سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): کتاب لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا از تألیفات جان مرشایمر و استفان والت است که بهکوشش نادر نوریزاده به فارسی برگردانده شده و از سوی نشر میترا چاپ شده است. کتاب از دو بخش و یک نتیجهگیری مبسوط تشکیل شده است.
در بخش اول، بهصورت تاریخی کمکهای بدون قید و شرط آمریکا به اسرائیل و حمایت گستردۀ سیاسی واشنگتن از اسرائیل در شرایط جنگ و صلح به بحث گرفته شده است. از سوی دیگر نویسندگان در این موضع به چگونگی اعمال سیاستهای آمریکا در منطقۀ غرب آسیا پرداخته و چنین استنباط کردهاند که این سیاستها همواره در راستای منافع اسرائیل و بهزیان همسایگان دور و نزدیک او بوده است.
کمکهای اقتصادی آمریکا به اسرائیل در سالهای متمادی بخش اعظم بودجۀ این کشور در عرصۀ نظامی را تأمین میکرده است. بهعنوان نمونه در سال ۲۰۰۵ اسرائیل نزدیک به ۱۵۴ میلیارد دلار پول بهصورت مستقیم و غیرمستقیم از آمریکا دریافت کرد که بخش اعظم آن کمکهای رایگان و بلاعوض بود.
یکی از بزنگاهای تاریخی در زمینۀ روابط آمریکا و اسرائیل انعقاد نخستین پیمان نظامیامنیتی میان دولت اسرائیل با کندی رئیسجمهور آمریکا است. نویسندگان بر آن هستند که کمکهای هنگفت اقتصادی و حمایت تمامعیار ایالات متحدۀ آمریکا از اسرائیل، چهرۀ منطقۀ غرب آسیا را بهکلی تغییر داده و بهترین شاهد برای این امر جنگ ششروزۀ اعراب و اسرائیل در ژوئن ۱۹۶۷ است. میانگین کمکهای سالانۀ اقتصادی آمریکا به اسرائیل بین سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۵ در حدود ۶۳ میلیون دلار بوده، و بین سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۰ به ۱۰۲ میلیون دلار افزایش یافته است، اما در سال ۱۹۷۱ یکباره این رقم به ۶۳۴ میلیون دلار رسیده است. در سال ۱۹۷۳ و پس از جنگ یوم کیپور این میزان پنجبرابر شد و در طی سه سال بعد اسرائیل به بزرگترین سهم از کمکهای خارجی ایالات متحدۀ آمریکا تبدیل شد و این وضعیت تاکنون پابرجا است.
طی این مدت، حمایت و پشتیبانی آمریکا از اسرائیل تغییر کرده؛ بدین معنا که نهتنها کمکهای نظامی در مقایسه با کمکهای اقتصادی و تکنیکی افزایش یافت، بلکه شیوۀ وامدادنها به شیوۀ کمکهای مستقیم و دهشهای رایگان تبدیل شد. از سوی دیگر میتوان اشکال دیگری از حمایتهای آمریکا از اسرائیل را نام برد که در آن بانکهای تجاری آمریکا وامهایی با کمترین بهره را در اختیار اسرائیل قرار میدهند. کمکهای دریافتی از شهروندان آمریکا که مبلغ آن بالغ بر دو میلیارد دلار در سال است، از دیگر راههای کمک آمریکا به اسرائیل است. نویسنده معتقد است که شهروندان آمریکایی با جمعآوری پول و اعانه در برپایی آبادیهای یهودی در سرزمینهای اشغالی فلسطین مانند کرانۀ باختری رود اردن سهم بهسزایی دارند و طرفه آنکه تمام این کمکها در آمریکا معاف از مالیات هستند. از ذکر این نکته نیز نباید غافل بود که کشورهایی مانند افغانستان، نیجر، برمه و سریلانکا از دریافت چنین کمکهایی محروم هستند.
کمکهای نظامی آمریکا به اسرائیل در همۀ سطوح انجام میگیرد و نفع بسیاری از این طریق به اسرائیل میرسد. از سوی دیگر اسرائیل همراه با تسلیحات هستهای خود، برنامۀ تولید سلاحهای شیمیایی و بیولوژیک را پیش برده و تا امروز پیمان منع سلاحهای شیمیایی و بیولوژیک را امضاء نکرده است. طنز روزگار در این است که ایالات متحده از سویی کشورهای بسیاری را جهت امضای پیمان منع و گسترش سلاحهای هستهای (NPT) تحت فشار قرار میدهد و اگر این کشورها از خواستۀ آمریکا سرپیچی کنند و درصدد دستیابی به سلاح هستهای برآیند، بیدرنگ مورد تحریم قرار میگیرند یا بهبهانۀ ممانعت از برنامههای گسترش سلاحهای کشتار جمعی، در سال ۲۰۰۳ این کشور با عراق وارد جنگ میشود و با همین استدلال قصد برپایی جنگ دیگری با ایران یا کرۀ شمالی دارد. از سوی دیگر واشنگتن مدتهای طولانی است به کشوری که (اسرائیل) نهتنها برنامههای گسترش سلاحهای کشتار جمعی آن بهخوبی آشکار شده است، بلکه دارای سلاحهای اتمی نیز است، کمکهای مالی فراوان میکند. همین امر سبب شده همسایگانش انگیزهای قوی جهت دستیابی به سلاحهای هستهای پیدا کنند.
نویسندگان این استدلال را که ممکن است بخشندگی و سخاوت بیدریغ ایالات متحده در قبال اسرائیل موجب تغییر رفتار قابلملاحظهای از سوی این کشور شود، قبول ندارند و بر آن هستند که حتی نارضایتی عمیق و رسمی آمریکا از عملکرد اسرائیل باعث نمیگردد که آمریکا از این کشور رویگردان شود. زیرا در پارهای موارد که آمریکا از اسرائیل ناراضی بوده و تهدید به تعلیق کمکها کرده، تغییر در رفتار اسرائیل مشاهده نشده؛ چراکه این تهدیدها بهصورت نمادین بوده و هرگز عملی نشدهاند.
ایالات متحدۀ آمریکا علاوه بر کمکهای عینی و واقعی اقتصادینظامی به اسرائیل، بهصورت مداوم و سرسختانه نیز از این کشور در مجامع بینالمللی حمایتهای دیپلماتیک میکند. آمریکا خارج از حیطۀ شورای امنیت، با قطعنامههای بسیاری که مجمع عمومی سازمان ملل در حمایت از فلسطینیان تصویب کرده، مخالفت ورزیده و همواره در مجمع عمومی در حمایت و تأیید سیاستهای اسرائیل سخن رانده است. از سوی دیگر هرگاه کشورهای عربی تلاش کردهاند تا موضوع تسلیحات اتمی اسرائیل را در آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) مطرح سازند، واشنگتن بیدرنگ قدم پیش گذاشته و از طرح این موضوع در آژانس جلوگیری کرده است.
بدیهی است که ایالات متحدۀ آمریکا با حمایتهای خود از اسرائیل صاحب منافع متعدد و دستاوردهای غیرقابلتردیدی شده است، اما باید اذعان کرد که آمریکا بیش از آنچه به دست آورده، از دست داده است. باید توجه داشت که اگر اسرائیل برای آمریکا امتیاز حیاتی و راهبردی داشته باشد یا موجودیت این کشور و توسعه و پیشرفت آن باعث شود که آمریکا کشوری قابلاعتماد و امن در نظر آید، سخاوت و بخشندگی بیدریغ آن به اسرائیل ممکن است قابلدرک باشد. همچنین ممکن بود که برای کمکهای شایان اقتصادیسیاسی و نظامی آمریکا به اسرائیل، یک توجیه «عقلانی و اخلاقی» پیدا کرد، اما واقعیت چیز دیگری است و قضایا از این قرار نیست و کمکهای رایگان و سخاوتمندانۀ آمریکا به اسرائیل نهتنها منافع راهبردی ایالات متحده را تأمین نمیکند، بلکه بازگوکنندۀ هیچ توجیه عقلانی و اخلاقی نیز نیست.
اسرائیل برای همیشه یک راهبرد زیانآور و نه سودمند برای آمریکا باقی خواهد ماند. اگر تمایل آمریکا در حمایت بیدریغ اقتصادیسیاسی و نظامی اسرائیل در جهت پیشبرد منافع کلی و راهبردی باشد، درک آن قابلفهم است. اگر سخاوتمندی آمریکا در رابطه با اسرائیل، روزنهای را برای تجارت و معامله با دولتهایی بگشاید که واشنگتن آن دولتها را پیشتر در ردیف دشمنان خود تلقی میکرد و درنتیجۀ این گشایش، آمریکا صاحب سودهای سرشار میشد، این سخاوتمندی توجیهپذیر بود. اگر ثابتقدمی حمایت آمریکا از اسرائیل منافع و امتیازات متقابلی عاید آمریکا میکرد این حمایتهای شگفتآور منطقی به نظر میآمد. اگر اسرائیل منابع حیاتی و طبیعی مانند نفت و گاز داشت یا اگر این کشور، کشوری اشغالشده توسط دشمن آمریکا بود، پشتیبانی از اسرائیل و ایجاد رابطهای مستحکم با این کشور کاملاً قابلدرک بود. اگر کمک به اسرائیل در جهت ارتقای امنیت آمریکا میبود، توضیح کمکرسانی بیدریغ به این کشور برای شهروندان آمریکایی سهل و آسان مینمود. سرانجام اگر اسرائیل از چنان ارزش راهبردی برخوردار بود که ایالات متحده را قادر میساخت تا دوستان بیشتری در سراسر جهان بیابد و روابط خود را با کشورهای مهم منطقه مستحکم سازد و نه از میان ببرد، ایراد و انتقادی بر حمایت از این کشور وارد نبود. اما بهروشنی مشخص است که هیچکدام از این علل و انگیزهها نمیتواند صورت وقوع به خود بگیرد. ضرورت تداوم این کمکها از سوی لابی اسرائیل در آمریکا به این صورت به مردم آمریکا قبولانده شده که حمایت بیدریغ از اسرائیل یکی از راهبردهای اساسی و استراتژیک در عرصۀ سیاست خارجی آمریکا است و هیچ ربطی به حضور و تلاش لابی اسرائیل در آمریکا ندارد. درحالیکه مواردی که در بالا به آنها پرداخته شد ناقض این موضعگیری لابی اسرائیل در آمریکا است و مشخص میشود که آنچه از سوی آمریکا در سطح سیاسی و از طرف مردم آمریکا در سطح اجتماعی انجام میشود، برآمده از امیال و انگیزههای ایجادشده توسط لابی اسرائیل در آمریکا است و نه پدیدهای دیگر.
نویسندگان بر آن هستند که نشان دهند اگرچه در دوران جنگ سرد اسرائیل برای آمریکا منافعی داشته است (از آن میان میتوان به مقابلۀ این کشور با کمونیسم در منطقۀ غرب آسیا، شکست شوروی در حمایت نظامی از اعراب در سال ۱۹۶۷و لطمهواردشدن به حیثیت و اعتبار روسیه میان متحدانش در غرب آسیا اشاره کرد)، اما اکنون اسرائیل بهجای یک عامل راهبردی سودمند در منطقۀ غرب آسیا به کشوری که برای آمریکا جز ضرر و زیان چیزی ندارد، تبدیل شده است. از سوی دیگر حمایت راسخ آمریکا از اسرائیل نهتنها به وجهۀ این کشور بهمثابۀ ابرقدرت آسیب رسانده، بلکه دستیابی به اهداف سیاستهای خارجی آن را نیز بسیار دشوار ساخته است. اگرچه برای آمریکا، دلیل گریزناپذیر حفظ موجودیت اسرائیل اهمیت دارد و حمایتهای آن تا جایی که موجودیت این کشور را به خطر نیندازد لازم و ضروری است، اما بدیهی است که حمایتهای نامحدود و بدون قیدوشرط از اسرائیل، یک سیاست راهبردی اساسی و قابلدفاع و توجیهشدنی به شمار نمیرود.
از نگاه نویسنده لابی اسرائیل در آمریکا تعیینکنندهترین نقش در حمایتهای آمریکا از اسرائیل را دارد. افراد و گروههای تشکیلدهندۀ لابی اسرائیل در آمریکا، دو هدف راهبردی را جهت حمایت پایدار و تزلزلناپذیر از اسرائیل دنبال میکنند؛ نخست بهکارگیری تمام توان و نیروی خود در جهت تأثیرگذاری بر روند سیاست خارجی ایالات متحدۀ آمریکا و دوم فرونگذاشتن از هیچ تلاش و کوششی جهت شکلدادن گفتمان مطلوب افکار عمومی در آمریکا درمورد اسرائیل. لابیها و گروههای بهرهمند صرفنظر از اینکه تلاش میکنند از راههای مستقیم و غیرمستقیم بر کنگرۀ آمریکا تأثیر بگذارند، بهطور قابلملاحظهای سعی دارند بر مجریان قانون نیز اعمال نفوذ کند.
بهطور کلی شرکت یهودیان در انتخابات آمریکا بهخاطر اعمال نفوذ هرچه بیشتر آنها در شاخههای اجرایی سیستم حکومتی آمریکا است. از سوی دیگر لابی اسرائیل گروه متفکران و هستههای مشاوران برجستهای در اختیار دارد که میتوانند بهطور قابلملاحظهای افکار عمومی جامعۀ آمریکا را در جهت خواستههای اسرائیل تغییر شکل دهند. لابی اسرائیل غیر از اتکا به مقامات بلندپایۀ دولتی و مراکز دانشگاهی آمریکا، گروه متفکران و هستههای مشاور مستقر در واشنگتن را نیز به استخدام خود درآورده تا از طریق رسانههای گروهی وابسته، آرا و نظرات آنان را در راستای منافع دولت یهود منعکس کنند. به سخنی دیگر، گروه متفکران و هستههای مشاورهای لابی اسرائیل با رسانههایی که در شکلدادن اذهان عمومی تخصص و تجربه دارند مرتبط هستند، آنان نهتنها بهآسانی پیشنویسها، گزارشها، دستورالعملها، سخنرانیها، گفتوگو و مصاحبههای نمایندگان یا اعضا و ارکان حکومتی را که میبایست در مجلس، سمینارها، کنفرانسها و جلسات اطلاعرسانی ارائه گردد تهیه و تنظیم میکنند، بلکه همان مطالب را در قالب گزارشهای خبری تحلیل میکنند و از طریق رسانههای گروهی، روزنامهها و مجلات در اختیار عموم قرار میدهند.
در بخش دوم با عنوان «لابی اسرائیل و سیاست خارجی ایالات متحدۀ آمریکا» تأثیر لابی اسرائیل در سیاستگذاری خارجی آمریکا در عرصۀ بینالمللی بررسی شده است. نویسندگان معتقدند که لابی اسرائیل در آمریکا تلاش میکند که کمکهای ایالات متحده به اسرائیل ادامه داشته باشد؛ دیگر آنکه این کشور بتواند از قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی آمریکا در جهت شکلدادن به سیاست کلی در منطقۀ غرب آسیا بهرهمند شود تا بدین وسیله منافع اسرائیل بهویژه امنیت این کشور کاملاً تامین گردد. به سخنی دیگر، تلاش لابی اسرائیل به این معنا است که اسرائیل نهتنها از حمایت کامل قدرت آمریکا در نزاع طولانیاش با فلسطینیان برخوردار گردد، بلکه سعی کند از این قدرت علیه دیگر کشورهایی که ممکن است درصدد مخالفت با اسرائیل برآیند استفاده کند.
از ذکر این نکته نیز نباید غافل شد که بیشتر گروههای طرفدار اسرائیل و لابی این کشور در کنگرۀ آمریکا بهویژه سازمانهای مرکزی آنها خواستار آن هستند که ایالات متحدۀ آمریکا به اسرائیل یاری برساند تا قدرت برتر نظامی این کشور در منطقه حفظ گردد. بهعلاوه این گروهها و لابی اسرائیل ضمن تأکید بر ادامۀ کمکهای سخاوتمندانۀ آمریکا به اسرائیل خواهان آن هستند که به نقش اسرائیل بهمثابۀ مشاور اصلی دولت آمریکا در منطقه بهویژه در مسائل مربوط به ایران، عراق و سوریه لطمهای وارد نشود. لابی اسرائیل در کنگره سعی دارد تا مطمئن گردد کشورهای دیگر منطقه به تسلیحات اتمی مجهز نخواهند شد و آمریکا به هر وسیلۀ ممکن مانع از دستیابی آنها به چنین سلاحهایی شود. بعضی از اعضای این گروهها و اعضای لابی اسرائیل در کنگره پا را فراتر گذاشتهاند و از آمریکا خواستهاند تا حکومت ایران و سوریه را مانند رژیم صدام حسین سرنگون سازد و بهجای آن حکومتهایی با رهبرانی که خواهان روابط مسالمتآمیز با اسرائیل هستند، بگمارد. بهمنظور این کار آنها بر این عقیدهاند که بهترین وجه ممکن آن است که واشنگتن روش دموکراتیزهکردن کشورهای منطقه را پیش گیرد و برای نشر ایدۀ «دموکراسی» کوشش کند تا تروریسمی که علیه ایالات متحدۀ آمریکا و اسرائیل در منطقه فعال است حامیان خود را از دست دهد و نهایتاً از بین برود.
از سوی دیگر باید گفت که لابی اسرائیل در آمریکا به رهبران و مقامات این کشور فشار میآورد که حزبالله را در منطقه کاملاً خلع سلاح نمایند و به لبنانی کمک کنند که دوست و همکار اسرائیل در منطقه باشد. بدیهی است که از نظر لابی اسرائیل این اهداف تا زمانی که حکومتهایی مانند ایران و سوریه تغییر نیابند، عملی نخواهد شد. علاوه بر اینها، لابی اسرائیل در آمریکا تلاش میکند که این سناریو را بهعنوان بخشی از یک شبکۀ واحد از دشمنان اسرائیل نشان دهد و ایالات متحده را در جهت مقابله با آن تشویق و تهییج کند، اما اگر آمریکا بخواهد در نابودی این کشورها تعلل ورزد حداقل میباید مانع از اقدامات آنان شود.
ازاینرو برای برخورد با این تهدیدهای گوناگون علیه اسرائیل در منطقه، گروههای مهمی که میان لابی اسرائیل در آمریکا وجود دارند خواهان آناند که این کشور همواره اسرائیل را بهعنوان یک نیروی نظامی کارآمد و آمادهبهخدمت در غرب آسیا در نظر داشته باشد. با توجه به همین سیاستها بود که اسرائیل در جریان جنگ ۲۰۰۳ آمریکا در عراق، که موجب تغییر اساسی در منطقه شد، نقشی کلیدی ایفا کرد. آنها در همین راستا تا به امروز در تلاشاند که نیروهای آمریکا را در منطقه نگه دارند.
نویسندگان در قالب برخی ملاحظات کلی معتقدند که تأسیس کشور اسرائیل در غرب آسیا و توسعه و گسترش بعدی آن در منطقه یک دستاورد چشمگیر برای یهودیان به شمار میرود، اما باید خاطرنشان کرد که اگر یهودیان آمریکایی جهت تأمین منافع اسرائیل سازماندهی نمیشدند و سیاستمداران مهم و برجستۀ ایالات متحده را در حمایت از اسرائیل متقاعد نمیکردند، آیا کشوری به نام اسرائیل تأسیس میشد؟ منافع ملی ایالات متحده و اسرائیل در منطقه هیچگاه با یکدیگر همساز و همانند نبوده و در حال حاضر نیز سیاستهای اسرائیل با منافع آمریکا و ارزشهای بنیادین این کشور در تضاد است. متأسفانه در سالهای اخیر نفوذ و تأثیر لابی اسرائیل در شکلدادن سیاست خارجی آمریکا و نیز فراست و تیزهوشی روابط عمومی آنها باعث شده که رهبران ایالات متحده جهت حفظ منافع آمریکا و حمایت از اسرائیل بدترین و اشتباهترین سیاستها را در غرب آسیا به اجرا بگذارند.
با وجود اینکه آمریکا در غرب آسیا به مخمصهای سخت گرفتار آمده هنوز بارقۀ امیدی جهت نجات برایش وجود دارد. با توجه به هزینههای هنگفتی که صرف اجرای سیاستهای غلط و شکستخوردۀ آمریکا در منطقۀ غرب آسیا شده، فرصتی برای صاحبنظران و سیاستمداران پدید آمده است تا با تأمل و تفکر عمیق، خط مشی و برنامههای جدیدی را در سیاست خارجی آمریکا طرحریزی کنند، اما متأسفانه قدرت بهجاماندۀ لابی اسرائیل در آمریکا، سخنگفتن از اثرات نامطلوب اجرای چنین سیاستهایی را در غرب آسیا با اشکالات زیادی روبهرو ساخته است. بدیهی است که واقعیتها را برای همیشه نمیتوان پنهان داشت و روزی آشکار خواهند شد.
آنچه در حال حاضر ضروری است توضیح چگونگی نفوذ و تأثیر لابی اسرائیل در سیاست خارجی آمریکا و نیز تشخیص منافع حیاتی ایالات متحده در منطقۀ غرب آسیا است.
در آمریکا لابی یهودیان اهداف متفاوتی را دنبال میکند، اما دغدغۀ اصلی آنها روابط آمریکا و اسرائیل است. تلاش های این لابی در حمایت از اسرائیل، محصول فعالیت شماری از سازمان های یهودی است که در میان آنها کمیتۀ امور عمومی آمریکا و اسرائیل است (آیپک قدرتمندترین و شناختهشدهترین سازمان یهودی آمریکا به شمار میرود). این سازمان مسئول برنامهریزی و هماهنگکردن فعالیت اکثر سازمانهای یهودی در آمریکا است و نقش اساسی در هماهنگی سیاستهای آمریکا با منافع صهیونیسم را برعهده دارد.
لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا نوشته جان مرشایمر و استفان والت، ترجمۀ نادر نوریزاده از سوی نشر میترا منتشر شده است.
منبع خبر: گاه نقد 8 / صفحه 121
نظر شما