سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، راستش هنوز درباره تقدیری که برای او رقم خورده است مطمئن نیستیم. یکی از همراهان حاج احمد متوسلیان در آن ماجرای آدمربایی در لبنان بود و مثل حاج احمد، صحبت از شهادت یا اسارتش، با مجموعهای از اما و اگرها و پرسشهای بیپاسخ همراه است. کاظم اخوان بچه مشهد بود، متولد ۱۳۳۸. جنگ که به کشور ما تحمیل شد، به پیشنهاد دکتر چمران دوربین به دست گرفت و پشت سر او به دل خطر زد. مدتی کنار بچههای ستاد جنگهای نامنظم زندگی کرد، حداقل در هفتاد درگیری کوچک و بزرگ حضور داشت و از آنچه میدید عکسها و فیلمهای بسیار گرفت. به اصطلاح، عکاس آماتور بود، اما انصافاً عکسهای حرفهای میگرفت. چندتایی جایزه هم برد و خیلیها، عکسهایش را تحسین کردند. گویا قبل از همنشینی با شهید چمران، تجربهای در عکاسی نداشت، اما وقتی این ابزار را به دستش رسید، کار با آن را هم زود یاد گرفت. کارش حرف نداشت. کادر و زاویه را شناخت و صحنههای مهمی را ثبت و ماندگار کرد.
کتاب «تصویری در بند» سفری به درون خاطرات اوست. میخوانیم: یک ماه از مرحله اول عملیات کرخه کور گذشت. در این مدت پیشنهاد کار در واحد عکاسی خبرگزاری پارس بهواسطه فریدون به کاظم داده شد. باد خنک کولر آبی در میان موهای مشکی او بازی میکرد. تعدادی از تصاویر دکتر چمران روبهروی صمدیان چیده شده بود. تصویر اول، دکتر چمران دستبهکمر به همراه دو نیروی ارتشی در کنار صخره خاکی ایستاده و چشم به جبهه مقابل دوخته بود. تصویر دوم، در یکی از سنگرها اسلحه به دست، به لنزِ دوربینِ کاظم لبخند زده بود. تصویر سوم، دکتر منطقه عملیاتی را برای سرگرد فرتاش، محمد نخستین و محسن الهی تشریح میکرد. در این چند عکس دکتر کانون عکاسی کاظم بود. صمدیان مدتی طولانی به یکی از عکسها خیره شد. کاظم لبخند زد: «این عکس رو تو اوج جنگ گرفتم. دکتر این گلها به من نشون داد. گفت از این شقایقهایی که براثر صدای شلیک گلوله داره میلرزه بگیر. کاظم لنز دوربین را روی گلهای شقایق تنظیم کرده بود. لرزش بعضی از آنها واضح دیده میشد. دو رزمنده در میان گلهای شقایق و دشت سرسبز سنگر گرفته بودند. سر اسلحه آنها دشمن بعثی را نشانه گرفتهبود.»
«تصویری در بند» کاری از مونس عبدیزاده و انتشارات شهید کاظمی است. مرور خاطرات کاظم اخوان، یکی از نخستین عکاسان ما در جنگ تحمیلی. البته او فقط با دوربین کار نمیکرد. تفنگ هم به دست داشت. جنگ بود. دشمن به کشور ما حمله کرده بود. و او آنجا، در خط نخست درگیری، به دفاع از کشور ایستاده بود. او چنین آدمی بود، جدی و مصمم. از آن جنس آدمهایی که هرجا باشند، مهم هستند و بودنشان به چشم میآید. نوشتهاند کاظم تهتغاری خانواده اخوان در گروه دوستان نقش مرکزی و رهبری داشت. دوستانی که تا آغاز زمزمههای انقلاب در مشهد همپای همدیگر بودند. نقطه برجسته زندگی او، آَشنایی با ستاد جنگهای نامنظم و دکتر چمران بود. به گفته دوستان و همرزمان این دیدار تا آنجا پیش رفت که ابتدا کاظم به عنوان رزمنده و در ادامه به عنوان همهکاره ستاد، هرجا دکتر چمران بود، پس باید کاظم هم میبود.
جالبترین خاطرات کاظم اخوان مربوط میشود به آشناییاش با دوربین عکاسی، آنهم به درخواست پدر معنویاش یعنی دکتر چمران. چنان که در یک دستش اسلحه و در دست دیگرش دوربین عکاسی بود. اغلب تصاویر زیبایی که از دکتر چمران به یادگار مانده با دوربین عکاسی اهدایی ایشان به کاظم ضبط و ثبت شده است. سپس با شهادت دکتر چمران و انحلال ستاد جنگهای نامنظم دامنه فعالیت کاظم تغییر شکل پیدا میکند. اما دوربین عکاسی همچنان نقش اول خاطرات او را در سالهای ۵۹، ۶۰ و ۶۱ بازی میکند. بعد از عملیات بیتالمقدس، به حاج احمد نزدیک شد و زندگیاش به زندگی متوسلیان گره خورد. با او به سوریه و از آنجا به لبنان رفت. در جستجوی تقدیری که – در آغاز اشاره شد - هنوز از آن مطمئن نیستیم.
نظرات