به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در ایلام، در پی شهادت سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان توسط رژیم صهیونسیتی تعدادی از شاعران ایلامی در سوگ ایشان شعر سرودند.
عباس صیدیکلهر
هەێ داد یە وەڵنگە ڕێژە یا لووبنانە
یا خارەت گێانە لەێ، خەریوستانە
هەێ داد! جەگنە، جەنگ مناڵە و مۊشەک
هەێ داد! چەنی مناڵ کووشتن ئەرزانە
نه تنها که سروهای خیابان به نام توست
که هرسنگ درسراسر لبنان به نام توست
خزان، برسرت وزیدو تنت باغ گل دمید
ولی ارمغان سبز بهاران به نام توست
نگاه کن و بدان، پس از این روزهای سخت
که آن جلوهگاه شوق فراوان به نام توست
و هرگز اسیردست خزانها نمیشویم
که زیتون و فصل بارش باران به نام توست
بلندترین پیامت، تبسم زخم بود
کنون چامه چامه صبر درایمان به نام توست
یقین داشتی که آخر راهت شهادت است
که اکنون شعر حماسهسرایان به نام توست
نورالدین نورالهی
داغ تو بر هم زدهاست ضاحیه لبنان را
کیست اینکه برهم ریخته شیرازه قرآن را!
از جنس ایمان جدش میتازد و هیهات گوست
اینکه نگاهش دوخته بر عزت ایران را
این حامی هرچه مجاهد کیش و عاشق پیشه است
اینکه شهید و شاهد است تا به ابد پیمان را
هجر تو در چشمان گریان امت گل داده است
آنگونه که رویانده است در هر چه دل حرمان را
ای که شهادت کمترین اجر تو و ایثار توست
بر اعتلای عشق بخش تقلیل و این نقصان را
وحشت اسرائیلیان بر صبح این شبها مپاش
تا این طلیعه طی کند اندوه و این کتمان را
پیکار خونین تو از توسیع آفاقم گذشت
چون میتوان نادیده دید این بی کران عنوان را؟
ای مهبط آرامش یاران حزبالهی ات
آوردگاه رویشی این قوم بی باران را
نصر و منالله نصرت است، هم نصر ما هم نصرالله
رنگ شهادت دادهای این چهره خندان را
راهت پر رهرو باد و عشق بر دست تو بوسه زند
این گونه که رهرو شدی تکریم این کیهان را؟
اسکندرانه فتح تو با پرچمی همرنگ عشق
با نام تو پیوند داد لبنان را جولان را
من هم مجاهد می شوم بر تو و بر آیین تو
راهی بجز تمکین نیست تقدیر این یاران را
هشدار این راه خطر لبریز گرگ و رهزن است!
هرچند تو در معرکه قابل ندیدی جان را
ای با یزید قرن من، سالکتر از هر عارفی
ای شور شمس از نو نویس، تحریر این عرفان را
فرمانده شد بر قلب و دل، حاشا کسی دورش کند!
از فتح و اندیشه اش، این مرد در میدان را
یوسف رستمی
دلم را بنده خود کرده این دینی که آزاده است
چه زیبا میشود آداب آئینی که آزاده است
سراست از پادشاهانی که دنیا را میآشوبند
گدای عشق و سرگردان مسکینی که آزاد است
سرش بر باد خواهد رفت یا با باد میرقصد
خوشا سرو سرافرازی که میبینی که آزاده است
در آیی از قید قالبها و مضمونها روایت کن
هزاران حرف تازه در مضامینی که آزاد است
دو صد مونتسکیو در مانده در آداب و ایمانم
دمیده حق در این روح القوانینی که آزاد است
هزاران کوه سنگی در میان مشت خود دارم
به امید رسیدن تا فلسطینی که آزاد است
نظر شما