سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): موازنه قدرت چیست؟ آیا ما به هنگام مطالعه روابط بینالملل، درک درستی از آن داریم؟ آیا موازنه، خودبهخود ایجاد میشود یا عدهای مینشینند و آن را طراحی و اجرا میکنند؟ آیا موازنه قدرت قابل طراحی و برنامهریزی هوشمندانه و خردمندانه استراتژیستهاست؟ اینها پرسشهایی است که در کتاب «موازنه قدرت در تاریخ جهان» مطرح شده است و استوارت کافمن، ریچارد لیتل، ویلیام کورتی ولفورت پاسخهایی برای آن بیان کردهاند. هدف از انتشار کتاب «موازنه قدرت در تاریخ جهان» ارزیابی کارکرد انواع نظامهای بینالمللی طی هزارههای گذشته در پنج قاره است. قصد نویسندگان این بوده که بفهمند آن نظامها چگونه رفتار میکردند و چه نتایجی به بار آوردند. صحبت از موازنه قدرت مورد بحث در این کتاب، الزاماً سخن گفتن از نظریه موازنه قدرت برای جنگ نیست. نظریههای موازنه قدرت به درستی نتیجه میگیرند که موازنه قدرت یک پدیده فراتاریخی است که همه تاریخ را در برمیگیرد. کتاب «موازنه قدرت در تاریخ جهان» تألیف استوارت کافمن، ریچارد لیتل، ویلیام کورتی ولفورت با ترجمه علیاکبر عبدالرشیدی از سوی نشر گویا به بازار کتاب آمده است. درباره این کتاب با علیاکبر عبدالرشیدی، مترجم، روزنامهنگار و مؤلف کتابهایی چون «تاریخ جنبش عدم تعهد» و «ایران در آستانه مشروطیت» به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
ویژگی برجسته کتاب «موازنه قدرت در تاریخ جهان» چیست که مورد توجه شما برای ترجمه قرار گرفت؟
با یک بررسی اجمالی در کتابهای موجود در بازار دریافتم که جای این کتاب در بین کتابها خالی است، کتاب «موازنه قدرت در تاریخ جهان» ثمره تلاش ده استاد برجسته روابط بینالملل و حوزه تاریخ سیاسی جهان است که در مناطق مختلف و در مقاطع مختلف تاریخی به بررسی موازنه قدرت پرداختهاند. سه استاد برجسته هم نقش ویراستاری این مقالات را بر عهده دارند. این کتاب یک بررسی وسیع تاریخی از ابتدای تاریخ مستند یا نگاشته در مورد اوجگیری قدرتهای منطقهای و جهانی و سقوط آنها است که آغازگر آن به آشور برمیگردد و تا امروز هم ادامه دارد و میتواند برای علاقهمندانش بسیار جذاب و جالب باشد.
در کل موازنه قدرت از نگاه کتاب «موازنه قدرت در تاریخ جهان» چگونه تبیین شده است؟
در جای جای کتاب «موازنه قدرت در تاریخ جهان» آمده است که موازنه قدرت در برابر هژمونی یا ایجاد برتریهای نظامی و غیرنظامی منطقهای و جهانی است. اینکه کشوری با افزایش قابلیتها و توانمندیهای قدرتی خود جلوی ظهور قدرتهای دیگر را در همسایگی یا در منطقه خودش بگیرد و مانع از ایجاد قطبهای بزرگ در منطقه و جهان شود. در حقیقت موازنه قدرت تلاشی از طرف یک یا اتحادی از کشورها برای جلوگیری از افزایش قدرت یک یا اتحادی از کشورهای دیگر است تا بتوانند خودشان را بر کشورهای دیگر تحمیل کنند و هژمونیهای بزرگ منطقهای و جهانی ایجاد کنند.
در کتاب «موازنه قدرت در تاریخ جهان» آمده است که صحبت از موازنه قدرت مورد بحث در این کتاب الزاماً سخن گفتن از نظریه موازنه قدرت برای جنگ نیست. نظریههای موازنه قدرت به درستی نتیجه میگیرند که موازنه قدرت یک پدیده فراتاریخی است که همه تاریخ را در برمیگیرد، در این باره دیدگاه شما چیست؟
این بحث در این کتاب از این بابت است که موازنه قدرت به عوامل متعدد و به عبارتی به پیشنیازهای متنوعی نیاز دارد. یعنی کشورها باید تواناییهای سیاسی، مدیریتی، اقتصادی، جمعیتی و جغرافیایی داشته باشند تا بتوانند در یک منطقه تبدیل به قدرت شوند و منابع خودشان را در ارتباط با جمعیت و منطقه و وسعت جغرافیایی شکل بدهند.
الزاماً این قدرتها میتوانند نقش بازدارنده هم ایفا کنند. یعنی قرار نیست که یک کشور تبدیل به یک قدرت یا هژمونی شود تا صرفاً برای جنگ باشد، بلکه گاهی برای استفاده از منابع دیگران و یارگیریهایی بین کشورها در جذب و جلب متحدان منطقهای و جهانی برای ایجاد ائتلافهای بزرگ و بهرهبرداریهای مختلف صورت میگیرد. نمونه بسیار بارزی که نسلهای فعلی از آن اسم میبرند و آشنا هستند، نمونه استعمار است که در یک دورهای بخش زیادی از جهان را در تیول دارایی خود قرار داده بود و از امکانات مختلف آنها از جمله امکانات اقتصادی، سرزمینی و منابع مالی آنها استفاده میکرد. اما در برقراری موازنه قدرت گاهی برخورد نظامی و جنگ هم پیش میآید، چون طرفهای مقابل سعی در مهار قدرت جدید میکنند و قدرت جدید سعی در استیلا میکند و گاهی به جنگ منجر میشود. اما همچنان که در کتاب بیان شده است، موازنه قدرت لزوماً برای جنگ نیست و مقاصد دیگری داشته و دارد.
آیا موازنه قدرت خودبهخود ایجاد میشود یا عدهای مینشینند و آن را طراحی و اجرا میکنند؟ در کل آیا موازنه قدرت قابل برنامهریزی هوشمندانه است، یا خیر؟
در این کتاب همین بحث میشود که چه اتفاقی میافتد که یک کشور تبدیل به یک قدرت بزرگ و یک هژمون میشود، آیا نیاز است که افرادی بنشینند و طراحی کنند یا خودبهخود ایجاد میشود. طبعاً این یک بحث دوگانه است که در این کتاب مطرح شده است و نمونههای مختلفی از کشورهای مختلف ارائه میدهد که در مواقع وجود خِرَد در مناطق مختلف خودبخود به دلیل پیشنیازها و توانمندیهایی که دارند، تبدیل به قدرت میشوند. مثلاً در حوزه اقتصاد، جغرافیا، سیاست، مدیریت فناوری، منابع مالی و جمعیت میتواند خودبخود یک کشور را به سمت اینکه تبدیل به قدرت بشود، سوق بدهد و قابلیتهایی که در هر یک از این مولفهها وجود دارد نیز میتواند کمک کند. حوزه سیاسی میتواند به یارگیریها و ایجاد ائتلافها در مدیریت بینجامد یا میتواند به نحوه بهرهبرداری از منابع مالی و اقتصادی و منابع سرزمینی مثل جنگلها، مزارع، مراتع کشاورزی و فناوریهای مختلف استفاده شود. برای اینکه یک قدرت بتواند به قدرت فائقه در منطقه خود و بعد در جهان تبدیل شود، نیاز به این مؤلفهها دارد و اینها بحث دوگانهای است که در این کتاب مصادیق مختلفی از آشور، بابل، ماد، هخامنشی، یونان، روم، چین و حتی در آمریکای لاتین در حوزه آزتکها، اینکاها و حتی مایاها هم بحث میشود که چگونه در آن مناطق این برتریها و سیادتهای منطقهای و جهانی را شکل میدادند و ائتلافهایی ایجاد میکردند. طبعاً در آنجایی که میگوید کسانی مینشینند و طراحی میکنند؛ به مدیریتها در حوزه مختلف سیاسی، اقتصادی، فناوری و مدیریتهای اجتماعی که در این کشورها بحث شده است، برمیگردد.
