ساختار و بخشهای اصلی کتاب
در این کتاب گفتوگوهایی با محسن رضایی، علی شمخانی، محسن رفیق دوست، غلامعلی رشید، محمد علی (عزیز) جعفری، حسین علایی، محمد جعفری اسدی، محمد جعفری، احمد غلامپور، مصطفی ایزدی و عبدالمحمد رئوفی از فرماندهان سپاه پاسداران به چشم میخورد. همچنین برخی از فرماندهان و امیران ارتش نیز با نویسنده کتاب «نقبی بر درسها و دستاوردهای جنگ» مصاحبه داشتهاند که میتوان به نامهایی همچون حسین حسنی سعدی، کریم قوامی، عبدالحسین مفید، مسعود بختیاری، حبیب الله سیاری، نصرت الله معین وزیری و سید تراب ذاکری اشاره کرد.
بخش سوم این کتاب هم شامل مصاحبههایی با شخصیتهای غیر نظامی و بعضا تاثیرگذار بر جنگ تحمیلی است که شامل مصاحبه با اکبر ترکان، مسعود روغنی زنجانی، محمد جواد ظریف، عباس ملکی، علی خرم و سید کاظم سجاد پور است.
در مقدمه کتاب آمده است که ایده نگارش این کتاب توسط سردار علی محمد نائینی، رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در سال 1397 (سیامین سالگرد پایان جنگ) مطرح شده است و قرار میشود کتاب شامل 4 محور نظامی، امنیتی، سیاست خارجی و تبلیغات باشد. همین چهارچوب زیربنای تهیه پرسشنامههایی میشود که بعد از طی مراحل اداری به کاندیداهای مصاحبه برای این کتاب ارسال میشود. درودیان در مقدمه کتاب چگونگی اجرای مصاحبهها و تدوین این کتاب را تا صفحه 20 توضیح داده است. شیوه آماده کردن فصلهای کتاب (مصاحبه با هر نفر به عنوان یک فصل) به این شکل است که ابتدا مختصری از زندگینامه فرد و ورودش به مبارزات انقلابی و جنگ مطرح میشود ضمن اینکه سوابق اجرایی و تحصیلی افراد بیان میشود و بعد از یک چکیده خلاصه از ماحصل گفتوگو، مشروح آن در کتاب قرار گرفته است.
محسن رضایی در بخشی از کتاب درباره تغییر روش رزمندگان ایرانی از حالت تدافعی به حالت هجومی در میانه جنگ تحمیلی اینطور گفته است: «... من اصلا معتقد نبودم با حل مسئله صدام میتوان انقلاب را سامان داد. باور داشتم باید نیروهای آمریکایی را از خلیج فارس بیرون کنیم. به همین دلیل بود که جنگیدن در برابر صدام را با جنگیدن در لبنان در مقابل اسرائیل از هم جدا نمی دانستیم. تحلیل من این بود که باید چهار تنگه جهان را بگیریم تا اسلام بتواند بر جهان مسلط شود. هدف در ذهن من غلبه اسلام بر کفر، شکست آمریکا، صدور انقلاب اسلامی و تبدیل اسلام به قدرتی جهانی بود. این مسائل سبب شد برای آزادسازی سرزمین خود ساختار را تغییر دهیم. تفکر تشکیل تیپ از اینجا شکل گرفت.»
در ادامه همین بخش رضایی میگوید: ابتدا هدفگذاری کردیم که باید سرزمینها را آزاد و صدام را سرنگون کنیم. به همین دلیل، در سال 1363 قرارگاه رمضان را درست کردیم که در صورت موفق نبودن در جنگ زمینی و نظامی، بتوانیم قوایی در خاک عراق برای سقوط صدام داشته باشیم. این تفکر باعث میشد ما بزرگ بیندیشیم و هدفهای بزرگ انتخاب کنیم...»
در بخشی از کتاب در مصاحبه با سردار غلامعلی رشید از فرماندهان سپاه در جنوب کشور در زمان جنگ و فرمانده کنونی قرارگاه مرکزی حضرت خاتم الانبیا (ص) درباره این سوال محوری کتاب که دستاورد جنگ چه بوده است، اینطور آمده است: « و اما مهمترین دستاوردی که از «گذشته تا به امروز» در ذهن اینجانب نقش بسته است. از همان آغاز جنگ «ماهیت جنگ» را فهمیدیم. «جنگ به ما هو جنگ» را فهمیدیم و این موضوع کمی نبود.»
در بخش دیگری از این مصاحبه آمده است: «... رزم در شب را که میشود گفت اوج فرماندهان سپاه بود واقعا یاد میگرفتیم. من معتقدم هیچ ارتشی این نوع رزمی را که ما در شب انجام میدهیم بلد نیست... سردار باقری که اخیرا به چین سفر کرده بود میگوید؛ چینیها گفتند شما ایرانیها خیلی میتوانید به ما کمک کنید. میگویند شما در طول این چهل سال دائم جنگیدهاید و ما ارتشی هستیم که یک جنگ را هم ندیدهایم...»
این فرمانده عالی نظامی مهمترین دستاورد جنگ را بیان این نکته میداند که با وقوع جنگ تحمیلی بسیاری از مردم ایران با جنگ و مفاهیم آن آشنا شدند. وی در بخشی از مصاحبه با درودیان میگوید: « و جنگ به یکی دو میلیون جوان ایرانی به طور طبیعی آموزش نظامی داد. هرکس سه ماه، شش ماه یا یکسال به جبهه میآمد همه چیز را یاد میگرفت. حداقل 50 مفهوم در حوزه و عرصه نظامی و تخصص نظامی را طی هشت سال جنگ یاد میگرفتند و در صحنه عمل در نبرد با دشمن با همه وجود میفهمیدند. یادگیری جنگ مهمترین دستاورد جنگ بود.»
امیر سرتیپ دوم مسعود بختیاری از فرماندهان پیشکسوت ارتشی نیز که در این کتاب مصاحبهای با وی ترتیب داده شده است در بخشی از کتاب وی درباره ماندگاری ارتش در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی با وجود برخی مخالفتها و مشکلاتی که وجود داشت اینطور گفته است: «... آقا رفسنجانی در یادداشتهایش مینویسد، ما طرح انحلال ارتش را خدمت امام بردیم، ولی امام گفت بدنه ارتش مردمی است و به پاکسازی نیاز دارد. تنها مقامی که با بدنه ارتش موافق بود، امام خمینی بود. داخل خود ارتش هم یکسری از افسران، انقلابی بودند و تمایل داشتند ارتش را نگه دارند... افرادی که سابقه مخالفت با نظام سابق را داشتند یا کنار گذاشته بودند، آمدند و تلاش کردند با نظمی نوین ارتش را درست کنند. در این وضعیت، 12 اسفند مسئله پادگان مهاباد رخ داد که غارت شد. بعد از آن نیز در سنندج، غرب کشور و خوزستان (خلق عرب در خرمشهر) مسائلی رخ داد. وقوع این مسائل سبب شد نیاز به یک نیروی مسلح بیشتر احساس شود. نظام نیز احساس کرد گروههای مختلف فکری و سیاسی که زیر پرچم امام متحد شده بودند، بعد از پیروز شدن انقلاب پراکنده شدهاند و مخالفت میورزند. بنابراین برای حفاظت از خود به بازویی مسلح نیاز دارد. به همین دلیل، امام گفت همین ارتش بماند...»
نظر شما