دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۶:۵۲
شاعران کشور از حادثه تروریستی شاهچراغ (ع) سرودند/ «از داغ حرم که شعله‌ور می‌گردیم»

اهالی شعر و ادب کشور درپی حمله تروریستی در حرم مطهر شاهچراغ (ع) به سرودن شعر از این حادثه دردناک پرداختند.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – هژیر فتحی: عصر  یکشنبه 22مرداد، یک تروریست تکفیری با ورود به حرم مطهر شاهچراغ (ع) با اسلحه گرم شروع به تیراندازی به حاضران در حرم کرد. در این حادثه تروریستی یک نفر شهید شد و هفت نفر دیگر مجروح شدند و تروریست نیز بلافاصله دستگیر شد.

اهالی شعر و ادب کشور نیز با سرودن شعر و روایت‌های ادبی خود، با خانواده شهید و مجروحان این حمله تروریستی همدردی کردند.
در ادامه بخشی از شعر و قطعات ادبی اهالی فرهنگ و ادب کشور که در پی این حادثه تروریستی سروده شده‌اند را می خوانید.

کاربران نیز می‌توانند اشعار و قطعات ادبی خود را با موضوع حمله تروریستی به حرم شاهچراغ (ع) برای خبرگزاری ایبنا در حساب کاربری شبکه‌های اجتماعی خود در پیام رسان‌های بله، ایتا روبیکا و شاد به آیدی ibnaadmin@ ارسال کنند.

پدرام اکبری

هُرم مــُحرّم در حَرَم تکرار داغ
پندارمان این بوده لاله سهم باغ
ما وارثان این نهالستان عشقیم...
سرسبزی ِ شـیراز از شاه چـراغ

ایوب پرندآور
غلامعباس عباسی عزیزم
گل مریم گل یاسی عزیزم
برای جلب لبخند خداوند
شدی یک لاله عباسی عزیزم

سجاد حیدری قیری

ای داغ سپید، ای شتک سرخ به شیراز
برخیز و بگو درد دلی سبز به آواز
تا با تو بگرییم به زخم سر گیلاس
تا با تو بگرییم به سجاده ی بی یاس
ای کاش که می‌بست مرا هم به گلوله
آن کس که گرفته ست خدا هم به گلوله
 این عطر که از شاهچراغ آمده داغ است
ای وای به ما، صاحب عزا شاهچراغ است
اما نتوان گفت که ما خسته ی داغیم
ما تازه درختان تبر خورده ی باغیم
ماییم که لبریز بهاریم و هَزاریم
ما بلبل خوش نغمه ی دستان بهاریم
بادا که از این مثنوی آواز بشورد
حاشا که کسی خون شتک خورده بشوید
تنها نه هر آن بال کمین خورده شهید است
هر کس که در این صحن، زمین خورده شهید است
تا روز قیامت دل ما داغ به داغ است
شیراز مکدر ز غم شاهچراغ است



نجمه آرمان

پر از آه و پر از غم بود امشب
حرم لبریز ماتم بود امشب
دوباره گل به گل داغ کبوتر
محرم در محرم بود امشب

محمّدجوادطهرانی‌ نوبندگانی

خونین شده باغ ، تسلیت می‌گوییم
از این همه داغ ، تسلیت می‌گوییم
گل‌های عزیزِ حَرَمَت را چیدند
ای شاهچراغ ! تسلیت می‌گوییم

ساجده تقی‌زاده

پابوس تو این بار به سر می آییم
از صحن و رواق و بام و در می آییم
 حالا که در شهادت اینجا شده باز
ما را بکشند! زنده‌‎تر می آییم

هاشم کرونی

از داغ حرم که شعله ور می گردیم
در دایره خوف و خطر می گردیم
ما امت عشقیم و امام ما گفت
ما را بکشید زنده تر می گردیم

مهدی قنبری

دل مشغولِ دوباره خون خوردن شد
هر لاله که رُست، خود، هزاران تن شد
با نور شهید، می‌شود روشن، راه
ای شاه! چراغ دیگری روشن شد

