سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): عیسی عبدی، پژوهشگر تاریخ درباره جشن جهانی نوروز گفت: به طور کلی در متون تاریخی و ادبی در گذر زمان از دوران اساطیری و نبشتههای پیش از اسلام گرفته تاکنون، دادههایی وجود دارد که بر پایه آنها میتوان به شکل مستقیم یا تلویحی به دیرینگی و ماندگاری جشن نوروز پی برد. گفتن درباره آن در پس متون انباشت شده دیرین و پیشین، البته تکرار مکررات است. مگر آنکه بتوان از درون گفتارها و نوشتارهای دیروز به برداشتی نوین و روزآمد برای اکنون و فردا و برای پویایی حافظه فرهنگی معاصر دست یافت.
نوشتهها و گزارشهای فراوان درباره این روز، حکایتگر دیالوگهای فرهنگی و تحرک بینامتنهای پویا و زایاست و نشاندهنده گفتوگوی نوروز با قبل و بعد از خود و با گذشته و حال و پیوند میان دوران شفاهی(orality) و دوران کتابت و سواد (literacy) است. لذا به طور مسلم در این متون متکثر در طول سدهها، ما با دنیایی از متون مشابه و انباشت معناها در گذشته نیز روبهرو هستیم ولی نوروز، گذشته نیست. آینده هم هست. با وجود تلاطمهای دهر، پیک خوش یمن نوروزی همواره از زندگی و نشاط فرهنگی و امید برای آینده خبر میدهد. زیرا زمان مسلط در نوروز آینده است. آینده امیدافزا همیشه پیش روی قرار دارد هم از ما دور میشود و هم به ما نزدیک میشود. افقی است از انتظار بر حول دوگانههای نور علیه تاریکی، خیر بر ضد شر، شادی در برابر غم، سبزی در برابر زردی، باران در مقابل خشکسالی، راستی علیه دروغ، زایندگی علیه میرایی و… به طوری که در فضای تجربه هر نسل، این افقگشایی همیشگی به نسلهای بعد متصل میشود تا آرمانهایی چون نور، خیر، راستی، شادی، سبزی، زایندگی و دوستی و… پاس داشته شود. به همین دلیل حوزه معنایی نوروز بر پایه این مقولات از پیش داده شده، همواره پویا و زایاست؛ گشوده است و رو به آینده دارد.
آری نوروز متن است همچون زبان البته در شکل یک نظام فرهنگی فراتر از مرزهای جغرافیایی. به همین دلیل این عید را بیشتر و در وهله نخست میتوان در قلمرو مرزهای فرهنگی قرار داد که در طول زمان همواره در تحرک و قبض و بسط بوده و با وجود کشمکشها و تقابلها جریان داشته است. در سطح بعدی میتوان آن را فراتر از مرزهای فرهنگی دانست. نوروز از این رو یک زبان فرهنگی گشوده به روی جهان است و در نظام نشانهای هفت سین خلاصه نمیشود بلکه تفسیرش، فراتر از آن است، عمق دارد و از کنشگری متقابل نمادین در طول سدهها گواهی میدهد. هر چقدر در معنای فرهنگی کلمات و واژگان بیشتر غور کنیم به درون لایههای زمانی و فرهنگی عمیقتر فرو میرویم.
به طور کلی از این نظر، فرهنگ نوروزی با توصیف عمیق به فهم در میآیند. زیرا در گذر زمان آنگاه که ایران گذرگاه فرهنگها و تمدنها بوده در دل متنها و شعرها پناه جسته و ماندگارتر شده است. میتوان در متون پهلوی، شاهنامهها، نوروزنامهها و کمابیش در تاریخ نامهها و سپس در سفرنامهها به اشارات و گزارشهایی از نوروز دست یافت که استمرار و پیوستگی این جشن را در همه دوران تاریخی تا زمانه ما را نشان میدهند.
نوروز در گستره دیگر به افقهای قدسی هم نظر دارد زیرا با بنمایههای اساطیری گویای پیوندی میان جهان بالا و جهان پایین نیز هست. این استعاره تاکنون که دلالت بر رابطه میان آسمان و زمین و میان نیروهای آسمانی و جهان مادی دارد به حیات خود ادامه داده و جزیی از حافظه فرهنگی شده است. همین رابطه موجب شده است در شکلی ایجابی و در قالبی توحیدی، بعد از اسلام نیز به تدریج جذب و درونی شود.
واقعیت این است که نوروز با وجود بنمایههای اساطیری همچون سایر نشانههای فرهنگ، امری سیال و در همان حال تاریخمند است؛ یعنی در هر دوره با چرخشهای جزئی یا دگرگونیهایی روبهرو میشده است. اما مهم برای هر نسل گذرنده، کلیت مانای آن است که در متن حافظه بلندمدت فرهنگی نشسته است. به تعبیر مهرداد بهار، نوروز در جایگاه یک جشن ملی همواره وجود داشته است. سپس به تدریج در نظام معنایی زرتشت تبلور بیشتری مییابد و در متون دوران ساسانی پر رنگ میشود. این تداوم در دوره اسلامی هم خود را نشان میدهد.
لذا با وجود کشمکشهای فرهنگی و کشورگشاییها در برخی مقاطع، نوروز همچنان به عنوان یک جشن ملی و اساطیری در قلمرو حکومتهای نوظهور باقی ماند و به شکل آیینهای سالیانه به حیات خود ادامه داد. این را ما میتوانیم در مناسبات قدرت هم خوانش نماییم. این وجه یکی از جنبههای فهم فرهنگی نوروز است. در دوره ساسانی این آیین باستانی به جایگاه بالایی رسید که با ایرانشهری پیوند تنگاتنگی یافت اما بعد از اسلام به تبع تماسهای دو سپهر فرهنگی احتمالاً برای دوران مدیدی با محدودیت روبهرو شد. در ابتدا برخی آداب بهخصوص درباره آتش به نظر، یک نابهنگامی برای فاتحان اسلام به شمار میآمده است. اما این گسستها دیری نپایید و بعد از اسلام نیز از دوران عباسیان گرفته تا صفویان، این عید همچنان با کنشگری ایرانیان در دربار شاهان و خلفا به حیات خود ادامه داد و از طریق خلاقیتهای ادبی و شعری و تاریخنامهها و… در سطح نخبگانی بازتولید شد. اگر در دوران امویان، گسستها یا برهههایی از تنگزیست شدن فرهنگ ایرانیان نمایان گشت در پهنههای دیگری مانند عصر نهضت ترجمه، دوران سامانیان، آل بویه و… این زیست و تعامل وسعت یافت.
ظاهراً در دوره صفویه تحولاتی روی داد که موجب تعامل شیعی با جشن نوروز و پیوند هر چه بیشتر دو سپهر فرهنگی شد زیرا نوروز رنگمایه شیعی بیشتری به خود گرفت. اما در دوره پهلوی اول نوروز با باستانگرایی پیوند بیشتری پیدا کرد و بسیاری از نمادها و نشانههای باستانگرایی در آیینهای نوروزی جلوه یافتند و بخشی هم از نمادهای دوران اسلامی به حاشیه رفتند. این گسست اما نتوانست در بلندمدت به گسست حافظه فرهنگی منجر شود. روندهای تاریخی از این رو نشان میدهند که نوروز در عین اسطورهای بودن و تاریخمندی و با وجود کش و قوس های سیاسی همواره به اقتضای هر زمان، مولد هویت و قدرت فرهنگی بوده است. حاکمان ضمن بهرهگیری از جنبههای مثبت و ایجابی نوروز؛ از این فرصت برای نمایاندن فره و همچنین بازتولید جایگاه هویتی شاهی، مناسبات حکومت و رعایا از بالا و اعمال قدرت نرم هم استفاده میکردهاند.
اما به نظر میرسد که آنچه درباره نوروز اهمیت دارد چیرگی آن در دوگانه قلم و شمشیر است که به نفع فرهنگ، تجسم مییابد. به عبارتی بهتر، نوروز در هر نظام حکومتی توانسته است پشتوانه معنوی و اخلاقی ایرانیان واقع شده و حتی به درون دستگاههای قدرت راه یاید. برای مثال حاکمان در دربار شاهان ساسانی از طریق آن جشن بین خود و رعایا و ارکان حکومتی پیوندهایی هر چند نمادین و صوری بازآفرینی کردهاند و در دوران اسلامی این رسوم از طریق بار عام نوروزی و پیک نوروزی، دادن هدیه از سوی دیوانیان و نخبگان به خلفا و حاکمان کمکم به یک رویه عادی تبدیل شده است. اما توجه به مناسبات قدرت «بالا و پایینی» نباید ما را از فهم بهتر جایگاه فرهنگی آن منحرف سازد از آن جهت که نوروز فراتر از این؛ در میان عموم مردم «از پایین» نیز بازتولیدکننده فرهنگ و هویت بوده است. در چنین حالتی خود مردم کنشگران این آیین و ضامن پاسداشت آن بودهاند. مردم در دوران اسلامی نیز نوروز را به علت وجوه اخلاقی و دینی و انسانی آن جذب کرده و درونی ساختهاند. این همگرایی و درونیسازی در حوزه معنایی نوروز، در همان حال گواهی بر انسانی و جهان شمول بودن آن است.
لذا نوروز به عنوان یک گفتمان در هر دوره برساخته و بازتولید شده است. یادسپاری نوروز در حافظه فرهنگی، گواهی بر یک میراث ملی، فرهنگی و دینی است. با الهام از نظریه پیر نورا مورخ فرهنگی معاصر فرانسه میتوان گفت که نوروز در قالب هفت سین و آیین، یک مکان خاطره( lieu de memoire ) است. مکانهای خاطره صرفاً به مکانهای فیزیکی اطلاق نمیشوند بلکه نمادین هستند و در شکل دادن به هویت نقش شایانی دارند. وی سه معیار برای مکانها یا خاطرههای پایدار ملی ارائه میکند. یکی اینکه شواهدی وجود داشته باشد که نشان دهد یک نماد، آیین یا هر خاطره تاریخی در گذر سدهها همچنان مهم و تاثیرگذار بوده است. دوم آنکه منابع فراوان به شکل متفق و هم صدا بر اهمیت و جایگاه یک نماد گواهی داده باشند و سوم آنکه اکثریت اقوام حتی فراتر از مرزها آن نماد و آن خاطره را پذیرفته و در گذر زمان درونی کرده باشند.
با توجه به این رویکرد، نوروز یک نماد ملی و تمدنی است که در گذر سدهها در فلات ایران به اکنون و به بسیاری از کشورهای همسایه راه یافته و در پیوند با اسلام به بقای خود ادامه داده است. منابع بسیاری نیز وجود دارد که بر پایایی و مانایی آن در طول زمان اشاره دارند. امروز آیینهای نوروز درکشورهای دیگر هم، هر ساله برگزار و بازتولید میشود. لذا وقتی از جایگاه خاطره نام میبریم به حوزههای مشترک که حلقه پیوند اقوام و فرهنگها در یک گستره ملی با تمدنی است، پی میبریم. در این حوزههای مشترک، عید نوروز به عنوان یک محور هویتساز و پیونددهنده پررنگ است.
با این حال، امروز ما به گفتمان فرهنگی نوروز به شکلی پویا و روزآمد نیاز داریم که در ایران معاصر به مثابه یک عامل هویت، اهمیت آن بیشتر احساس میشود. وقتی از ایده ایران نام میبریم دلالتگر آن است که نمادهای ریشهداری چون نوروز در کنار سایر نمادهای ملی و شیعی، منظومه هویتی و معنایی ایران معاصر را شکل میدهند و آن را کامل میکنند.
نظر شما