چرا برخی رمانهای تالیفی به زبان فارسی در سالهای گذشته به چاپهای پانزدهم، بیستم و بیشتر میرسند؟ آیا علت را باید در کیفیت تکنیکی و محتوایی متن جستوجو کرد یا در فضای داستانی آن؟ آیا پرفروش بودن یک متن، همواره به معنی عامهپسند بودن آن است؟ آیا عامهپسند بودن بد است؟ «کافه پیانو» به زودی به چاپ پانزدهم میرسد و ایبنا، به این بهانه، نگاهی دارد به نظرات سه تن از منتقدان درباره آن./
اگر خیال میکنید که این کافهچی آدم بدیست، سخت اشتباه میکنید؛ چون یکی از خوبترین آدمهاییست که تا حالا در دنیای داستانی سروکلهاش پیدا شده: نویسندهای است نهچندان موفق، یک سردبیر سابق نشریهای ورشکستشده، یک پدر مهربان و یک همسر غرغروی سیگار بهدست، که علاقه بیحدی به ناتور دشت و جی. دی. سالینجر دارد.
فروش اين كتاب در چند ماه اخیر پس از انتشار مورد توجه مخاطبان قرار گرفت؛ بهطوري كه اكنون به چاپ پانزدهم خود رسيده و با توجه به فضاي معمول فروش كتاب در ايران، به نظر ميآيد به ركورد قابل توجهي دست پيدا كرده است.
فرهاد جعفرى در سال ۱۳۴۴ در مشهد به دنيا آمده است؛ ليسانس حقوق قضايى دارد و تا به حال به عنوان روزنامهنگار سوابق کارى زيادى داشته است.
جعفرى در باره نحوه شروع نگارش اين کتاب مىگويد که دوستى از او داستانهاى کوتاه سالها پيشش را درخواست کرده و چون او نمىدانسته آن قصهها را کجا گذاشته، به دوستش پيشنهاد مىکند اگر علاقه دارد، مىتواند داستانهاى تازهاى بنويسد و در اختيارش بگذارد. اينچنين هر شب روايتي كوتاه نوشته ميشود كه به شكلي با پيوند خوردن اين قصههاي كوتاه با يكديگر در ۳۱ روز، كافه پيانو را شكل میدهند.
با این حال، نويسنده کتاب کافه پيانو معتقد است که هيچ نقدى چه مثبت و چه منفى بر او اثرگذار نيست؛ چرا که در شيوه نگارشش و آنچه مىنويسد هيچ نقش خودآگاهانه اى ندارد و تنها مانند ماشين فکسى است که نوشتهاى از پيش نوشته را به روى کاغذ چاپ مىکند.
اما به نظر میآید فروش کافه پیانو در این روزها رو به افول رفته و دستکم مثل روزهای اول نیست؛ به گونهای که برخی مدعیاند کتاب جعفری حتی به چاپ پانزدهم نیز نرسیده. چنانکه خود نویسنده در سایت رسمی خود در واکنش به این شایعات میگوید: فروش خارج از حد انتظار کافهپیانو، کار را به جایی رسانده که برخی دوستان، به «پرتوپلا گویی» افتادهاند. از جمله امروز -از یک همکار رسانهای محترم که برای دادن پیشنهاد گفتوگو تماس گرفته بود- شنیدم که گفتهاند کافهپیانو به چاپ پانزدهم نرسیده. بلکه ناشر، یکیدر میان نوبت چاپ میزند روی جلد کتاب تا بازار کتابش را گرم کند.
جعفری در پاسخ به این ادعا میافزاید: «از آنجا که ناشران از سهمیه دولتی استفاده میکنند - یعنی کاغذ به نرخ دولتی میگیرند - نهادهای ذیربط در بررسی صحت و سقم نوبتهای چاپ و شمارگان درهر نوبت بسیار جدی اند و امکان ندارد ناشر دست به چنین کاری زده باشد. تا آنجا که در چند نوبت اولی که برای کسب مجوز نوبت چاپ جدید به ارشاد خراسان میرفتم؛ تا هنگامیکه گواهی شمارش توسط بازرس ارشاد تهران در محل چاپخانه را ارائه نمیکردم، مجوز خروج از چاپخانه برای کتابم صادر نمیشد. برای همین در آن اوایل، کتاب برای یکی دو هفتهای در چاپخانه معطل میماند تا بازرسی برای شمارش آن اعزام شود.»
جعفری در حالی این ادعا را دارد که سهميه کاغذ دولتی از سوی وزارت ارشاد به ناشران چند وقتیست که دیگر صورت نمیگیرد و این وزارتخانه از راه خرید کتاب از ناشران حمایت میکند؛ نه ارايه سهميه کاغذ دولتی.
جعفری خود به عدم دریافت کاغذ دولتی اشاره کرده و ادامه میدهد: «سرانجام، توانستیم ارشاد خراسان را متقاعد کنیم که نشرچشمه بابت این کتاب، هیچگونه کاغذ دولتی دریافت نکرده و نخواهد کرد و با کاغذ آزاد آن را منتشر میکند. تنها آنوقت بود که از خیر دریافت گواهی شمارش -که با توجه به قرار داشتن چاپخانه در تهران، فرآیندی طولانی و زمانبر بود و کار فروش بهموقع کتاب را مختل میکرد- گذشتند.»
جعفری درباره شمارگان و میزان فروش کتاب خود چینین مینویسد: کافه پیانو دست کم و مطابق آمار رسمی و مستند، چهارده نوبت (و در هر نوبت حداقل ۲۵۰۰ یا ۳۰۰۰ نسخه) منتشر شده است و به لحاظ ریالی، دستکم ۱۵۰ میلیون تومان در همین بازار ظاهراً خراب کتاب و کتابخوانی، گردش مالی داشته است.
با وجود اظهارات جعفری در مورد فروش کتاب، ناهید فخرشفایی در نقدی به این سوال که دلیل فروش کمسابقه کافه پیانو و رسیدن آن به چاپ پانزدهم چیست؟ با لحنی انتقادی چنین نوشته است: «برای آن که بتوان به این سوالات پاسخ داد، باید نگاهی به کتاب کرد تا شاید علل پرفروش شدن آن مشخص شود. کافه پیانو لبریز است از بیانات پرشور در ستایش کالاهای مصرفی، کالاهایی که با حروف درشت درکتاب خودنمایی میکنند و بر تمامی کتاب حکم میرانند. ژیلت به راوی اعتماد به نفس میدهد، سیگارش را باید در یک لاستیک مینیاتوری مارک بریجستون خاموش کند، پایه قهوه «ترک خاچیک» است، نگران تمام شدن قهوه استارباکس، «هات چاکلت» را حتماً با شکلات کدبری اعلا درست میکند، فن زیمنس بی صدایی در ورودی کافه کار گذاشته است... توصیف این کالاها اغلب با شیفتگی توأم است؛ طوری که کالا جنبه قداست مییابد - مثل توصیف راوی از دستگاه قهوه جوشش یا توضیح در مورد نحوه کار مایکروفر که گل گیسو با اعجاب و تحسین به آن نگاه میکند.
فخرشفایی در ادامه مینویسد: «اما کافه پیانو، فقط به ستایش کالا محدود نمیشود. کتاب در تصرف نامها ست. تعداد اندکی از این نامها، نام نویسنده یا نقاش یا یک کتاب است؛ اما بیشتر نامها، نام یک خواننده یا هنرپیشه غربی است. دوشخصیت اصلی زن کتاب بازتاب این نگاه کلیشهای اند. پریسیما بیشتر صفات زن فرشته صفت را دارد. او فرشتهای است روی ابرها که همیشه در حال نوشیدن شیر است. در مقابل صفورا، رو به روی پریسیما، روی یک تکه ابر قلمبه دیگر لم داده و دارد اغواگری میکند.»
وی نقش یک عامل دیگر در پرفروش شدن کتاب را استفاده نویسنده از فرمولی میداند که در سالهای اخیر ضامن گیشه بوده است. «استفاده از کلمات رکیک که با وجود نظام بسیار اخلاقی جامعه، نویسنده هیچ پروایی در استفاده از آن ندارد.»
از سوی دیگر «پروین سلاجقه» با انتقاد از رمانهايي كه توهم روشنفكري دارند، در جایی نوشته است: «رمانهاي به ظاهر روشنفكري، كه اينروزها هم خيلي پرفروش شدهاند، نفس رمان فرهيخته را به شماره انداختهاند. اين رمانها با توهم روشنفكري، سليقه مخاطبان را تقليل ميدهند. اينها رمانهايي اند با درونمايههاي نازل و رنگ و لعاب روشنفكري و استفاده از عناصر مدرن رمان براي بيان توهمات خودشان.»
سلاجقه اضافه میکند: «ما در صد و اندي سال گذشته كاري براي رمان نتوانستيم انجام دهيم و نتيجه اين مساله اين شده آثاري كه رمان نيستند را به عنوان رمان ميشناسيم، يعني رمانهاي تجاري عوامپسند. رمانهاي عوامانه در همه جاي دنيا وجود دارند، اما بازار را در دست نگرفتهاند.»
ابوتراب خسروی نویسنده رمان پرفروش «دیوان کائنات» در پاسخ به این سوال که چرا ما مدام با برچسبهایی روبهرو ميشويم که بهطور مثال هر رماني را كه پرفروش ميشود رماني عامهپسند ميخوانيم؟ چنین پاسخ میدهد: «بعيد ميدانم در هنر يك چنين وضعيتي پديد آيد. (یعنی) فيالمثل «اثري، هم قابل درك براي عوام باشد و هم نخبگان». بعضي شعر حافظ را مثال ميزنند، درحاليكه شعر حافظ يكي از دشوارترين اشعار فارسي است و آنچه باعث استقبال عوام ميشود، موسيقي آن است و شهرت حافظ. وگرنه محال است تفسيري كه فيالمثل هاشم جاويد، حافظشناس مشهور از غزل حافظ ميكند همان «تعبيرهاي قابلدرك عوام» باشد كه در فالهايشان دارند.»
خسروی در ادامه میگوید: «البته ممكن است اثر بزرگي را كه كارشناسان ادبي معرفي ميكنند، بعدها عوام اداي خواندنش را دربياورند و بهبه و چهچه كنند. به گمانم تيراژ وسيع را در جامعه ما، فهيمه رحيمي و امثال ايشان ميگيرند.»
خسروی معتقد است: «حالا آن رماني كه هم، چنين خوانندگاني را راضي نگه دارد و هم خواننده نخبه را، گمان نميكنم هيچوقت بهوجود بيايد؛ مگر آنكه جامعه آنقدر توسعه فرهنگي بيابد كه آن تيپ مردمي كه عوام لقب ميگيرند، تغيير ماهيت بدهند و فرهيخته شوند كه گمان نميكنم اين، به اين زودي ها اتفاق بيفتد.»
با وجود اظهارات منتقدان، جعفری در اظهاراتی تند کافهپیانو را پاداش یک عمر خواندن و نوشتن و پاره کردن و صبوری کردن و منتظر ماندن و از آن مهمتر؛ بهرغم همه سختیها و مرارتها، قلمنفروختن میداند.
این نویسنده که «کافه پیانو» نخستين کتاب او محسوب میشود، چندی پیش برای مصاحبه با خبرنگار یکی از نشریات، درخواست ۳۰۰ هزارتومان پول نقد داشت. وی دلیل این امر را مطالب غیر منصفانه این نشریه عنوان کرده است.
اخبار فروش این کتاب از کتابفروشیها حکایت از آن دارد که علاقهمندان کتاب، دیگر کمتر به «کافه پیانو» سر میزنند و این کتاب پرفروش دچار نوعی اقبال رو به افول شده است و دیگر در صدر آمار فروش كتاب قرار ندارد. خبرهای رسیده حاکی از آن است که نشر چشمه در حال فراهم کردن مقدمات برای چاپ کتاب جدید فرهاد جعفری است که هنوز اطلاعات دقیقی از این اثر جدید در دست نیست.
به هر روی، هرچه آمار نشر این کتاب ناصحیح بوده باشد یا فروش بالای آن ناشی از پدیدههایی غیر از ارزش خود اثر، باز میتوان خرسند بود که کتابی حتی در زمانی کوتاه با استقبال مواجه شده و رونقی روانه کتابفروشیها کرده است.
نظر شما