دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۱
میراث برجسته‌ترین چهره سیاسی تاریخ ایران برای امروز/ قطعه‌ای گمشده از برهه‌ای مبهم

شیرین کریمی، نویسنده و پژوهشگر گفت: تاریخ‌‎نگاران دوره پهلوی، تاریخ را به قصد ثبت تاریخ دولت ملت نوشتند و حاصلش متونی شد که برآمده از سیاست و ایدئولوژی و تثبیت سلطنت پهلوی بود. آن‌ها دو کار می‌کردند، بر گذشته‌ دور یعنی ایران باستان تاکید می‌کردند و نسبت به گذشته نزدیک و وقایعی مانند مبارزات آزادی‌خواهی بی‌اعتنا بودند. این کاری است که در بیشتر حکومت‌های ایدئولوژیک صورت می‌گیرد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا شیرین کریمی در نشست نقد و بررسی کتاب‌های «مصدق ۱۲۹۹» و «دکتر محمد مصدق؛ سرگذشت سیاسی» که یکشنبه ۲۸ مرداد در ساختمان نشر نی برگزار شد ابتدا به معرفی دو کتاب پرداخت و گفت: می‌خواهم توضیح بدهم که چرا نگارش «مصدق ۱۲۹۹» در قالب کتاب ضروری بود. کار من با پرسشی شخصی شروع شده بود؛ سوال من این بود که مصدق در آن شش ماه که والی فارس بود چه کار کرد، چه اتفاقاتی افتاد و مردم شیراز چه دیدگاه و دغدغه‌ای داشتند؟ وقتی به مطالعه تاریخ فارس پرداختم متوجه شدم که فقط تعدادی مقاله موجز و مختصر درباره موضوع وجود دارد. برخی از تحلیل‌گران تاریخ به این دوره اشاره کرده‌اند و معتقدند که این دوره به لحاظ تاریخ‌نگاری مورد فراموشی قرار گرفته است، نوعی فراموشی گزینشی. این دوره شامل دوره‌ای چهار ساله است که از ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۴ را دربرمی‌گیرد، یعنی زمانی که رضا پهلوی به سلطنت می‌رسد.

وی ادامه داد: تاریخ‌‎نگاران دوره پهلوی، تاریخ سده بیستم را به قصد ثبت تاریخ دولت ملت نوشتند و حاصلش متونی شد که برآمده از سیاست و ایدئولوژی و تثبیت سلطنت پهلوی بود. آن‌ها دو کار می‌کردند: بر گذشته‌ی دور یعنی ایران باستان تاکید می‌کردند و نسبت به گذشته نزدیک و وقایعی مانند مبارزات آزادی‌خواهی بی‌اعتنا بودند. این کاری است که در بیشتر حکومت‌های ایدئولوژیک صورت می‌گیرد. در این تاریخ‌نگاری گزینشی، با تاکید بر گذشته باستانی به دنبال تلقین ذهنیتی جمعی بودند که مردم را قانع کنند که برای شکوه کشور به رهبری قدرتمند نیاز است. یکی از عواملی که باعث شد پس از کودتا این اندیشه در ایران قدرت بگیرد و تا انقلاب ۱۳۵۷ به اوج برسد همین شکل از تاریخ‌نگاری بود. به این دلایل تصمیم گرفتم تاریخ را بررسی کنم.

او درباره منابع و اسناد تاریخی کتاب اشاره کرد: به مطالعه تاریخ‌های محلی پرداختم. کتاب‌های مربوط به ایالت فارس و خاطرات افراد مهم برای من کارآمد بود. یکی دیگر از اسنادی که به من کمک کرد سندهایی بود که از کتابخانه ملی گرفتیم؛ این اسناد به قلم قاجاری نوشته شده بود و شامل نامه‌هایی بود که بین مصدق و منشی او و حکام ولایات ولایات کازرون و جهرم رد و بدل شده بود. روزنامه گلستان در شیراز و روزنامه ایران نیز به ما کمک کرد زیرا اخبار ولایت را روزانه می‌نوشت و اخبار ولایت فارس را تا تاریخ کودتای ۱۲۹۹ نوشته شده بود. خاطرات اشخاص از جمله خودِ دکتر مصدق، پرنس ارفع‌الدوله، ارباب کیخسرو، ناصرخان قشقایی، سیدعلی شایگان و خاطرات خانوار قوام‌الملک شیرازی و سید ضیا طباطبایی به من کمک کرد. این تنوع باعث شد که اعتبار روایت تاریخی من بالاتر برود. در کنار این‌ها، انگلیسی پرونده‌ای دارند به نام ؟who is who که آن را از آرشیو ملی آنلاین و رایگان کتابخانه قطر گرفتم. بخش مربوط به فارس آن را ترجمه کردم. همه این منابع کنار هم شبیه زنجیره‌ای بود که رو به برهه‌ای از تاریخ گشوده شده بود یا قطعه‌ای از پازلی که پیش از این نبود.

