شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۶
یورت زینل سال‌ها بود چشم در راه شما

گلستان- جمعی از شاعران گلستانی در پی بازگشت پیکر «غلامعلی تولی» نخستین شهید مدافع حرم استان گلستان به وطن اشعاری را سرودند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در گرگان، شهید مدافع حرم غلامعلی تولی نخستین شهید مدافع حرم استان گلستان است که ۲۱ اردیبهشت سال ۱۳۹۲ به سوریه اعزام شد و پنج روز بعد به شهادت رسید.

وی متولد سال ۱۳۴۷ در روستای یورت زینل از توابع بخش مرکزی شهرستان گالیکش بود و در سن ۴۵ سالگی در دفاع از حرم مطهر اهل بیت علیهم السلام در سوریه به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

پیکر شهید غلامعلی تولی، از سال ۱۳۹۲ در منطقه خان طومان سوریه مفقود بود تا اینکه پس از گذشت ۱۰ سال پیکرش به میهن اسلامی بازگشت و اکنون بر روی دستان مردان و زنان سرزمین ولایت مدار و شهید پرور استان گلستان از روز جمعه ۱۰ آذر ماه برای وداع و نیز خاکسپاری در روز یکشنبه ۱۲ آذر ماه در آستان مقدس امامزاده یحیی بن زید، شهر به شهر بدرقه می‌شود.

پس از انتشار خبر بازگشت این شهید والامقام و انتقال پیکرش به وطن و زادگاهش، جمعی از شاعران گلستانی اشعاری را قلمی کردند که در ادامه از نظر می‌گذرد.

عبدالعلی دماوندی – گرگان

من «غلام علی» ام عشق «ولی» در دل من

پاسبانی حرم شد شرف کامل من

دل به دریای پر از خوف و خطر افکندم

کشتی آل علی شد وطن و ساحل من

بند بند بدنم در طلب دوست گسست

به «تولای» وصالش تن ناقابل من

اولین لاله‌ی گلزار «گلستان» هستم

که شده «شام بلا» موطن و آب و گِل من

پاسداران حرم غیرت حیدر دارند

نرسد در حرم دخت علی قاتل من

نورالله آقایی- کلاله

یک گل آمد، گلستان راگل افشانی نمود

چشم‌های منتظر؛ را باز بارانی نمود

یورت زینل سال‌ها بود چشم در راه شما

این حضورت شوق آن‌ها را تماشایی نمود

استخوان‌های تو بوی عطر زینب می‌دهد

می‌شود گَرد تو را هم، مُهر پیشانی نمود

بوی تابوت شما پیچیده شد در آسمان

شوق تشییع شما، ما را خیابانی نمود

ای (تولا) غنچه بودی، رفتی تو گل آمدی

یورت زینل مقدم گل را گل افشانی نمود

هوشمند افتخاری- کردکوی

گفتم که غلام علی ام یار تولی

از دشت جنون آمده دلدار تولی

ده سال شده رفتی و برگشت تو این بود؟

یک پیکر بی جان نه سزاوار تولی

گل بودی و رفتی و گلاب آمده اینک

پیچیده چه عطری به کفن زار تولی

افتادگی آموز اگر طالب فیضی

بنشین بر استاد و به دیدار تولی

از خاک تو صد شعله برافروزد و ریزد

باران محبت ز تن آثار تولی

آمد زگلستان به گلستان عزیزم

آن پیکر خوش قامت و سردار تولی

اینک چه بگویم چه نویسم ز تو جانا

افکار پریشان شده در کار تولی

هر جا قلمم خواست نویسد زتولی

اشک آمده از دیده ز افکار تولی

جانا تو شهیدی و شهیدی و شهیدی

کس نیست خریدار و خریدار تولی

در عرش خدا خانه گرفتی و نماندی

ما منتظرانیم و عزادار تولی

رفتی و نماندی دل ما را همه غم خورد

دل ماند و غم از بارش تکرار تولی

ایران کفن و خاک شهیدان شده آری

آغشته به خون هست و بدهکار تولی

دانم تو غلامِ علی هستی و تولی

در گنبد و از زینلِ هوشیار تولی

ما پیرو رهبر شدگانیم و سر خصم

از تن بدرانیم و هوادار تولی

عالم همه تن باشد و ایران دل عالم

این حرف نظامی شده گفتار تولی

من مانده دلی و نفسی که رمقی نیست

باید بروم بر سر دیوار تولی

تا جان بدهد بر من بیچاره‌ی مسکین

آن تربت خوش منظر و هموار تولی

ایران نفروشم وجب از خاک عزیزش

خاکش کفنم باشد و هم یار تولی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها