یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۱ - ۱۰:۰۰
میراث تسخیر لانه جاسوسی به‌عنوان انقلاب دوم نباید به فراموشی سپرده شود/ استکبارستیزی در فطرت انسان‌هاست

مولف کتاب «الو کاخ سفید؟!» با تأکید بر این‌که نباید اجازه دهیم میراثی مثل تسخیر لانه جاسوسی به‌عنوان انقلاب دوم به راحتی از بین برود، گفت: نگارش این کتاب، مانند کار باستان‌شناسی، قرار بود، میراثی را از زیر خاک بیرون بکشد و آن را ماندگار کند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- کتاب «الو کاخ سفید؟!»، روایتی تکان‌دهنده از ماجراهای پشت پرده کاخ سفید به روایت کاخ سفید نشین‌های واشنگتن است و در واقع، داستان ماجرای گروگان‌گیری سفارت آمریکا و درماندگی و بیچارگی آمریکایی‌ها را روایت می‌کند و خلاصه‌ای مستند از اوضاع و احوال روزهایی است که جیمی‌کارتر و هیأت حاکمه آمریکای ابرقدرت را در بن‌بستی عجیب گرفتار ساخته است.
 
در این کتاب از دخالت عقاید نویسنده پرهیز شده است تا روایت؛ رنگی از وقایع‌نگاری و روشن‌کردن زوایای تاریک یک دوره بحرانی در تاریخ آمریکا از دید آمریکایی‌ها به خود بگیرد. گرچه کم و بیش قصد تبرئه آمریکا را در مقابل ملت ایران در جای‌جای این وقایع می‌شود دید، اما در لابه‌لای همین گفته‌ها هم می‌توان حماقت و کج‌اندیشی آمریکایی‌ها را در برخورد با مسائل ایران به خوبی درک کرد. در ادامه گفتگو با لیلا قربانی، نویسنده کتاب «الو کاخ سفید؟!» را می‌خوانید:
 
چه شد تصمیم گرفتید درباره کاخ سفید و حاکمان آن بنویسید؟
کتاب «الو کاخ سفید؟!» به تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران در آبان سال 1358 و بحث گروگان‌گیری دیپلمات‌های آمریکایی پرداخته است و آنچه بیشتر توجه من را جلب می‌کرد، این بود که امام خمینی(ره)، بحث تسخیر لانه جاسوسی را انقلاب دوم نامیدند و این اهمیت موضوع را نشان می‌دهد، ولی متأسفانه کمتر نوشته، فیلم و مستندی درمورد این موضوع ارائه شده است، آن‌چه در این زمینه وجود دارد، شاید فقط در حد دروس آموزشی، مقاله، بروشور و نشریه‌های مناسبتی باشد.
 
برای من جالب بود که بخواهم در مورد این مسأله تحقیق کنم و از سر کنجکاوی سراغ این موضوع رفتم و بیشتر سعی کردم از جانب آمریکایی‌ها به مسأله نگاه کنم. همه از آن‌چه در جریان گروگان‌گیری‌ها اتفاق افتاد و نهایتا به واقعه طبس انجامید، آشنایی داریم، اما در نظر داشتم که بدانم، طرف مقابل چه اقداماتی برای آزادی گروگان‌ها انجام دادند و چه مراحلی را طی کردند تا به عملیات نظامی طبس رسیدند.
 
به همین منظور با نویسندگان مختلف در این زمینه گفتگو کردم. علاوه بر آمریکایی‌ها، خیلی از روزنامه‌نگاران و نویسندگان کشورهای مختلف نیز به این موضوع پرداخته بودند، ولی وقتی سراغ آثارشان رفتم، دیدم آن‌ها بیشتر نگاه تحلیل‌گرانه داشته‌اند و من بیشتر به دنبال کاری بودم که صرفا این جریانات را روایت کرده باشد، چون ذهن نویسنده امروز، این‌قدر توانمند است که وقتی سرفصل‌ها را در اختیارش بگذاری، می‌تواند کار را تا انتها پیش ببرد و نهایتا یک قضاوت و دیدگاهی از آنچه به وی سپرده‌اند، به‌دست بیاورد. به همین جهت بیشتر به‌دنبال روایت‌ها بودم و به همین دلیل به سراغ شخصیت‌های رده اول کاخ سفید مانند هامیلتون جردن و چارلی بیکویث رفتم که در دست‌نوشته‌هایشان به ماجرای گروگان‌گیری اشاره کرده بودند. این اثر، تلاطم کاخ سفیدی‌ها را برای نجات گروگان‌ها در مرحله اول به صورت دیپلماسی و نهایتا با زبان جنگ در مرحله دوم در عملیات نظامی نشان می‌دهد.
 
از چه منابعی برای نگارش این اثر بهره برده‌اید؟
بسیاری از شخصیت‌ها دیگر از دنیا رفته‌اند و درضمن آمریکایی بودند و دسترسی به آن‌ها امکان نداشت. در واقع تحقیقات من بیشتر میدانی بود؛ یعنی به سراغ کتاب‌ها، دست‌نوشته‌ها، روزنامه‌ها و هر نوع خبری که مربوط به این اتفاق بود رفتم و نمی‌خواستم تحلیل‌ها از زبان خودمان باشد. حتی درمورد شخصیت قطب‌زاده؛ شخصیتی که عامل جاسوسی است و با آمریکایی‌ها برسر مسأله آزادی گروگان‌ها همکاری می‌کند و با هامیلتون جردن ملاقات‌های مخفی در فرانسه دارد را از نگاه و تفکر آمریکایی ها روایت کردم.



شما سوژه جالب، اما سختی را برای نگارش انتخاب کردید، لطفا از چالش‌هایی که در مسیر نگارش اثر با آن‌ها مواجه بودید، بفرمایید.
نوشتن درباره این سوژه، سخت نبود، نکته‌ای که وجود دارد این است که این موضوع، یک مقدار غریب واقع شده و کمتر به آن پرداخته شده است. درواقع این کار مانند کار یک باستان‌شناس بود که قرار است، میراثی را ازیر خاک بیرون بکشد. نباید اجازه دهیم میراثی مثل تسخیر لانه جاسوسی به راحتی از بین برود. انفجار برج‌های دوقلو، سال‌های سال است که جزء تیتر اول اخبار است و فیلم‌های مختلف در این زمینه در کشورهای مختلف ساخته شده است. به‌نظر من بحث تسخیر لانه جاسوسی به‌عنوان انقلاب دوم که امام(ره) فرمودند، ارزش این را دارد که بیشتر روی این موضوع کار کنیم، نباید فقط مناسبتی و گذرا به آن پرداخته شود.
 
در واقع بیشتر هدفم از نگارش این اثر، این بود که جریانات پشت پرده و اتفاقاتی که در آمریکا و کاخ سفید روی داده را روایت کنم. براساس آن‌چه در این کتاب می‌خوانیم و بنابر روایت آمریکایی‌ها، جیمی کارتر، رئیس جمهور آمریکا را می‌بینیم که به‌دنبال نجات گروگان‌ها نیست، بلکه چون در مرحله انتخابات ریاست جمهوری دوره بعد واقع شده، بیشتر می‌خواهد از این بحران و این اتفاق به سود خود برای قدرت‌نمایی استفاده کند و بتواند جایگاه ریاست جمهوری خود را برای دوره بعد تثبیت کند که نهایتا این اتفاق نمی‌افتد.
 
عمده مشکلی که داشتم این بود که نتوانستم در این کتاب به شخصیت‌پردازی بپردازم، چون شخصیت‌ها برای من غیرملموس، ناشناخته و از فرهنگ بیگانه و سیاسی بودند به همین دلیل سعی می‌کردم وارد بحث شخصیت‌ها نشوم و بیشتر اتفاقات و هرکدام از شخصیت‌ها را از نگاه شخصیت دیگر روایت کنم و به همین دلیل مجبور بودم، کتاب‌ها و دست‌نوشته‌های مختلف را مطالعه کنم و حتی شاید جریانی که مربوط به این مسأله نبود را پی‌گیری می‌کردم، مثل این‌که شاه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به مصر می‌رود و در سفر به پاناما، دیداری با هامیلتون جردن دارد و از وی کمک می‌خواهد، اما آنجا می‌بینیم که آمریکا از شاه حمایت نمی‌کند و این قضیه به وضوح نشان می‌دهد که آمریکا که همیشه از شاه حمایت می‌کرده، حال که در بحران واقع شده و ایران از آمریکا می‌خواهد که شاه را به ایران بازگرداند تا مورد محاکمه قرار گیرد، پشت شاه را خالی می‌کند، بنابراین سعی کرده‌ام از زوایای مختلف به این موضوع بپردازم.
 