مصدق شخصیتی مهم در تاریخ ایران است

سپس محمدحسین خسروپناه، تاریخ‌نگار و نویسنده، به ارائه بحث پرداخت و گفت: مصدق شخصیتی مهم در تاریخ ایران است که هنوز به تاریخ نپیوسته است و همچنان شبح او در فضای سیاسی کشور در گشت و گذار است. در چنین شرایطی علاوه بر اهل سیاست، پژوهشگران هم ناگزیرند موضع‌شان را درباره او اعلام کنند. باید برخوردی انتقادی و همه‌جانبه داشت. من بحثم را بر کتاب «مصدق: ۱۲۹۹» متمرکز می‌کنم.

او ادامه داد: کتاب مصدق ۱۲۹۹ پژوهشی تاریخی و از شمار تاریخ‌نگاری روایی است. در نوشتن و تدوین مطالب نویسنده از شگردهای داستان‌نویسی استفاده کرده که چندان در ایران معمول نیست. کتاب در دو فصل تنظیم شده است و صد صفحه پایانی آن شامل اسناد و مدارک است. کتاب در حدود صد صفحه به توضیح شرایط سیاسی کشور می‌پردازد تا خواننده بستر تاریخی را درک کند. این دوره یکی نابسامان‌ترین دوره‌های تاریخ ایران است. شاهد مداخله همه جانبه روس و انگلیس و عثمانی به ایران هستیم، زمامداران در اداره امور ناتوانند و ایلات و عشایر قدرت گرفته‌اند و از سوی دیگر فقر، بیماری و خشکسالی شیوع گسترده پیدا کرده است. این بلایا نابسامانی‌های پیشین را چنان تشدید کرد که جامعه شهرنشین ایران به امید آینده را از دست داد. نابسامانی‌هایی که در سال‌های ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۹ رخ داد، بلایی بر سر مردم آورد که در طی آن چشم‌انداز مشروطه رخت باخت و کار به جایی رسید که حتی مشروطه‌خواهان چشم انتظار دیکتاتوری بودند که بیاید و منجی ایران باشد.


خسروپناه درباره شکل نگارش کتاب گفت: این کتاب زمان خطی را در هم شکسته است و در زمان و مکان رفت و آمد می‌کند. شرح برخی از رویدادها که جنبه عاطفی دارند با جزئیات آمده است. در کتاب توضیح داده می‌شود که چرا مصدق از اروپا فراخوانده شد تا وزیر عدلیه شود اما والی شد. در فصل دوم به اقدامات اصلاحی مصدق و تفاوت عملکرد او با والی‌های پیشین پرداخته می‌شود. این قسمت گویای جنبه‌هایی از ویژگی‌های سیاسی و اخلاق او است. اهالی فارس عموماً از مصدق راضی هستند و او محبوب است و می‌تواند در آن مدت کوتاه پاره‌ای از مشکلات را برطرف کرده یا کاهش بدهد اما مدت والاگری او طولانی نمی‌شود. مشکل اصلی کودتای سوم اسفند بود. با این واقعه است که والی‌گری او به پایان می‌رسد. سید ضیا خواهان همکاری بود اما مصدق سابقه او را می‌شناخت و در پس وعده‌های او بریتانیا را می‌دید و برای همین او را به رسمیت نشناخت. در این شرایط او مصدق چاره‌ای جز استفعا نداشت و استعفایش خطاب به احمدشاه نوشت.

وی افزود: اشاره کردم که کتاب شکلی جدید در تاریخ‌نگاری روایی در ایران را آزموده است. این تفاوت می‌تواند به گوناگونی در نگارش پژوهش‌ها کمک کند اما این شیوه نیازمند توضیح به خوانندگان است تا متوجه بشوند اما خانم کریمی این کار را نکردند و باعث ایجاد ابهام و پرسش شدند. در مجموع کتاب جالب است اما پرسش من درباره این است که تمایز آن با شیوه مرسوم تاریخ‌نگاری روایی در چیست؟ می‌توان گفت این مسئله به شیوه روایت و تنظیم برمی‌گردد. این شیوه به متن لطافت می‌دهد و نکته خوبی است اما بهتر است که نویسنده در یادداشت ابتدای کتاب آن را ذکر کند. اهمیت برخی مطالب مانند حکایت شب عروسی دکتر مصدق را متوجه نمی‌شوم. به سه اشتباه متن اشاره می‌کنم؛ در قسمتی از کتاب به اشتباه نام حزب دموکرات عامیون، اجتماعیون عامیون نوشته شده است. نکته دوم حکایت گرفتارشدن نصرت‌الدوله فیروز و نرسیدنش به تهران و قرار گرفتن سید ضیا به عنوان رهبری کودتا است. این اتفاق در شماری از پژوهش‌ها نوشته شده است اما در واقع افسانه است. قرار نبود او رهبر کودتا باشد. مورد آخر اینکه جایی اشاره می‌شود که چون کس دیگری نبود سید ضیا رهبر شد. من ماخذ این مطلب را پیدا نکردم و فکر می‌کنم که چنین نباشد.

مفاهیم مشترک در تجربه سیاسی دوران مصدق و ایران کنونی

در ادامه محمدابراهیم فتاحی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ به بیان نکات خود پرداخت: در جریان بررسی این دو کتاب، رجوعی داشتم به کتاب کالینگوود که از متفکران مرجع این حوزه است. او این نکته را مطرح می‌کند که سرگذشت‌نویسی تاریخ نیست زیرا سرگذشت‌نویسی علایق و منافعی دارد که متفاوت از تاریخ است. هدف مورخ ردیابی اندیشه‌ای است که در اعمال و کنش‌ها ریشه دارد. از این منظر ایشان تاریخ‌نویسی را متفاوت از بیوگرافی تلقی می‌کند. سرگذشت‌نویسی برای برانگیختن احساسات است. در کتاب ارتباط شخص مصدق با روحانیون کم دیده شده است. او نخبه و از طبقه بالا بوده است؛ این پرسش مهمی است که روابط او با توده مردم چطور بوده است. اگر شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوره دیده می‌شد کتاب بهتر می‌شد. مثلاً در کتاب سعیدی سیرجانی به خوبی تضادهای اجتماعی شیراز دیده می‌شود.

در ادامه او به کتاب فرهاد دیبا پرداخت و گفت: این کار با تاخیری چهل ساله به ایران رسیده است اما اثری بسیار مهم است و هنوز ارزش خواندن دارد و مترجم کار بزرگی انجام داده است. این کتاب شباهت‌های زیادی با آثار آبراهیمیان داشت. نکته مهم به نظر من این است که ببینیم مفاهیم مشترک تجربه سیاسی مصدق با ایران کنونی چیست؛ من هفت مورد را مشخص کرده‌ام. مورد اول تجربه ناسیونالیسم ایرانی است که در دوره مصدق به شکل مضاعفی درآمد. مورد دیگر دیگر انسداد در چرخش نخبگان سیاسی در ایران است. نکته دیگر کنترل بر نیروهای نظامی بود که آن نیز اهمیت دارد و البته اکنون تفاوت‌هایی با آن زمان دارد. ویژگی دیگر تمرکز قدرت بدون مسئولیت‌پذیری بود. نکته دیگر مسئله کنترل زور و تقلب است. در آن دوره تقلب هدف اصلی بود و انتخابات از معنا افتاده بود. نکته دیگر توجه مصدق به تجربه فدرال است. مصدق در سوئیس زندگی کرده بود و تجربه والی‌گری داشت. او به این جمع‌بندی رسیده بود که مقامات محلی بی‌قدرت هستند و کوچکترین اقدام باید با تهران هماهنگ میشد. او از تجربه فدرال دفاع می‌کرد. نکته آخر مداخله افراد و گرواه‌های متنفذ بود؛ یعنی شاهد شکل‌گیری دولت در دولت بودیم.

دموکراسی‌باوری مصدق در مقام بدیلی تاریخی

سپس پرویز صداقت، منتقد و پژوهشگر اقتصاد سیاسی به بیان بحث خود پرداخت: من مورخ نیستم و نمی‌توانم وارد بحث دقیقی تاریخی بشوم. فرم ارائه کتاب «مصدق: ۱۲۹۹» نکته جذاب کتاب است. کتاب ما را از زمختی کتاب‌های تاریخی دور می‌کند و با دقت محتوایی پیش می‌رود. تجارب دیگر که قالب داستانی داشت عمدتاً به هزینه تحریف تاریخ منتشر شده بود. اینکه این کتاب تا حدود زیادی موثق است و به لحاظ فرمی در قالب تازه‌ای ارائه شده که تاکنون در ایران آزموده نشده بود نکته‌ای مثبت است.

وی افزود: کتاب فرهاد دیبا هم به ویژه در شرایط کنونی اهیمت دارد. شکل‌گیری شخصیت سیاسی مصدق را نتوانستم در این کتاب ببینم؛ او از ابتدا تا انتها انسانی دموکرات و مشروطه‌خواه است. انتطار داشتم تحول شخصیت او را ببینم. بحثی که می‌خواهم مطرح کنم این سوال است که اگر مصدق را به امروز بیاوریم چه درس‌هایی می‌توانیم از او بیاموزیم؟ به طور مشخص گرایش مشروطه‌خواهی که نزد او وجود داشته است چه نقاط قوت و ضعفی برای امروز دارد؟ اندیشه‌های او چه بدیلی برای امروز ما می‌تواند ارائه کند؟ می‌خواستم به جلسه مجلس در هشتم آبان ۱۳۰۲ اشاره کنم که آقای فتاحی نیز به آن اشاره کرد. این جلسه برای بررسی انتقال حکومت به رضاخان تشکیل شده بود. نکته مهم بحث مصدق این بود که خطاب به یکی از نمایندگان می‌گوید «حالا عقیده‌ی شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد و هم رییس‌الوزرا هم حاکم! اگر این‌طور باشد که ارتجاع صرف است. استبداد صرف است. پس چرا خون شهداء راه آزادی را بی‌خود ریختید! چرا مردم را به‌کشتن دادید؟ می‌خواستید از روز اول بیایید بگویید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی‌خواستیم. آزادی نمی‌خواستیم. یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود».

وی ادامه داد: این بحث اصلی من است. آنچه مورد نقد اوست چیزی است که در ادبیات سیاسی تحت عنوان تجدد آمرانه بررسی می‌شود. من این اصطلاح را نمی‌پسندم و ترجیح می‌دهم توسعه آمرانه را به کار ببرم. در سال‌های پس از استبداد صغیر تا روی آمدن رضا شاه شاهد نابسمانی گسترده هستیم. این مسائل بسیاری را به این اندیشه کشانده بود که جاره‌ای جز مشت آهنین نیست. یکی از مهم‌ترین مدافعین این دیدگاه علی اکبر داور بود.


او بارها از استبداد مسلحانه و اولویت رشد اقتصادی بر آزادی سخن گفته بود. بارها به توسعه ژاپن اشاره کرده بود و به عنوان سرمشق مطرح می‌کرد. او معتقد بود که به زور باید مردم را به کار واداشت. داور امارت باشکوهی برای عدلیه ساخت و قوانین نو تدوین کرد و دست متولیان سنتی را کوتاه کرد. اما همان باور نادرست داور خود او را هم قربانی کرد؛ سرنوشت تلخ او این را نشان می‌دهد. در بهمن ۱۳۱۵ مغضوب رضا شاه شد و چاره‌ای جز خودکشی نداشت. او در ۲۰ بهمن ۱۳۱۵ خودکشی کرد. سرنوشت داور روشن‌ترین گواه شکست سیاست توسعه آمرانه است که زور را چاره می‌داند. این زور روزی قسمت خودشان می‌شود. کارنامه توسعه آمرانه در تجارت دیگر کشورها هم شکست خورده است.

وی در پایان سخنانش گفت: تجدد دموکراتیک در تجربه ایران فرصت کافی برای طرح در مقام شیوه حکمرانی نداشت. در دوسالی که مصدق نخست وزیر بود کشور با بحران‌های متعدد روبرو بود اما با این حال سطحی از آزادی وجود داشت. او قوانینی مترقی را مد نظر داشت. با توجه به ایده‌های اقتصادی مصدق و دیدگاه‌های سیاسی او می‌توان گفت او فردی لیبرال دمکرات یا سوسیال دمکرات میانه‌رو است. در همان مقطع گرایشات دیگر مانند طرفداران اسلام سیاسی، سلطنت‌طلبان و گرایش‌های چپ نیز وجود داشتند. باید توجه داشت که راهکارهای قدیمی امروز جواب نمی‌دهد زیرا جهان و ایران تغییر کرده است. باید این تغییرات را بررسی کنیم. مصدق برجسته‌ترین چهره سیاسی تاریخ معاصر ماست. مهم‌ترین دستاورد او دموکراسی‌باوری اوست. دموکراسی‌باوری مصدق را باید تعمیق کرد و در مقام بدیلی تاریخی به کار گرفت. باید با تمامی اشکال سلطه مقابله کرد.

نشست نقد و بررسی کتاب‌های «مصدق ۱۲۹۹» و «دکتر محمد مصدق؛ سرگذشت سیاسی» یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۳ در ساختمان نشر نی با حضور شیرین کریمی، نویسنده و مترجم دو اثر، محمدحسین خسروپناه، تاریخ‌نگار و پژوهشگر، پرویز صداقت، نویسنده و پژوهشگر نقد اقتصاد سیاسی و محمدابراهیم فتاحی، پژوهشگر تاریخ برگزار شد. دبیری نشست نیز بر عهده محسن آزموده، روزنامه‌نگار بود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها