نقطه جذاب داستان، اما ترس زیاد شخصیت داستان از فضای جبهه و توپ و تانک و شهادت است. در نهایت عشق معروف شدن کار خودش را میکند و حسین پاینده بالاخره اعزام میشود. پاینده در جبهه به نام سردار ملات معروف میشود و سعی میکند در عین دوری از فضای خطر، همنشین فرماندهان باشد و به هر نحوی که شده است نامی از او به میان بیاید.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
وقتی مربی اعلام کرد: «برادر حسین پاینده نفر اول شده!» انگار یک چای قندپهلو سر کشیدم. با اینکه از میدان تیر تا پادگان دوباره پیاده برگشتیم، ولی انگار روی ابرها نشسته بودم و یک قوری چای جلویم بود؛ هی چای برای خودم میریختم، هی سر میکشیدم. حرفهای بچهها حسابی سرحالم میآورد: «برای سلامتی تکتیرانداز لشکر اسلام، صلوات!»، «سردار حسین پاینده..»، «وای به حال صدام!»، ولی کمکم شوخیهایشان خطرناک شد: «تکتیرانداز جایش جلوی جلوست. از خط مقدم هم جلوتر؟!»، «آره، میگویند غذا هم با منجنیق برایش میفرستند.»، «خوش به حالت..» تا چندروز شوخی بچهها ادامه داشت. وقتهایی که میگفتند: «سردار یا تکتیرانداز» کیف میکردم، ولی وقتی صحبت از خط مقدم و عملیات و شهادت بود خطرناک میشد. بالاخره هم شبِ قبل از اردو که توی آسایشگاه دورهم جمع بودیم بهشان گفتم: «راستش، من دلم نمیخواهد شهید شوم. دلم میخواهد بمانم و آخر جنگ را ببینم. بعد هم دست ننهام را بگیرم و ببرمش کربلا؛ بهش قول دادم.»
موقعیت سردار ملات در ۲۰۰ صفحه و در ۱۲ فصل به قلم علی مهر و با تصویرگری سعید رزاقی و به همت انتشارات مطاف عشق منتشر شده و از طریق تارنمای موسسه به نشانی mataf.ir و همچنین شماره تلفن ۳۷۸۳۹۳۷۳-۰۲۵ قابل سفارش و خرید است.
نظر شما