لطفا کمی درباره میراث این گروگان‌گیری و روابط مخدوش جمهوری اسلامی و ایالات متحده بفرمایید که چقدر سایه این گروگانگیری برسر دیپلماسی تهران و واشنگتن قرار دارد؟ جمهوری اسلامی با عربستان، بریتانیا، فرانسه و مصر، سال‌ها روابط تیره داشته، اما نهایتا توانسته روابط دیپلماتیک برقرار کند، چرا این اتفاق در رابطه با ایالت متحده نیافتاده است؟
آمریکا به دنبال ارتباط‌گیری و رابطه دیپلماتیک نیست. امروزه می‌توانیم از روابط دیپلماتیک با عنوان استکبار نوین یاد کنیم. در بخشی از کتاب به حکومت بازرگان و امیدهایی که آمریکایی‌ها به آن بسته بودند، اشاره شده، چون حکومت بازرگان تلاش می‌کرد، امام(ره) را قانع کند تا روابط دیپلماتیک را با آمریکایی‌ها برقرار کنند و از طرفی هامیلتون جردن، مرد درجه یک جیمی کارتر در کاخ سفید در جایی بیان می‌کند که امام(ره) در پاریس وعده داده بودند که پس از استقرار جمهوری اسلامی به قم می‌روند و آنجا رهبری روحانیت را برعهده می‌گیرند، در حالی‌که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی می‌بینیم که همچین چیزی واقعیت ندارد و امام(ره) همچنان بر سر حکومت حضور دارند و این نشان می‌دهد آن‌ها همچنان به دنبال نفوذ در این کشور بودند.
 


روش تاریخ شفاهی چه تأثیری در نگارش این اثر داشته است؟
چون ماجرا را از سوی آمریکایی‌ها مورد بررسی قرار دادم، سراغ هیچ‌کدام از شخصیت‌هایی که در تسخیر لانه جاسوسی تأثیرگذار بودند نرفتم، چون این کتاب یک مستند داستانی است و داستان را یک شخصیت و نهایتا دو شخصیت روایت می‌کنند و من برای این کتاب دو شخصیت انتخاب کردم. نیمی از کتاب از زبان هامیلتون جردن، مرد شماره یک رئیس جمهور آمریکا و نیم دیگر کتاب از زبان چارلی بیکویث، فرمانده نیروی نظامی دلتا نگارش شده و به همین دلیل حتی درمورد ماجرایی که در صحرای طبس رخ می‌دهد و تعدادی از ایرانیان، آن‌جا به گروگان گرفته می‌شوند، با هیچ‌کدام از آن‌ها مصاحبه نکردم، فقط معیار من، نگاه آمریکایی‌‌ها به جریان گروگانگیری است.
 
به نظر شما پرداختن به موضوعی مثل استکبارستیزی چقدر در جامعه ما ضرورت دارد؟
ما نسل سومی‌های انقلاب هستیم که در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی نبودیم، اما با جریاناتی که اتفاق افتاده آشنایی داریم، فکر می‌کنم آزادبودن حق همه مردم است و همه حق دارند برای داشتن آزادی تلاش کنند، بنابراین استکبارستیزی در فطرت انسان‌هاست و جدای از بحث ایران و ایرانی‌بودن، در زمان‌های مختلف این مبارزه وجود داشته و امروز بیشتر در فضای رسانه به این موضوع پرداخته می‌شود.
 
فضای رسانه‌ای امروز به دنبال این است که خیلی از عملکردهای آمریکا را توجیه کند و ما عملا می‌بینیم که وارد خاک عراق می‌شوند و مردم را قتل عام می‌کنند در عین حال حرف از دموکراسی می‌زنند؛ یعنی چشم، چیزی را می‌بیند و گوش چیز دیگری را می‌شنود. درواقع، هدف آمریکا، نهادینه‌کردن دیدگاه‌های خودشان از طریق رسانه است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها