به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در زنجان، جمعی از شعرای زنجانی در واکنش به شهادت آیتالله رئیسی اشعاری سرودند و یاد وی و همراهانش را گرامی داشتند.
متن این اشعار به شرح زیر است:
«شعر استاد حاج ولیاله کلامی زنجانی تقدیم به روح بلند وزیر امور خارجه»
از وزیرانِ سرآمد بود عبداللهیان
مورد الطاف بیحد بود عبداللهیان
نام زیبایش حسین و ذکر لبهایش حسین
حامی دین محمد بود عبداللهیان
نقش او در نقشه بینالملل خیرالعمل
در ره ارشاد و ارشد بود عبداللهیان
سرو قامت پاک نیت با شهامت متقی
صاحب اوصاف سرمد بود عبداللهیان
مرد میدان سیاست در امور خارجه
لایق این پست و مسند بود عبداللهیان
تا منای معرفت همراه ابراهیم رفت
چون ذبیح الله، مؤید بود عبداللهیان
با سلیمانی هم آوا با رئیسی همسفر
قاصد مقصود و مقصد بود عبداللهیان
آن نگهبان حرم پوشیده بود احرام عشق
در حریم قدس و مشهد بود عبداللهیان
تشنه شهد شهادت جام وصلت سرکشید
جرعه نوش بزم ایزد بود عبداللهیان
رحمت و رضوان حق بر این وزیر هوشیار
پیش سیل توطئه سد بود عبداللهیان
«شعر علی حنیفه هنرمند بسیجی زنجانی در پی شهادت رئیس جمهور»
مرد بیتکرار میدانهای سخت!
ایستاده بین طوفانهای سخت
در چکاد قلهها ققنوس، تو
صبر را بودی تو اقیانوس، تو!
بین ما هم گاه غربت داشتی
گرچه با لبخند نسبت داشتی
ای رها از لحظههای پشت میز
وی گریزان از فضای پشت میز
در سفر هستی، بلا از تو به دور
هست راه دوریت صعبالعبور
کردهای آب و گلم را کربلا
کربلا کردی دلم را کربلا
شد خزان در زیر باران باغ، آه
کوه کم میآورد زین داغ، آه
از بهشتیها بهشتیتر شدی
از بهار اردیبهشتیتر شدی
از دل آتش گذر کردی عزیز
مثنوی را شعلهور کردی عزیز
فارغ از تک تمجید و از تکریم ما
آه آه ای سید ابراهیم ما!
داغ تو آنقدر که سرکش شده
بر گلستان وطن آتش شده
مستعد بودی برای سوختن
داشتی در سر هوای سوختن
آه، ای در اوج خوش نامی، غریب
مثل جمهوری اسلامی، غریب
با تو بد کردند بد، بیشرمها
شرمسارت تا ابد بیشرمها
دیدهایم آخر سپاه رفته را
برنمیگردیم راه رفته را
جسم ها تا روح دارد، غم مخور
کشتی ما نوح دارد غم مخور
مالکا! تلخ است کام ما ولی
پشت ما گرم است بر سیدعلی
شور غم هرگز نخواهد اوفتاد
این علم هرگز نخواهد اوفتاد
تا رسد از راه، تنها صاحبش
میرسد امروز فردا صاحبش
«شعری از رضا اسمخانی در پی شهادت رئیس جمهور و همراهانش»
در آسمان مه آلود پوشید باران تنت را
پنهان شدی و ندیدم تصویر جان کندنت را
در واپسین لحظهها هم رد تو را میگرفتم
تا بشنوم زیرباران نجوای شورافکنت را
جز یک تن پاره پاره از تو نشانی نمانده
آتش به جانت نشسته سوزانده پیراهنت را
وقتی که از من گذشتی دستی تکان دادی و من
هرگز نفهمیدم افسوس معنای خندیدنت را
قرآن و آیینه و گل چشم انتظار تو بودند
تو رفتی و کندم آخر در سینهام مدفنت را
«شعری از ناصر اسماعیلی در پی شهادت رئیسجمهور و همراهانش»
خیمه در قلب وطن زد کوهی از اندوه و غم
تازه شد «باز این چه شورش» در زبان محتشم
لذت شیرین آن شب بار بست از کام ها
حامل پیغام تلخی بود باد صبحدم
ماه در مه شعلهور شد از نفس افتاد، آه
آسمان تبریز شد بارید بارانهای غم
با رضا جان بود و لبخند رضایت را گرفت
خادمی که خانهاش را یافت در کنج حرم
بال زد با نغمهی إِنّا اِلَیْهِ راجِعُون
پر کشید از این اسارت تا رهایی تا ارم
یک مجاهد بود ابراهیمی از نسل خلیل
بود یاران خدومی نیز با او هم قدم
داغ در دل، سوگوار لالههای پرپرند
یاسها با چشم نم، احساسها با قد خم
میرسد قصه به سر انگار در گودال باز...
کلمهها در خون شناور شعر میریزد بههم
«شعری از امیر سلیمانی در پی شهادت رئیس جمهور»
شیعه باید مثل مولای خودش بیسر بمیرد
جز شهادت نیست راهی تا بر این باور بمیرد
ارباً اربا آرمان ماست شیعه باید از شوق
ذکر یا حیدر بگیرد این چنین محشر بمیرد
راه باز است و بیاید آنکه آخر میتواند
دور از یاران بماند یا که بیسنگر بمیرد
شیعه تیغ بی نیام است و دگر فرقی ندارد
در مصاف یک نفر یا اینکه یک لشگر بمیرد
ای خوشا این گونه در میدان خدمت جان سپردن
حیف اگر که شیعه با بیماری و بستر بمیرد
انتخابش چیست حالا؟ آنکه دلداده است و عاشق
یا شهادت را ببیند یا که سر آخر بمیرد
«سه رباعی از بهزاد بیاتفرد تقدیم به شهدای خدمت»
در خدمت خلق، از نوادر بودند
رفتند و نماندند و مهاجر بودند!
القصه به طاعت و برای مردم...
با خصلت خادمان معاصر بودند!
چون جامهٔ خادمی به تن پوشیدند..
تهمت که زدند در خفا باریدند!
ما منتقدان صف اول بودیم....
از هیئت دولت، شهدا را چیدند!
بیرنگ ترین خاطره ها، با من شد!
هجر تو غمی بود که پیراهن شد
بگذار دلم آب شود ای سید....!
تکلیف تمام یاوه ها، روشن شد...
«شعری از ناصر دوستی در واکنش به شهادت رئیس جمهور»
خداوندا تو برگردان سلامت «یار رهبر» را
به این" اَمَّن یُجیب…" آرام کن دلهای مُضطر را
خدایا «آن سفر کرده» که با خود بُرده دلها را
سلامت دار و یارش باش آن ارزنده دلبر را
تو یک اعجاز دیگر را نشانم ده خداوندا
رها کن از خطر اینک تو «ابراهیم» دیگر را …
نظر شما