معصومه مرادی

باز از حرم چیدند
غنچه‌‌غنچه باور را
از لب پرستوها
خنده‌های آخر را
باز از حرم چیدند
واژه‌های پرپر را
روی خاک پاشیدند
تکه تکه گوهر را
صحن احمدی امشب
باز صحنه‌ی داغ است
این حرم پر از لاله سبز
مثل یک باغ است
کاش زائرت بودم
مهربان‌ترین آقا
چرخ می‌زدم دورت
مثل بچه‌کفترها
کاش مثل سربازی
من مراقبت بودم
شاه مهربانی‌ها
کاش خادمت بودم
می‌پریدم از صحنت
تا ستاره‌ها امشب
می‌رسیدم از اینجاتا
خود خدا امشب

پدرام اکبری

تاریخ مدعی شده سرها بریده اند
با خون چه نقش‎‌های غریبی کشیده‌اند
ای وای زائران غریبی که آن غروب
در پیشگاه شاه چراغ آرمیده‌اند
گل‌های زخم خورده ی چادر نماز زن
 جان ها به سنگ فرش زمانه دمیده‌اند
تقدیم کودکان هراسان در حرم
مشتی گلوله شد به تقاصی که دیده‌اند
هم دیده‌اند حرمت ناب حریم را
هم عارفانه جرعه معنا چشیده‌اند
یک عده مدعی حقوق بشر ولی
در دخمه های شک و توهم خزیده اند
احد ده بزرگی
دلم از غم سراغی سرخ دارد
بروی داغ داغی سرخ دارد
به محراب شهید عشق و ایمان
شهادت چلچراغ سرخ دارد

میثم جعفری

شلیک، از اعتقاد ما کم نکند
شیرازِ بهشت را جهنم نکند
ایرانی اگر جان بدهد هم هرگز
سر پیش یزید زاده ها خم نکند

یوسف ملایی

شوربختانه دوباره «شاه چراغ» دوباره شلیک
دوباره تیر، دوباره ترور
جامه‌ای که بوی بهار نارنج نه، بوی خون می‌دهد
و چندباره داعش
از خراسان تا خوزستان
از خاور تا باختر
دوباره خون، دوباره ایران، دوباره همدلی.

بهزاد پودات

خورده است در این حرم لگدها گل سرخ
روییده ولی دوباره صدها گل سرخ
آقا سرتان سلامت این هدیه ی ماست
تقدیم شما شود سبدها گل سرخ

اصغر ملایی محمدآبادی

دوباره دست تبرپیشه ی ترور از نو
بساط کهنه ی کشتن به پا نمود ای وای!

بهزاد پودات

پرواز قشنگ است ولی با پر خونی
تقدیم خداوند و شما شد سر خونی
مانند مدینه است حرم مثل بقیع است
یادآور مادر و پسر ، یک در خونی
افتاده زنی با پسرش پشت در اما
انداخته بر روی سرش معجر خونی
این شاه چراغ است که آغوش گشوده است
برداشته از روی زمین پیکر خونی
آقا سرتان باد سلامت نفست گرم
می گفت کسی با غم و با حنجر خونی
ما اول راهیم هنوز ای شط پر خون
باید که ببینی پس از این محشر خونی
هرگز نهراسیم از این کشته شدن ها
برخاسته ایم از دل صد سنگر خونی
پا پس نکشیم از حرمت گر چه ببینیم
قرآن و مفاتیح و انگشتر خونی
فرمانده تویی امر کنی حاضرم آقا
تا عهد ببندم سر این باور خونی

وحید اشجع

با اینکه سیه‌پوش، زِ داغیم همه
سَرویم که تکیه‌گاهِ باغیم همه
به کوریِ چشمِ شب‌صفت‌های خبیث
زیرِ عَلَمِ شاه‌چراغیم همه

شاهرخ جهانگیری

یک اذان و یک نماز و نوزده‌ای که بیست شد
یک حرامی تیغ کشید و هستی اش با نیست شد
خادم فرزند موسی و غلام اهل بیت
همچو مولای علمدار نام او هم لیست شد

پریزاد محمدی

قلم راه نمی آید
در دستان دفترم
بال پرواز ندارد
کبوتر خانه دل
زائری بارانی در صحن حرمت
زمزمه می‌کرد
مولا جان!
تجدید بیعت را
آوار شد
ناگاه برسرش
دست ظلم
آلاله پر کشید در آستان مبارکت
برپا شد بساط عاشقی
در اذان مغرب
نوشید شربت نوشین
در یکشنبه ای که سیاه پوش
عزای حسین ست

یوسف رحیمی

بگذار که در معرکه بی‌سر گردیم
با لشکر آفتاب برمی‌گردیم
هنگام شهادت است آغاز حیات
«ما را بکشید زنده‌تر می‌گردیم»

فرخ یارمحمودی

آلوده به خون باز شده شاهِ چراغ
بر قلب حرم نشسته رنج و غم و داغ
از فتنه ی ظالمانِ نامرد ِ جهان
با لاله مزیّن شده سرتاسر باغ

طلا کاظمی

ظاهرا گرچه پی صلح و حقوق بشرند
از خدا غافل و از چوبِ خدا بی خبرند
بعد این حادثه ها در حرم شاهِچراغ
فکر پیروزیشان را به جهنم ببرند

امیرحسین منتظرقائم

زخمی‌ست آسمان و خدا داغدار اوست
از چشم های ابر فقط خون چکیده است
در چارچوب صبر گرفتار مانده‌ایم
دردی نرفته...درد جدیدی رسیده است

مریم محبی‌نژاد

با نسیم آرام از شاهِ چراغ
می گرفتم از دل تنگت سراغ
غرقِ در خونِ جگر پروانه گفت
بسته‌ای با ربنایت چلچراغ

 سید مرتضی هاشمی شیخ شبانی

بر شانه ی غروب، حرم گریه می کند
در کوچه های شعر قلم گریه می کند
تنها نه حافظیه و سعدیه با غزل
در قامت قصیده اِرَم گریه می کند
جای ملال نیست حریم حرم ولی
دارد تمام صحن حرم  گریه می کند
تصویر غم در آینه ی جام جم نشست
تنها فقط نه جام، که جم گریه می کند
نقٌاره ها نوای مصیبت نواختند
مشهد عزا گرفته و بم گریه می کند
قم خواهرانه ناله جانکاه می زند
دارد دمشق، مادر غم، گریه می‌کند
تنها  گلاب اشک نه در چشم قمصر است
حتی ردیف شعر تَرَم گریه می‌کند

محمدجواد منوچهری

غم روی غم آمده تلنبار شده
وای از غم مهلکی که تکرار شده
در آتش فتنه ایم وبا عکس شهید
هر روز مزین در و دیوار شده...

علی بهاری

دل خسته ز فقدان و غم و مرگ و فراق است
این فاجعه پیوند جهالت و نفاق است
داغ دل ما از غم قبلی سر پا بود
ناگه خبر آمد خبر از شاهچراغ است

رقیه سعیدی

دوباره دست بی رحم خزان بر جان باغ افتاد
به قلب لاله ها و یاسمن ها نقش داغ افتاد
شکست آیینه ها را دست نامردی دگر باره
غمی دیگر به روی شانهٔ شاهــچراغ افتاد

حامد حجتی

در قامت شقایق در خون نشسته؛ ما
آیینه‌ای مقابل قلب شکسته؛ما
در ازدحام زخم، جنون خیز درز درد
در التهاب معرکه‌های خجسته؛ ما
ما ساکنان حضرت دل‌های عاشقیم
جان می‌دهیم در قدمش دسته‌دسته؛ ما
خون می‌شویم در رگ جغرافیای عشق
از هرچه بُهتِ سختِ سکوت است، خسته؛ ما
با زخم‌ها حکایت ما عاشقانه‌هاست
ای تیرهای حرمله! این دسته‌دسته؛ ما
هرجا که زخم هست همان‌ها جهان ماست
 با ما سخن شکسته بگویید، رسته؛ ما
شیراز کربلاست همان کربلای سرخ
شیراز نینواست همان نینوای سرخ
از خون لاله شاه‌چراغ آفتاب شد
آلاله بر ضریح نشست و شراب شد
نام شهید در نفس شهر پخش شد
در لحظه صحن‌های حرم رنگ عرش شد
گلدسته‌ها به نام تو فریاد می‌کنند
از حنجره بریده حق یاد می‌کنند ما
زنده می‌شویم به این درد و داغ‌ها
رزمنده می‌شویم به‌سوی چراغ‌ها
حافظ نوشته است ز راه و مرام ما
ساقی به نور باده برافروز جام ما

محمدتقی عزیزیان

باد آمده و هروله‌ای در دل باغ است
بازار غم از چیدن گل‌ها، همه داغ است
ما را چه نیازی است به ابریشم کاشان
تا خون تو فرش حرم شاهچراغ است

سورنا جوکار

یکباره خزان هجوم آورد به باغ
خم شد کمر درخت‌ها از این داغ
هر گوشه صحن سیبِ سرخی افتاد
این صحنۀ کربلاست یا شاهچراغ؟

حمید رضا اکبری

بازار شهر
دوباره شهید شدن را تجربه کرد
سربازان شاه چراغ
ودوباره ترکِش  در عضلاتِ ما
مقدس شد !
صحن دوباره به دل فاجعه زد
رأس ساعت الله اکبر!
خورشیدهای کوچک شهر
دیدیم!
بوی معاشقه گرفتند
ودوباره شهید شدن
قصه ی همیشگی این شهر شد!

مصطفی جلیلیان مصلحی

ماه را آینه بستند و نمایان کردند!
عاشقان دستفشان، یادِ شهیدان کردند!
جوشِ خون از دلِ سنگ است گواهِ غزلم
همچنان لاله در این باغ چراغان کردند!
این چه شوری ست که در مسلکِ شیرین دهنان
ذکربرلب، طلبِ روضهٔ رضوان کردند؟!
سبز بستند طوافِ حرمِ آینه را
خنده بر طرحِ رجزهای زمستان کردند!
روسپیدانِ رهایی، کفنی بسته به تن
قرعه خوردند به فالِ دل و... طوفان کردند!
سرخ در بسترِ پرواز و کبوترباران...
شاد در رقصِ جنون، رؤیتِ جانان کردند!
ردی از سورهٔ صبح اند، ببین پنجره را...
دوری از سیطرهٔ نحسِ کلاغان کردند!
وامدارِ نفس کیستی ای شهر! که باز
فجرِ بیداری از آن خطّه، نمایان کردند!
تهنیت باد که یارانِ خداباور باز
تازه با رسمِ شهیدان، تبِ پیمان کردند!
یاد باد آنکه غرالانِ جگرخونِ بلا
هروله در حرمِ زادهٔ سلطان کردند!
حُسنِ سی پارهٔ دل داشتی ای شاهچراغ!
روی آغوشت اگر شمع فروزان کردند!

زینت کریمی نیا

پروانه‌های پر زده در نور شاهچراغ اند
یا شعله های سر زده از طور شاهچراغ اند
سرو خمیده بر لب جوهای شاعر شهرند
ققنوس های ساحت منشور شاهچراغ اند
نقض حقوق شعر ملل در برابر شاعر
نقض حقوق نور در حضور شاهچراغ اند
شیراز ها هنوز خوشا بی مثال ، مثالند
با لشکری که پیرو دستور شاهچراغ اند
این جام آخرین که گرفتند از لب مشهد
آنقدر ناب بوده که مسرور شاهچراغ اند
آمد علیّ اصغرشان روی دوش شقایق
افشاگران غصه مستور شاهچراغ اند
شب کور فکر کرده که مرگ ستاره رسیده است
غافل از اینکه حل شده در نور شاهچراغ اند

 محمد غفاری

هرچند که آن فتنه بدخیم گذشت
یکسال پر از حادثه و بیم گذشت
اینبار قسم به احمد بن موسی
از خون شهیدمان نخواهیم گذشت

احمدرضا کیماسی

ز سوگواری بلبل به مرگ شب بوها
دل زمانه از این غم بدرد می‌آید

محمدرضا قدیمی

چادری در خون شناور، در حریم شاچراغ
جسمی آن‌سوتر فتاده با هزاران زخم و داغ
 
باز تجدید قساوت، باز استکبارِ مست
انقلاب و استقامت، باز هم شمع و چراغ
 
بر مزارِ نوشهیدی نکته‌ای خواندم ظریف:
سینه‌سرخان راه می‌بندند بر هر جغد و زاغ
 
ای جهانخوار همیشه! ای حریص کهنه‌کار!
انقلابِ ما بگیرد زود و دیر از تو سراغ
 
ای که سرمست غرور و باده‌ای! مظلوم‌کُش!
از خزانِ لاله‌پرور باز گل روید ز باغ
 
ماردوشی کرده‌ای و مغزِ عالم خورده‌ای
می‌رسد از کاوه برتر تا سرت کوبد به طاق

اصغر عظیمی مهر

هر چند که سوخته‌ست، باغ است هنوز!
اینجا «حرم شاهچراغ» است هنوز!
یک زخم جدید بر دل ما زده اند!
آن زخمِ گذشته گرچه داغ است هنوز!

علی حصاری

ملت ماباشهادت خوگرفت
چون همایی باسعادت خوگرفت
 
شد رهاازبندتن جانی دگر
می رسدزین خانه مهمانی دگر
 
باردیگرکربلادیدیم ما
ماجرایی پربلادیدیم ما
 
درحریمی باصفااتش زدند
گوییادرخیمه هااتش زدند
 
باردیگر آه مظلومان بلند
تاخدافریادمظلومان بلند
 
این حرم شدباب پروازی دگر
عاشقان راهردم آوازی دگر 
 
این حرم معراج مردان خداست
جلوه گاهی بس بلندازکبریاست
 
این حرم شددیدگانم راچراغ
این دلم بیندهزاران برگ وباغ
 
این حرم سوی خدابابی گشود
صدملک پیوسته درحال سجود
 
این حرم همرازعاشوراگریست
غربتش راهرزمان هرجاگریست

مصطفی جلیلیان مصلحی

ماه را آینه بستند و نمایان کردند!
عاشقان دستفشان، یادِ شهیدان کردند!
جوشِ خون از دلِ سنگ است گواهِ غزلم
همچنان لاله در این باغ چراغان کردند!
این چه شوری ست که در مسلکِ شیرین دهنان
ذکربرلب، طلبِ روضهٔ رضوان کردند؟!
سبز بستند طوافِ حرمِ آینه را
خنده بر طرحِ رجزهای زمستان کردند!
روسپیدانِ رهایی، کفنی بسته به تن
قرعه خوردند به فالِ دل و... طوفان کردند!
سرخ در بسترِ پرواز و کبوترباران...
شاد در رقصِ جنون، رؤیتِ جانان کردند!
ردی از سورهٔ صبح اند، ببین پنجره را...
دوری از سیطرهٔ نحسِ کلاغان کردند!
وامدارِ نفس کیستی ای شهر!که باز
فجرِ بیداری از آن خطّه، نمایان کردند!
تهنیت باد که یارانِ خداباور
بازتازه با رسمِ شهیدان، تبِ پیمان کردند!
یاد باد آنکه غرالانِ جگرخونِ بلا
هروله در حرمِ زادهٔ سلطان کردند!
حُسنِ سی پارهٔ دل داشتی ای شاهچراغ!
روی آغوشت اگر شمع فروزان کردند!

میلاد عرفان‌پور

ای باده‌ی جهل کرده سرمست، تورا
جز باد بگو چه مانده در دست، تو را
با اسلحه‌ی پُر اینچنین جار نکش
جاروکش این حرم حریف است تو را

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها