پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۷:۵۲
روشنایی‌‌های شهر؛ خرده روایت‌هایی از 13 کتابفروشی طهران

«عشق» کوتاه‌ترین توضیح ادامه هرکار انسانی است؛ مثلا آن‌هایی که پای کار کتابفروشی ایستاده‌اند و نمی‌گذارند چرخ این کاسبی نه‌چندان روبه‌راه از کار بیفتد. کتابفروشی‌هایی که هرچقدر از عمرشان می‌گذرد، به اعتبار شهرشان اضافه می‌کنند.

سرویس مدیریت کتاب خبرگزاری کتاب ایران‌(ایبنا) ـ سمیه دهقان‌زاده:  «عشق» کوتاه‌ترین توضیح ادامه هرکار انسانی است؛ به‌خصوص کارهایی که به زعم بسیاری با عقل جور درنمی‌آید. مثلا آن‌هایی که جان و جهانشان دنیای کاغذی کتاب‌ها است و ایمان دارند کتاب می‌تواند دنیا و روزگار آدم‌ها را تغییر دهد و حال را خوب کند.

آن‌هایی که پای کار کتابفروشی ایستاده‌اند و نمی‌گذارند چرخ این کاسبی نه‌چندان روبه‌راه از کار بیفتد. کتابفروشی‌هایی که هرچقدر از عمرشان می‌گذرد، به اعتبار شهرشان اضافه می‌کنند. کهنه می‌شوند اما تعطیل نمی‌شوند. 
                           

مثلا کتابفروشی «ابوترابی» که به راستی فخر محله فخرآباد است، آقای ابوترابی ۲۰ ساله که بود با 1800 تومان وجه رایج مملکت، کتابفروشی را دایر کرده و حال ۶۰ سال از آن روزها گذشته، اوضاع بازار کم رونق است اما او پای کتاب‌دوستی‌اش ایستاده است! حاضر نیست با پیشنهادهای عالی هم تغییر کاربری دهد.

                         

حرف از قدمت و گذر عمر شد، شرکت سهامی انتشارات مصداق فراز و فرود روزگار و یک سرنوشت کتابی است؛

قدمتش به سال 1310  می‌رسد؛ «رمضان اُف» تاجر نفت اهل قفقاز، بعد از انقلاب از دست لنین فرار کرد و آمد ایران و یک قطعه زمین خرید؛ می‌خواست بنایی دو طبقه بسازد اما آن موقع فقط مجوز ساخت برای یک طبقه صادر می‌شد؛ این تاجر هم دیوارهایی با قُطر 80 سانتی با سقفی بسیار بلند ساخت ....

اینجا روزگاری کافه‌رستوران ارتشی‌ها و درجه‌دارها بوده. چند صباحی اداره تریاک، چند وقتی پایگاه احزاب، مدتی هم دبیرستان پسرانه و آخر هم سرنوشتش به شرکت سهامی انتشارات گره خورد، مرحوم حسن محجوب، مدیرعامل شد و همه هم و غمش هم کتاب.
                           

اصالت توام با صبر و نظم اگر مدنظرتان باشد؛ کتابسرای «ایران» راست کار شما است.

راسته خیابان ایران را که قدم بزنید، قبل از کوچه کبریت‌چی کتابسرای «مهدی»، با همان اصالت و سادگی خاص محله، پیش رویتان خواهد بود. با ویترین شیشه‌ای پُر از کتاب‌های مذهبی و ادبی، عرفانی و تاریخی. 

                         

اما اگر کتاب‌های نفیس و تاریخی و حتی کمیاب می‌خواهید، کافی است از کوچه جنتی، کنار متروی انقلاب قدم بزنید تا کمی بعد به کتابفروشی «یکتا» برسید و به دنیای کتابی آقای عقیلی وارد شوید، کلی از کتاب‌ها حراج خورده و اوضاع خریدن و کتاب در این مکان و زمان خیلی رو به راه نیست نیست، اما عجالتا حظ تماشا و خریدن و خواندن کتاب‌های «یکتا» گوارای وجودتان. 

                          

حرف حراج و‌جمع کردن کتابفروشی آمد، اوقاتتان تلخ نشود یک وقت‌‌ها، اصلا بیایید سری به محله ورزشی‌های پایتخت بزنید و با یک خاندان آشنا شوید: «پلوئی» نام‌خانوادگی و کتاب‌دوستی، پیشه‌شان است؛ پیشه‌ای که با پهن کردن یک بساط کتاب به دست کریم آقای پلوئی در مسجد اصلی بازار تهران آغاز شد.

محمود پلوئی آن را رونق داد تا برسد به دست حاج احمد پلوئی. سال 1351 بود که کتاب‌‌ها، پشت ویترین کتاب‌فروشی «سعدی» که چراغش به همت حاج احمد در محله منیریه  روشن شده بود، جا گرفتند.
   
۵ تیر‌ماه ۱۴۰۲ خورشیدی سومین سالگرد سفر ابدی حاج احمد پلوئی بود؛ میراث‌دارنیکوی پدر و خوشنام تاریخ فرهنگی پایتخت. بعد از فوت حاج احمد آقا، کره‌کره این کتاب‌‌فروشی 51 ساله، همچنان صبح به صبح به دست علیرضا پلوئی با‌لا می‌رود. کتابفروشی که جزو آخرین نسل‌ کتابفروشی‌های این محله است!

                           

حال حساب شما جدا، ولی خیلی‌ها انگار قهر کرده‌اند با کتاب. دیگر دوستش ندارند!  برای این گروه را باید به کوچه کتابی برادران دهقان دعوت کرد.

کافی است به خیابان مطهری بین سنایی و قائم‌مقام به شماره ۲۷۱ پلاک شده بروند، وارد که شوند می‌بینند کتاب‌ها دو ردیفه، در قفسه‌ها جا گرفته‌اند و در نوبت بعد، از زمین تا سقف؛ دو راهرو کتاب، کیپ تا کیپ؛ به قدر رفت‌و‌آمد یک آدم و نصفی راه ساخته‌اند؛ انگار کن کوچه آشتی‌کنان آدم‌ها است با کتاب‌.

                           

لبخند به لبتان آمد؟ کامتان شیرین شد؟ حال بیایید یک سر بروید چهارراه پاسداران، جنب بهارستان دوم، شماره شده به پلاک 514، آنجا چه خبر است؟ معلوم است کتابفروشی «انتشارات تهران» با نیم قرن عمر و قدمت استوار ایستاده و خوب پرچم محله و فرهیختگی را بالا نگه داشته، چه از آن موقع که مرحوم «عبدالله دوستی» چشمش مغازه را گرفت و اول و آخر آنجا را برای کتاب و کتاب‌دوستی خواست چه این زمان که پسران خلفش، چراغ این کتابفروشی و انتشاراتش را روشن نگه داشته‌اند و با همه سختی، کتابی‌های این عصر، به کتاب عشق می‌ورزند و به بودن در دنیای   نشر می‌بالند.

                               

خب، حالا وقتش رسیده قدم رنجه بفرمایید سه راه آذری که رفتن به کتابفروشی «معراج» را نباید از دست داد.

هم بر و رویی دارد دیدنی، هم داستانی شنیدنی؛ اوایل دهه ۶۰ آیت‌الله عبدالمجید ایروانی این کتابفروشی را خرید و به محمدرضا وفاجوی جوان سپرد که اداره‌ش کند، خیلی نگذشت که شد پاتوق مداح‌های معروف آذری دهه ۶۰.

آقای وفاجو، درس خواند، معلم شد، پدر شد، کلی فراز و فرود گذراند، اما در هر حالی مدیریت و بودن کتابفروشی را با جان و دل ادامه داد.
 
حال، ۵۰۰ عنوان و ۴،‌۵ هزار جلد کتاب مذهبی، مداحی، کتاب‌ درباره شهدا، عرفا و عالمان شهیر و مشتری‌های گذری، هنوز چراغ «معراج» در سه راه آذری تهران را روشن نگه داشته است و امید است این چراغ روشن بماند و پُرنورتر شود.
                           
با محله تجریش چطورید؟ خیابون مقصودبیگ سابق، پلاک 55. اینجا را آقای آشتیانی تبدیل به کتابفروشی کرده. آن هم در گیرو دار پیروزی انقلاب. ۱۰ هزار عنوان کتاب و چند میلیون نسخه کتاب در کتابفروشی نگه داشتن و عشق به کتابفروشی، دلیل اول و آخر حرف او است برای ماندگاری کتابفروشی آشتیانی.

محمود فرشچیان، هوشنگ مرادی کرمانی، محمودی بختیاری، سوگل مشایخی، فریدون مجلسی بسیاری چهره‌ها، نویسنده‌ها و روزنامه‌نگارها، آنجا رفت و آمد داشتند و  دارند. چرا شما سری به این کتابفروشی درندشت و زنده نزنید و حظ نبرید از بودن و حضور در آن.

                               

 حال بیایید سمت میدان امام حسین(ع)، قرار است کتابفروشی جذاب و تاریخی را نظاره‌گر باشید:
 
سال ۴۶، مجبتی جوان، با چند سال تجربه کار در کتابفروشی انتشارات امیرکبیر شعبه ناصرخسرو، به طلب کسب و کار مستقل، پیگیر شد تا بک باب مغازه دست و پا کند برای خودش. بعد از چند جابه‌جایی، بالاخره سال 1346، مغازه 18 متری محله صفا میدان امام حسین(ع)، سند خورد به نام یک نسل دیگر از خاندان اشرف‌الکُتّابی؛ کتابفروشی «مِهر».

 «اشرف‌الکُتّابی»، با تشدید روی حرف «ت» و همه وزن و آهنگش از آقا «زین‌العابدین»، پدر جدی خوشنویس به یادگار مانده؛ اسم اشرف‌الکُتّابی خود، نشانه‌ای از رسم آن‌ها دارد؛ این نسل از خوانساری‌های پایتخت‌نشین، چند دهه است که گوشه‌ای از کار کتاب را گرفته‌اند که چراغ روشن کتابفروشی حاج مجتبی اشرف‌الکُتّابی، شاهد آن است.
                                

هم بازار دوست دارید، هم مکان‌های خیلی قدیمی و دست نخورده و ناب؟ کتابفروشی «علمیه اسلامیه»؛ بازمانده 86 ساله نسل کتابفروشی‌های راسته ناصر خسرو، راست کار شما است.

اینجا هم داستانی دارد شنیدنی، «سیدمحمدعلی کتابچی» صاحب کتابفروشی می‌گوید:

«حدود ۲۰۰ سال قبل، زمان فتحعلی شاه، کتاب یه کالای وارداتی بود و از کلکته وارد ایران می‌شد. جد پدری ما، «سیدمحمدعلی شیرازی» ساکن شیراز و تاجر کتاب بود. از همون زمان‌ها، کتاب شد، پیشه و شغل خانوادگی‌مون. جدمون بعد از یه مدتی، از شیراز مهاجرت کرد و اومد تهران و تو تیمچه حاجب‌الدوله کتابفروشی باز کرد. بعدش پسرش «سیدابوالقاسم کتابچی» راهشو ادامه داد و بعدش کتابفروشی اسلامیه و کار با کتاب، سرنوشت و زندگی پدربزرگ ما «سیدمحمود» شد. پدربزرگ و برادرش و پسرهاشون کتابفروشی رو آوردن تو خیابون ناصرخسرو و بعدش هم ماجرای رضا شاه و بگیر و ببندها پیش اومد و هر کی یه جا کوچ کرد، اما از کتاب دست نکشید.»

ای کاش هیچ وقت از کتاب دست نکشند این خاندان عزیز کتابچی.
                            

می‌دانید همیشه آن طور نمی‌شود که می‌خواهیم. مثلا کتابفروشی «یاران» خیابان پاسداران، نبش دشتستان چهارم، شماره شده به پلاک ۱۳۱. آقا «محبت‌علی یاری» که  اوایل انقلاب آن را تاسیس کرد، خیلی پررونق بود. پسرش آقا حمید هم که این شور و استقبال را می‌دید از همان نوجوانی آمد کمک پدر و بعد عاشق کتاب شد. 
آقا حمید یاری با همه عشق و ذکاوتش، دل به دل کتاب‌ها داد، می‌خواست تا همیشه کتابفروشی را خفظ کند، خیلی هم تلاش کرد، ولی حالا یک سالی است فقط چند سردر مغازه و چند جلد کتاب از ۹۰۰ عنوان کتاب ارشیو را نگه داشته و بقیه‌ قفسه‌ها لوازم هنری و تحریر است و کتابفروشی آقا محبت‌علی دیگر کتاب ندارد.

                               

تلخ نشوید حالا، بیایید به حسن ختام کتابفروشی‌گردی. کجا؟ خیابان ولیعصر(عج) و محله یوسف‌آباد، شماره شده به پلاک ۱۹۷۸. اینجا هنوز زنده است و خوب میزبانی برای اهل کتاب.

آقا «ذبیح‌الله بهجت» که از جوانی علاقه‌اش به کتاب و شعر و ادب زبانزد بود، بالاخره سال ۱۳۴۸ کتابفروشی دایر کرد که سر درش نوشته بود، «کتابخانه بهجت».

راهی که پسرش آقا محمدعلی و نوه‌ش آقا اردشیر عاشقانه، عاقلانه و با تخصص ادامه دادند و پرچم محله یوسف‌آباد را بالا نگه داشته‌اند و حال قدیمی‌ترین کتابفروشی تهران را دارند که رفتن و دیدن و خریدن کتاب در آن بسی خوشایند است‌.

دیدید؟ خواندید؟ لذت بردید؟ این‌ها حاصل سه ماه از گشت و گذار در پایتخت برای یافتن و گفتن از کتابفروشی‌های محلی تهران بود، کتابفروشی‌هایی که ادامه حیات فرهنگی هر محله به ادامه حیات آن‌ها مرتبط است و چه خوب اگر هر کدام‌مان از محله خود شروع کنیم و در کنار شهر‌کتاب‌‌ها و کافه‌‌کتاب‌ها به کتابفروشی‌های محلی هم سر بزنیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها