری تاریخ از پایین، معمولاً زنان و کودکان، یکی از محورهای اصلی هستند. خصوصاً مورخ تاریخ از پایینی که دید و نگاه فمینیستی و پسافمینیستی هم به مقولات تاریخی و تحولات اجتماعی داشته باشد. میتوان تاریخ از پایین نوشت، با حذف زنان! بسیاری از تاریخهای روستایی و کشاورزی و حتی تاریخ جنبشهای کارگری که در غرب و چندتایی هم در ایران نوشته شد، بهنوعی، تاریخ از پایین بود، اما با نگاه مسلط مردسالارانه و کمرنگ کردن زنان! فرضاً کارهای اولیه مکتب آنال در فرانسه، خصوصا کارهای مارک بلوخ و لوسین فِوِر. همچنین نگاه مردسالار مارکس به تاریخ اروپا و کورجنسی او. هر چند برخی اخیراً تلاش دارند تا با اتهامزنی به فردریش انگلس، کارل مارکس را فمینیست! جلوه داده و معرفی کنند.
جالب است بدانید که جنبشهای سوسیالیستی و کمونیستی در غرب در قرن نوزدهم، حتی بینالملل اول، کورجنس بودند و چنانکه باید به زنان کارگر، عنایتی نداشتند. حتی برخی از متفکران و رهبران اتحادیههای کارگری مغرب زمین، رسماً و عاناً مخالف حضور زنان بودند. مخالفت پرودون، سوسیالیست و آنارشیست مشهور فرانسه با زنان که معروف است. بسیاری از اتحادیههای کارگری در انگلستان، آلمان و فرانسه در قرن نوزدهم، اجازه عضویت زنان را نمیدادند! در ایران خودمان نیز همه مطالعات کارگری که از عصر مشروطه تا امروز شده، اغلب رنگ و بوی مردسالاری دارند، حال آنکه بهنوعی همه آن مطالعات نیز تاریخ از پایین بهشمار میروند. بنابراین نسبت مستقمی بین تاریخ از پایین و موضوع زنان وجود ندارد. ما در کشور خودمان، انبوه کتاب درباره تاریخ جنبش کارگری از مشروطه تا امروز داریم، اما سهم زنان در این تاریخنگاری چیست؟ بسیار نادر، نحیف و لاغر.
مثلاً آیا در جریان سوسیال دموکراتها و «مجاهدین» عصر مشروطه، هیچ زنی وجود نداشت؟ عموماً فقط از «زینب پاشا» حرف میزنند، که البته «مجاهد» نبود، اما ابعاد کار خیلی بیشتر و پیشتر است. آن زنانی که در جنبش مقاومت تبریز در جنگهای ستارخان و باقرخان کشته شدند، پس چه بودند؟ آن زنانی که مورگان شوستر از آنان در «اختناق ایران» از آنان یاد میکند، چه بودند؟ سهم زنان کمونیست در عصر رضاشاه، پس از شهریور 1320 تا کودتا و پس از کودتا تا انقلاب بهمن 1357 چه بود؟ چرا کسی خانم ارانی را نمیشناسد؟ و یا چنانکه ویلم فلور و خانم استفانی کرونین نشان دادهاند، در طول تاریخ ایران از عهد صفوی تا امروز، همیشه یک پای ثابت «شورش نان» زنان بودهاند، اما تا همین چندی پیش، عملاً حضور و نقش آنان، نادیده گرفته میشد.
نکتۀ بسیار مهمی که باید به آن اشاره اجمالی شود، ذهنیت مردسالاری در جامعه ایران ما چنان بود که بهلحاظ تئوریک و مذهبی، زن اصلاً و اساساً نمیتوانست پادشاه بشود و باشد. کافی است شما تاریخ ایران را از عصر آققوینلوها و قراقویونلوها تا دوره صفوی و زندیه بخوانید تا برایتان موضوع روشن شود. فرضاً همان منابع مردسالارانه و کلاسیک عصر صفوی تصریح کردهاند که پریخانخانم، دختر مقتدر و زیرک شاهاسماعیل صفوی، چنان قدرتی داشت که میتوانست بهراحتی پادشاه شود، اما چون زمینه ذهنی و عینی برای چنین «سلطنت زنانهای» وجود نداشت، ناچار شد زمینه را برای این و آن شاهزاده صفوی فراهم کند. دست آخر هم مزد فراهم کردن زمینه برای بهقدرت رسیدن شاه محمدخدابنده به پادشاهی را به او دادند و خفهاش کردند! آن هم بهسعایت یک زن؛ یعنی مهد علیا، همسر خدابنده! تاریخ از پایین، به چنین لایههایی از تاریخ هم میپردازد و با آن کار دارد، هر چند چنین تواریخی به ظاهر متعلق به تاریخ سیاسی و قشر حکمران جامعه است.
شما در کتاب «تاریخ از پایین» به افقهای متنوع این نگرش تاریخی اشاره کردهاید. این نوع نگاه تاریخی چقدر در شناسایی تاریخ اجتماعی این اقلیم مؤثر ظاهر میشود؟
بسیار زیاد مؤثر است. اگر بپذیریم که این حق هر نسل است که خودش، تاریخ گذشتگان را از نو بنویسد، درخواهیم یافت که تاریخ ایران، از ابعاد مختلف، چقدر جای کارهای نکرده، راههای نرفته و حرفهای نزده دارد. فرضاً اگر قرار باشد با دید و نگرش تاریخ از پایین مقولاتی چون انقلاب بهمن 1357، جنگ تحملی ایران و عراق و چهل و چند سال تاریخ پر فراز و نشیب جمهوری اسلامی ایران را بنویسیم، چقدر میتوان کار کرد و حرفهای نو زد. حالا نوشتن تاریخهای نو با نگرشهای جدید و استفاده از نظریههای علوم انسانی در مورد فرضاً عیلامیها، مادها، سامانیان، ایلخانیان، تیموریها و صفوی که بماند! من بر این باورم که باید تاریخ ایران از از عیلامیها تا جمهوری اسلامی از نو نوشت! مثلاً توجه کنید، تمام تواریخ کلاسیک عمومی ایران، مبدع و شروع تاریخ را از «مادها» آغاز کرده و هزاران سال تاریخ درخشان و باورنکردنی «عیلامی» را نادیده فرض میگیرد، چرا؟ بهخاطر سلطۀ تئوریک آریاگرایی! هنوز هم بسیاری از مردم ایران نمیدانند که مادها و حتی هخامنشیان، تمدن و آداب حکومتداری و همچنین خط و کتابت و فرهنگ را از عیلامیها اخذ کردند؛ یعنی این عیلامیها بودند که با آموزش خط و کتابت به آریاییها، آنان را از «ماقبل تاریخ»، وارد «تاریخم کردند! قلمرو تاریخ از پایین، تمام عرصه تاریخ بشری است از انسان نئاندرتال تا امروز! مثلاً آیا نئاندرتالها هم بردگی داشتند؟ رفتارشان با اسرای جنگی چطور بود؟ شیوه خفتن و زناشویی آنان چه بود؟ زنان چه جایگاهی در میان آنان داشتند؟ مفهوم «کودکی» در میان آنان چه بود و...
با توجه به توضیحات شما در کتاب، یافتن منابع و مأخذ یکی از دشواریهای نگارش آثاری در خصوص تاریخ از پایین است. شما برای رفع این نقیصه از چه روشها یا منابعی کمک گرفتید؟
برای پاسخ به این پرسش، اجازه بدهید از یک روش و ترفند مهم نوام چامسکی، فیلسوف زبان و کنشگر سیاسی مشهور آمریکایی، در افشای جنایات دنیای سرمایهداری و امپریالیسم آمریکا وام بگیرم. چامسکی همواره در کارها و افشاگریهای سیاسی خود، منبع اصلی و همیشگیاش همان مطبوعات و رسانههای علنی است که بهوفور در دنیای سرمایهداری چاپ و منتشر میشود. نشریاتی مثل تایمز، نیوزویک، اکونومیست، اشپیگل و حتی رسانهای فیکی چون فاکسنیوز! چامسکی میگردد و لابهلای همان منابع، موارد خام و اولیه خودش را تهیه میکند! این را بارها و در مصاحبههای مختلف هم بیان کرده است که «من از هیچ منبع محرمانه یا سری در نوشتهها و افشاگریهایم استفاده نمیکنم. منابع من همین منابع عادی است که همه به آن درسترسی دارند.» (نقل به مضمون)
در تهیه منبع و مأخذ برای تاریخ از پایین نیز مورخان معمولاً از همان منابعی استفاده میکنند که در دسترس دیگر مورخان هم هست. فرضاً شما دو کتاب مهم «وقایع اتفاقیه یا گزارش خفیهنویسان»، (بهکوشش سعیدی سیرجانی) و «زیر پوست شهر»، (بهکوشش خانم منصوره اتحادیه) را در نظر بگیرد. این دو کتاب در اختیار همه هست، اما مورخی که نگاه فمینیستی و یا تاریخ از پایین دارد، فکتها و مطالبی از آن کتابها بهدست میآورد که مورخ مثلاً سیاسی یا نظامی، به آن فاکتها اعتنایی ندارد. قبول دارم که برای مورخ از پایین و تاریخ جنبش زنان، منابع فوقالعاد کم است، خصوصاً در تواریخ محلی، اما اگر مورخی چشمها را بشوید و جور دیگری به منابع بهظاهر «ساکت» نگاه کند، همان منابع سرشار از سخن هستند! همچنین اگر مورخی، با نظریات و علوم اجتماعی نیز عمیقاً آشنا باشد، چیزهایی کشف خواهد کرد، باورنکردنی!
و سخن پایانی شما؟
سخن پایانی آنکه مورخان ایرانی و محافل تولید تاریخ، باید توجه عملی بیشتری به روشهای نوین تاریخنگاری و علوم اجتماعی کنند تا در تاریخنگاری و تاریخنگری حرفهای تازه بزنند و وارد افقهای نوینی شوند. همین!
نظر شما