با نگاه به کتاب «موازنه قدرت در تاریخ جهان» این موازنه متقابل بین قدرتهای جهان چگونه امکانپذیر است؟
کشورهایی که طعمه و هدف قدرتگیری بعضی از این قدرتهای منطقهای و جهانی میشوند طبعاً نباید بیکار بنشینند، در این کتاب اینگونه نوشته شده است. دست به ائتلافهایی میزنند و با استفاده از منابع و برتریهای خود سعی میکنند از موضع ضعف خارج و تبدیل به رقیبی برای قدرتهای بزرگ بشوند و این نمونههایی است که ذکر میکند. به همین علت است که این کتاب از یک طرف نحوه، شرایط، ضروریات و پیشنیازهای به قدرت رسیدن یک قوم، طائفه، کشور یا یک ائتلاف را بررسی میکند و از طرف دیگر به همین مناسبت شیوههای سقوط، اضمحلال یا انحطاط این قدرتها را بررسی میکند که در بحث اضمحلال یا انحطاط این قدرتها به قدرتگیری ائتلافهای منطقهای رقیب هم اشاره میکند. که یکی از نمونههای بارز آن قدرتگیری هژمونی یونان و روم است که هر کدام به دلیل ظهور رقبای جدید ضعیف میشوند و این تضعیف شدنها به این معنی است که ائتلافهای دیگری با استفاده از توانمندیهای خود در منطقه و در برابر قدرتهای موجود شکل میگیرند و این همان است که در تاریخ اخیر از نظامهای دوقطبی، تک قطبی و چند قطبی میخوانیم و اینها که مرتب به صورت سیال جا عوض میکند و در طول تاریخ هم اینگونه است.
در این کتاب در نمونههایی که ذکر میشود از مؤلفههایی نام میبرد، همانگونه که برای ظهور یک قدرت به مؤلفههایی نیاز است، ضعف در هر کدام از این مؤلفهها نیز میتواند عامل انحطاط و زوال آن قدرتها شود و در مقابل قدرتهای دیگری با دستیابی به هر یک از مؤلفهها بتوانند در مقابل قدرتهای دیگر عرض اندام کنند و یکی از مهمترین مسائل یاریگریهای منطقهای در شکلدهی ائتلافها به عنوان یکی از پشتوانههای این قدرتها است که در این کتاب با مصادیق مشخصی بیان میشود.
چه کتابی در دست نگارش یا چاپ دارید؟ در این مورد هم شرحی بیان کنید.
دو کتاب در دست چاپ دارم. یکی از کتابها بحث دوازده مقاله است که از طرف یکی از استادان روابط بینالملل و باستانشناسی دانشگاه وین در اتریش نوشته شده است و بحث دوازده تجربه از تعریف تمدن غرب است و اینکه تمدن غرب از لحاظ جغرافیایی در کجا قرار دارد و از لحاظ معرفتی مبتنی بر چه پایههایی است که این کتاب ترجمه شده است و به زودی به بازار کتاب میآید، کتابی بسیار خواندنی در مورد مباحث تاریخ تمدن و غربشناسی است.
آخرین کتابی که در دست دارم، شرح زندگی و ارزیابی آثار ابنخلدون مورخ، تاریخنگار و به عبارتی فیلسوف قرن چهاردهم میلادی در شمال آفریقا در تونس و بعد مصر است که حاوی اطلاعات بسیار خوبی در شکلگیری فلسفه سیاسی مورد نظر ابنخلدون در آن منطقه است که انشاءالله آن هم به زودی به بازار کتاب میآید.
نظر شما