کتاباولیهای ادبیات ایران/ شماره پنج؛ فهیمه شهابیانمقدم؛
برای نگارش این داستان سعی کردم خیلی مطالعه کنم، بپرسم، ببینم، بشنوم و فکر کنم
فهیمه شهابیان مقدم، نویسنده رمان «گلوله فیروزهای» درباره روند باورپذیرکردن داستان خود گفت: در مدت نگارش و قبل از آن، از هر منبعی که به دستم آمد استفاده کردم. از کتابها و مقالات مردم بیرجند که شهر اصلی داستان است گرفته، تا سایتهای اینترنتی و نقشه و تصاویر. برای اصطلاحات و حتی اسامی خیابانها و این قبیل موارد به سالمندان بومی استان مراجعه میکردم و البته چون تا حدودی مکان داستان محل زندگی خودم است با فرهنگ و جغرافیا و زبان مردم قدیم آشنایی خوبی داشتم.
فهیمه شهابیان مقدم، کتاباولیای است که به سراغ همین سوژهها رفته است. او اولین اثر داستانی خود را به روزهای انقلاب و زندگی دختری به نام فیروزه گره زده است؛ کاری سخت که توانسته از پس آن بربیاید. با این نویسنده جوان درباره دغدغهاش، جوانان و نوشتن گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
در معرفی اثر آمده است؛
در این رمان نویسنده بدون هیچ دنگ و فنگی داستانش را از یک صبح معمولی شروع و تکتک افراد خانواده سالاری را به مخاطب معرفی میکند. همین به ظاهر سادهبودن داستان جوری زیر پای مخاطب را خالی میکند که ناخواسته در فضای داستان میافتد. شاید هم یکدفعه خودتان را کنار فیروزه روبهروی آینه اتاقش ببینید و با او در عمارت سالاری همراه شوید.
این اثر، اولین کتاب شماست که منتشر شده است؛ چه مدت درگیر به ثمر نشستن ایده و داستان آن بودید؟
بله، «گلوله فیروزهای» اولین داستان منتشر شده من است که فکر میکنم حدود دو سال درگیر نوشتن و ایدهپردازیاش بودم.
و چندوقت است که به نوشتن بهویژه داستاننویسی روی آوردهاید؟
از وقتی که به یاد میآورم همیشه دفتر یادداشت شخصی داشتهام که آنها را با روزمرهنویسی و خاطره و دلنوشته و... سیاه میکردم؛ اما داستاننویسی را به صورت خاص یکبار در سن چهاردهسالگی امتحان کردم و به خیال خودم رمان نوشتم. یادم است که زنگ ادبیات معلمم چند دقیقه از کلاس را در اختیارم میگذاشت تا آن داستان را برای او و بچهها بخوانم که هیچوقت اشتیاق دوستانم را فراموش نمیکنم؛ اما بعد از آن شاید انگیزه کافی نداشتم که حدود شش سال دیگر سراغ نوشتن نرفتم تا وقتی ایده «گلوله فیروزهای» به ذهنم و همراه آن دنیایی از انگیزه به دستم آمد.
«گلوله فیروزهای» با تمام شخصیتها و اتفاقها و کلماتش، چهطور متولد شد؟
راستش انقلاب اسلامی همیشه برای من مقدس و تحسینبرانگیز بوده است و کشش و شوقی که از خواندن و شنیدن خاطرات سربازان امام (ره) در خودم حس میکنم هیچوقت برایم تمام نمیشود. اولین ایده «گلوله فیروزهای» هم برگرفته از همین حس با یک «آهان، یافتم» شروع شد که بعد آن، داستان را در یک گروه دوستانه هفتنفره منتشر کردم که انرژیهایشان باعث شد به دنبال چاپش بروم. البته آن متن و داستان ساده و اولیه با راهنماییها و جرقههای آقای آذرباد ویراستار داستانی اثر، بسیار تغییر کرد و کار پختهتری درآمد. داستان به بیرجند سال ۵۷ و اندکی پس از مرگ اسدالله علم میرود و البته در بسیاری از قسمتهایش همچنان سایه اسدالله خان علم دیده میشود.
دغدغه شخصیت فیروزه در این داستان چیست؟
در واقع دغدغه فیروزه را نمیشود یکی فرض کرد. هرچه میگذرد و فیروزه رشد میکند دغدغههایش هم رنگ دیگری میگیرند. اول دغدغهاش خودش و رهایی از یک ازدواج اجباری است، رشد میکند و دغدغهاش خانواده میشود و در نهایت نه تنها خانواده که آگاهی و نجات مردم شهر و کشورش را میطلبد.
چرا اسمش شد گلوله فیروزهای؟
شاید اگر بخواهم درست توضیح بدهم تمام ماجرای داستان لو برود که نه من و نه مخاطب این را نمیپسندد؛ اما پیشنهاد این اسم از سمت ویراستار داستانی محترم بود که من هم بعد از شنیدش واقعا تحسینش کردم و آن را پسندیدم.
شما متولد ۱۳۷۷ هستید و اولین اثرتان یک داستان اجتماعی-سیاسی است. این کتاب از روزگاری میگوید که در آن زمان حضور نداشتید. بهنظرتان در اینکه مخاطب این تفاوت را حس نکند و داستان کاملا ملموس باشد موفق بودهاید؟
این سوال را چندنفر از من پرسیدهاند. قطعا نویسندهها تمام آنچه را خلق میکنند تجربه نکردهاند. تاریخینویسها هیچوقت در گذشته نبودهاند، علمی-تخیلینویسها هرگز نوشتههایشان را تجربه نکرده و نخواهند کرد و مثالهای زیادی که وجود دارد. راستش من برای نگارش «گلوله فیروزهای» سعی کردم خیلی مطالعه کنم، بپرسم، ببینم، بشنوم و فکر کنم. حس من این است که تا حدود زیادی موفق بودهام و البته نظرات مخاطبان را هم به روی دیده میگذارم.
از چه روشهایی برای نزدیککردن قلمتان به رویدادهای آن زمان استفاده کردهاید؟
همانطور که در سوال قبل هم گفتم، در مدت نگارش و قبل از آن، از هر منبعی که به دستم آمد استفاده کردم. از کتابها و مقالات مردم بیرجند که شهر اصلی داستان است گرفته تا سایتهای اینترنتی و نقشه و تصاویر. برای اصطلاحات و حتی اسامی خیابانها و این قبیل موارد به سالمندان بومی استان مراجعه میکردم و البته چون تا حدودی مکان داستان محل زندگی خودم است با فرهنگ و جغرافیا و زبان مردم قدیم آشنایی خوبی داشتم.
آیا مخاطب اصلی داستانتان را جوانانی میدانید که مثل شما روزگار انقلاب را ندیدهاند؟
بله. برای نسل ما انقلاب را نباید فقط خلاصه در چند تاریخ و چند رویداد بزرگ و کوچک تعریف کرد. پرداختن به شخصیتهای شاخص انقلاب بسیار ارزشمند است؛ اما انقلاب اسلامی بیشک مدیون مبارزین گمنامی است که هیچوقت شناخته نخواهند شد. انقلابی که در ذهن شیفتگان امام (ره) ذرهذره به وقوع پیوست همان اتفاقی است که در تاریخ گم نمیشود و همیشگیست. قطعا این اتفاق باید در ذهن همه ما بیفتد و یادمان باشد چه چیزی باعث شد جوانانی در گذشته خطر کنند و صفحه سیاه ظلم را برهم بزنند.
هرکسی مختصاتی دارد برای نوشتن که مثل رمز ورود به فضایی دیگر است. یک نویسنده ممکن است فرارسیدن شب را زمان خوبی برای نوشتن بداند و کسی دیگر عصر روشنِ روز را. دنیای نویسندگی شما چه مختصاتی دارد؟
راستش سوالتان لبخند روی لبم نشاند. درواقع من نمیتوانستم منتظر مختصات ایدهآل خودم برای نوشتم بمانم. دو ترم آخر کارشناسیام را درگیر نگارش بودم که آموزش مجازی صدای همه دانشجوها و من را درآورده بود. از طرفی خداوند میخواست به ما فرزندی عطا کند که این شرایطم را خاصتر میکرد. خودتان تصور کنید در چه وضعیت شلوغی مینوشتم. خلاصه من از هر فرصتی برای فکرکردن و نوشتن استفاده میکردم. البته الان که به آنروزها فکر می کنم با تمام سختیهایش بهنظرم از بهترین روزهایی است که تجربهاش کردهام.
الان مشغول چه کاری هستید؟ آیا داستان دیگری ذهنتان را درگیر کرده است که منتظر کتاب دومی از شما باشیم؟
من آموزگارم و همزمان دانشجو. خیلی دوست دارم باز هم بنویسم و حتما به امید خدا این کار را خواهم کرد. ایدههایی هم در ذهن دارم؛ اما همزمان مشغول چندکاربودن کمی سرعتم را کند میکند که انشاءالله بتوانم مدیریت کنم.
داستان «گلوله فیروزهای» را در چند کلیدواژه توصیف کنید.
داستان، داستان تغییر از عشق به نفرت، از ظلمپذیری به ظلمستیزی و از تاریکی جهل به نور دانایی است.
کتاب «گلوله فیروزهای» به قلم فهیمه شهابیان مقدم در 276 صفحه از سوی انتشارات کتابستان معرفت منتشر شده است.
مطالب گذشتهی پرونده:
شماره یک پرونده کتاباولیهای ادبیات ایران (گفتوگو با محمد عربی) را میتوانید در این مطلب بخوانید.
شماره دو پرونده کتاباولیهای ادبیات ایران (گفتوگو با صبا خالدیفر) را میتوانید در این مطلب بخوانید.
شماره سه پرونده کتاباولیهای ادبیات ایران (گفتوگو با ثریا شیری) را میتوانید در این مطلب بخوانید.
شماره چهار پرونده کتاباولیهای ادبیات ایران (گفتوگو با عاطفه شاطریکاشی) را میتوانید در این مطلب بخوانید.
نظر شما