شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۵
«کوپۀ مطرب‌ها»؛ خاطرات تلخ و شیرین مجید رنجبر

«کوپه مطرب‌ها» درباره خاطرات آزاده جانباز مجید رنجبر است که پسرخاله‌اش در اسارت به گروه منافقین می‌پیوندد و خاطرات تلخ و دردناکی را برای رنجبر رقم می‌زند را به رشته تحریر درآورده است.

سرویس مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - شیما ناصری؛ فعال حوزه ادبیات پایداری: بعد از جنگ تحمیلی، عده زیادی از رزمندگان جزو شهدا محسوب شدند اما عده دیگری نیز ماندند مثل جانبازان و اسرا. شاید بعد از جنگ حرفی هم بود از همان شهدا بود. داستانی یا خاطره‌ای نقل می‌شد از همان شهدا بیان می‌شد. کمتر می‌دیدی کسی درباره جانبازان یا حتی اسرا که یادگاران جنگ بودند صحبتی را نقل کند.

وقتی تصمیم گرفته شد درباره جنگ تحمیلی اهل قلم، دست به قلم شوند باز هم رفتند سراغ همان شهدا که نقل مجلس بودند و هستند. چندین سال گذشت تا اهل قلم رفتند به سمت و سوی بازماندگان جنگ. شاید دلیل بارزی که برای نوشتن از یادگاران جنگ این بود که درباره زندگی نامه شهدا به اون حد و اشباع رسیده بودیم و دیگر حرفی برای بیان نداشتیم مگر اینکه شهیدی شاخص در اخلاق و زندگی یا.... داشت تا این اشباع بودن را رفع می کرد. حال نوبت یادگاران جنگ بود. همان افرادی که لحظه‌به‌لحظه، ثانیه‌به‌ثانیه در کنار همان شهدا زندگی کردند، جنگیدند اما سهم‌شان این بود که زنده بمانند تا با بیان خاطرات‌شان اندکی از حال و هوای جنگ و اتفاقات آن را بیان کنند.

یکی از افرادی که به سمت قلم زدن در رابطه با یادگاران جنگ پیشه گرفته است و به نوبه خود در این حوزه مهارت و استادی خود را ثابت کرده است امیرمحمد عباس‌نژاد است. فردی که تخصص اصلی‌اش در زمینه تاریخ شفاهی است و در این زمینه قلمش این را برای خوانندگان حوزه ادبیات پایداری ثابت کرده است.

اثری که عباس‌نژاد توسط انتشارات خط مقدم به بازار نشر هدیه کرده است در مورد خاطرات آزاده جانباز مجید رنجبر است که پسرخاله‌اش در طی اسارت به گروه منافقین می‌پیوندد و خاطرات تلخ و دردناکی را برای رنجبر رقم می‌زند را به رشته تحریر درآورده است.

این کتاب ماحصل ۳۲ ساعت مصاحبه با مجید رنجبر و دوستان و خانواده‌اش است که در ۲۷ بخش یا روایت توسط عباس‌نژاد قلم خورده است.

در همان روایت یکم داستان از جایی شروع می‌شود که همگی برای رفتن به سمت جبهه سوار قطار شده‌اند و داخل کوپه‌ای هستند که یکی از آنها اهل نواختن نی است و با خودش نی‌اش را همراهش آورده است و شروع به نواختن در کوپه می‌کند. پس همین ابتدا خواننده کتاب متوجه دلیل انتخاب عنوان کتاب می‌شود: «کوپۀ مطرب‌ها.»

وقتی کتاب را دست می‌گیری با افرادی آشنا می‌شوی که تو را یاد فیلم ۲۳ نفر می‌اندازد. این را با خواندن مطلب در صفحه ۲۴ و دیدن فیلم ۲۳ نفر حتماً متوجه خواهی شد که این قسمت تداعی بخشی از آن فیلم را در ذهنت خواهد کرد. و حتی در صفحه ۶۶ کتاب هم این موضوع را به راحتی می‌توانی لمس کنی.

در ادامه خواندن روایت‌های کتاب تو خودت را پا به پای مجید داستان خواهی دید و تمام اتفاقاتی که برایش رخ داده است را با تصویرسازی که نویسنده در کتابش انجام داده است حس خواهی کرد.

وقتی به روایت ششم می‌رسی باز با تکرار خاطرات بیشتر به این پی می‌بری که چرا نویسنده نام کتابش را «کوپۀ مطرب‌ها» انتخاب کرده است: «به یاد روزی افتادم که برای اولین بار عازم جبهه می‌شدیم و او در کوپۀ قطار برایمان نی نواخت؛ به یاد فرمانده گروهان‌مان که چون ما کوپه‌مان را کوپۀ مطرب‌ها کرده بودیم، گفت ما را به شهر برمی‌گرداند.»

هر چقدر جلوتر می‌روی دقیق و دقیق‌تر اتفاقات و حتی قوانین حاکم بر اردوگاه عراقی‌ها و سختی‌های اسارت را مو به مو با تمام وجودت لمس و درک خواهی کرد. کاری که تنها با دقت و مهارت نویسنده در تصویرسازی و قرار دادن خودش در کنار رنجبر یا همزادپنداری کردن خودش با رنجبر و از دید او داستان را بیان کردن می‌بینی. کاری که کمتر نویسندگانی در بیان خاطرات شفاهی آن را به کار می‌برند و بیشتر با خیالات خود و بدون تصویرسازی و جایگزین کردن خودشان به جای آن فرد قلم می‌زنند و بدون اینکه پایبند به مستندات باشند اثری را درخور راوی کتاب نیست به بازار عرضه می‌کنند.

«گفت: سربازهای عراقی که دست و پایم را گرفته بودند و می‌برند، یاسین با کابل به صورتم می‌زد. آن‌قدر با کابل به صورتم زد که انگار زغال سرخ شده به صورتم می‌پاشند، از درد می‌سوخت....»

در بعضی جاهای کتاب نیز در کنار اشک ریختن‌هایت برای اسرایی که شکنجه شدند، لبخندی کنار لبت سبز می‌شود تا این خشن بودن جنگ را کمی برای مخاطب ملموس نماید: «سرانجام در انتهای بیت، به جای کلمه رهبر، با صدای بلند گفتیم «عمه‌ات». یاسین که متوجه کارمان نشده بود، خندۀ پیروزی و شعف سرداد که بر ما غالب شده و صدایمان را درآورده. او همچنان می‌خواند، و ما هم جواب می‌دادیم. چند نفر نتوانستند خودشان را کنترل کنند و با صدای بلند خندیدند. یاسین به خندیدن آن‌ها شک کرد و فهمید سرشان کلاه گذاشتیم....»

«کوپۀ مطرب‌ها» تمام صفحاتش پر از خاطرات مردی است که هم درد کشیده، هم خندیده، هم مقاومت کرده، هم ایثار و گذشت کرده، هم رفقایش کنار آسمانی شدند و هم پسرخاله‌اش را در همان دوران اسارت در کنار منافقین دیده است و حالا بعد از گذشت چندین سال از همان خاطرات با بیان خاطراتی که تلخ و شیرین است و حتی بیشتر آن خاطرات که باعث رنجش شده است را فراموش کرده ولی نویسنده کتاب با مهارتش توانسته است همین مقدار از خاطرات ایشان را ثبت کند و در کتاب «کوپۀ مطرب‌ها» برای مخاطبین این حوزه به ارمغان آورد.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • مصطفی خدابخشی IR ۰۱:۵۹ - ۱۴۰۳/۰۲/۰۲
    استفاده کردم. دارای نکات ارزشمندی بود. سپاس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها