اعوانی در نشست «نگاهی به حقیقت انسان از دیدگاه حکمای شرقی» مطرح کرد:
فلسفه حکما تلاش برای شناخت وجود انسان در یک مبدا هستی است
غلامرضا اعوانی گفت: حکمت کثرت را به وحدت میرساند و تمام حکمتهایی که میشناسیم در این اصل مشترک هستند، بهویژه حکمتهای شرقی که وجود انسان را در یک مبدأ هستی مورد بحث قرار میدهد در حکمتهای غیرشرقی مثل یونان نیز حقیقت وجود انسان است. شعار و فلسفه سقراط نیز «خودت را بشناس» بود و اصولا فلسفه حکما تلاش برای شناخت وجود انسان در یک مبدا هستی است.
اعوانی در این نشست درباره مساله انسان و حقیقت گفت: مساله حقیقت و انسان از این جهت پیچیده است و در طول تاریخ نظرات متفاوتی در پی داشته که انسان تفسیرکننده کل وجود است و از کوچک و بزرگ وجود هستی را از دنیا تا آخرت و از مبدأ تا معاد را میشناسد حالا چطور قرار است ما خودمان را بشناسیم و وجود خود را تفسیر کنیم. مسأله حقیقت و انسان از آن پیچیدهتر میشود که میخواهیم درباره حقیقت وجود بحث کنیم. میدانیم که علوم دانشگاهی پدیداری هستند و درباره حقیقت چیزی نمیگویند. یعنی آنها یکسری پیشرفتهای اثباتنشده دارند اما در مورد ماهیت آنها بحثی نمیکند، در واقع هریک از علوم حوزههای مختلف را از حیث کمی و مادی مورد توجه قرار میدهد اما با حقیقت اشیاء کاری ندارد تنها یک علوم وجود دارد که درباره حقیقت بحث میکند و آن هم علم حکمت و خاصه حکمت الهی است. تمام تعاریف حکمت با حقیقت انسان سروکار دارند. علم به حقیقت اشیاء به قدر طاقت بشری نمونهای از این تعریفهاست.
او ادامه داد: دین هم حکمت است و قرآن هم آن را حکمت معرفی میکند. حکمت تولد روح است و نشانه نور الهی است و ایمان هم هست اما چرا فقط حکمت با حقیقت سروکار دارد و همه حقیقت باید به واسطه حکمت بررسی شود. حکمت کثرت را به وحدت میرساند و تمام حکمتهایی که میشناسیم در این اصل مشترک هستند، بهویژه حکمتهای شرقی که وجود انسان را در یک مبدأ هستی مورد بحث قرار میدهد در حکمتهای غیرشرقی مثل یونان نیز حقیقت وجود انسان است. شعار و فلسفه سقراط نیز «خودت را بشناس» بود و اصولا فلسفه حکما تلاش برای شناخت وجود انسان در یک مبدا هستی است.
اعوانی تأکید کرد: افلاطون، ارسطو و دیگر علمای غربی نیز بهنوعی از حقیقت انسان و وجود او صحبت کردهاند در شرق نیز لائوسته از انسان کامل صحبت میکند. او صفات قدسی و کامل را در فلسفه خود تعریف کرده و معتقد است هرچیزی وجهی از تائو است یعنی تائو در همه چیز ظاهر شده است. برای دین هم عقل جزئی لازم نیست بلکه عقل کلی لازم است و طبیعت و حقیقت با هم گره خورده است.
به گفته این استاد فلسفه و حکمت، اساسا در ادیان غیر ابراهیمی نگاه حکمت نسبت به حقیقت جاری است. در فلسفه یونان هم به مساله وجود و من تاکید میشده و من به من معنا نمیشده است. در تعاریف حکمت خداوند وجود مطلق است و من هم من مطلق است. اما علم چنین درک مطلقی ندارد اگر هم این امر مطلق را نسبی تفسیر کنیم کفر اتفاق میافتد و اگر امر نسبی را مطلق تفسیر کنیم دچار شرک کنیم. غایت رسیدن به انسان رسیدن به یک حقیقت مطلق است.
وی در پایان با اشاره به نگاه کتابهای آسمانی از جمله قرآن، تورات و انجیل و مسأله حقیقت انسان تاکید کرد: قرآن انسان را دارای روح الهی و حق میداند و میگوید خداوند تمام اسماء خودش را به انسان داده در تورات نیز آمده که خداوند انسان را به صورت خود آفرید و در انجیل نیز این مفهوم را به تعبیر دیگر داریم. از طرف دیگر در این متون الهی آمده انسان تنها موجودی است که بار امانت الهی را پذیرفته و در واقع جهان برای انسان آفریده شده و انسان هم برای وجود حق. برای همین است که میگویند انسان خلیفةالله است.
نظر شما