به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، خانواده به عنوان هسته اصلی هر جامعه دارای کارکردهای گوناگونی است و از جایگاه بسیار والایی در جامعه برخوردار است. خانواده از گذشته تاکنون در کنار دین و دولت سازنده جامعه ایرانی بوده است، به همین دلیل پژوهش در زمینه خانواده به عنوان اساسیترین نهاد از موضوعهایی است که جامعهشناسان و مردمشناسان را به خود جلب کرده است.
افراد در این نهاد ضمن حفظ نسل، وظیفه تربیت فرزندان و مراقبت و حمایت از بزرگسالان و حفظ میراث فرهنگی و دینی خود را بر عهده دارند. در طول دو سده اخیر خانواده ایرانی در جریان نوسازی فرهنگی و اجتماعی و سیاسی کشور تغییرات اساسی یافته است. تغییرات خانواده در ایران در زندگی روزمره بازتاب یافته و روانشناسان، علمای علوم تربیتی، تربیت خانواده، مورخان و جامعهشناسان نیز به آن توجه کردهاند که حاصل آن اصلاح نظام مفهومی در شناسایی تحولات اجتماعی ایران بوده است.
دکتر باقر ساروخانی از جمله جامعهشناسانی است که در این حوزه به صورت گسترده فعالیت کرده است. به همین دلیل با توجه به این که (18 بهمنماه) روز «استحکام خانواده، رسالت و منزلت زن» نامگذاری شده با نویسنده کتاب «مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده ایرانی» گفتوگویی در این زمینه انجام دادهایم.
جامعهشناسی خانواده دربردارنده چه موضوع و مباحثی است؟
جامعهشناسی خانواده یعنی این که به خانواده به عنوان یک نهاد مهم در بستر جامعه نگاه کنیم. بر اساس این نگاه باید به این نتیجه رسید که در واقع، خانواده، یک واحد منزوی و در خلا نیست بلکه پدیدهای اجتماعی و قابل توجه در سطح جامعه است. خانواده، از یک طرف، در بستر جامعه تکوین مییابد و از طرف دیگر، به عنوان یک واحد مهم اجتماعی بر جامعه خود تاثیر میگذارد. بنابراین، خانواده با جامعه در یک رابطه تعاملی و دوطرفه قرار دارد.
این واحد در جریان تکوین در بستر جامعه، تحت تاثیر زمینههای اجتماعی شکل گرفته و هر چه تبعیتش از جامعه بیشتر باشد، میتواند به عنوان یک نهاد اجتماعی زمینهای را فراهم آورد تا اختلالات اجتماعی، تحولات جامعه، خصایص و آسیبهای جامعه، مبتنی بر این نهاد شفاف، تعبیر و تفسیر شوند. همچنین، از طرفی هم، این نهاد اجتماعی بر سطح جامعه اثرگذار است. به عبارت دیگر، اگر خانواده دچار آسیب شود، فردای جامعه نیز تحت تاثیر آن قرار میگیرد.
هیچ جامعهای وجود ندارد که بتواند بدون واحد خانواده به حیات خودش ادامه بدهد. خانواده، هم مبعوث جامعه و هم تاثیرگذار در ادامه حیات آن است. به نظر من، تمدن جامعهای که خانواده در آن جایگاهی نداشته باشد، دچار انحطاط و انقراض بوده، پس جامعهشناسی خانواده، شناخت سرنوشت یک جامعه است.
جامعهشناسی خانواده از چه زمانی در بین جامعهشناسان دنیا و ایران مطرح شد؟
سالهایی که من برای ادامه تحصیل در رشته جامعهشناسی به دانشگاه سوربن فرانسه رفتم، این شاخه از جامعهشناسی، سالها بود که تدریس میشد. تجربه تحصیل در آن موقعیت، اولین تجربه آشنایی من با نهاد خانواده در جوامع صنعتی بود. این مساله باعث شد که به حوزه جامعهشناسی خانواده گرایش پیدا کنم و حتی پایاننامه دکتری را درباره مقایسه ازدواج در ايران و کشورهای صنعتی، به عنوان یک مطالعه تطبیقی ارایه دادم.
زمانی که در سال 1347 فارغالتحصیل شدم و به ایران بازگشتم، واحد درسی جامعهشناسی خانواده را برای اولینبار در دانشگاههای ایران به من سپردند و این واحد درسی نیز شروع به کار کرد.
تحصیلات من درباره جامعهشناسی خانواده در مقطع دکتری، عضویت در کمیته جهانی خانواده، شرکت در سمینارهای داخلی و خارجی جامعهشناسی خانواده و نوشتن مقالات گوناگون دراینباره علتی برای آغاز این بحث در ایران از سوی من بود. جامعهشناسی خانواده برای من، علاوه بر این که یک وظیفه و رسالت به حساب میآید، یک قداست خاصی هم دارد.
چه خلایی را در این حوزه احساس کردید که باعث شد تا کتابها و مقالات متعددی در این باره مانند کتاب «مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده ایرانی» بنویسید؟
پس از ورود من به ایران در سال 1347 و شروع به تدریس جامعهشناسی خانواده در دانشگاه، به طور جدی وارد این حوزه از جامعهشناسی شدم و با توجه به پیش زمینهای که در زمان تحصیل در مقطع دکتری داشتم و نیز موضوع پایاننامهای که ارایه داده بودم، خانواده و شناخت ساختار و آسیبهای آن به نوعی به علت وجودی من تبدیل شد.
کتاب «جامعهشناسی خانواده ایرانی» حاصل همین فعالیتهای من بود که برای نخستینبار از سوی کمیته امداد منتشر شد و برای شانزدهمین بار در سال 1392 پس از افزودن فصلهایی جدید برای تطبیق این کتاب با مسایل روز از سوی انتشارات سروش منتشر شد.
وقتی کتابهای منتشر شده در این حوزه (جامعهشناسی خانواده) را مرور کنیم، جز چند کتاب قابل توجه از نویسندگانی مانند دکتر تقی آزاد ارمکی، جمشید بهنام، حسین قاضیان، کتاب شما و چند کتاب دیگر، بیشتر با آثاری تحت عنوان «جمعیت و تنظیم خانواده» مواجهایم. این جریان را چگونه ارزیابی میکنید؟
درست است که در سالهای گذشته، کمکاری داشتیم اما در سالهای اخیر، اندیشمندان در این حوزه با اقبال بیشتری مواجه هستند. کتاب «خانواده در جهان امروز» نوشته «الیزابت بک گرنسهایم» با برگردان افسر افشار نادری و بینا مدنی و مقدمهای که من بر آن نوشتهام از کتابهای جدیدی است که در عرصه جامعهشناسی خانواده منتشر شده است.
ترجمه کتاب «دایرهالمعارف نظریهها و روشهای تحقیق در خانواده» توسط عالیه شکربیگی و شهلا مهرگانی که از سوی انتشارات جامعهشناسان منتشر شد نیز از دیگر نمونه کتابهایی است که در این حوزه انتشار یافته است. باید گفت که در حال حاضر، اقبال اندیشمندان بیشتر از گذشته است اما به هر حال اهمیت خانواده هم در حوزه اندیشه و تحقیق و هم در حوزه اجرا باید بسیار بیشتر از این باشد.
گروه خانواده انجمن جامعهشناسی ایران که مدیریت آن بر عهده من است، طبق رسالتی که داشته در طول این سالها، پیشنهادهایی را برای رفع معضلات این حوزه ارایه داده است که متاسفانه هرگز به مرحله اجرا نرسیده است. جالب اینجاست که مسوولان ما با صرف هزینههای هنگفت و با جدیت بالا، آنچنان که مثلا به بازسازی و حفاظت از حمامهای قزوین توجه دارند، اهمیتی برای حراست از واحد اجتماعی موثری مانند خانواده قایل نیستند.
سالهای پیش ما یک شورایی داشتیم تحت عنوان شورای عالی خانواده که متاسفانه بعد از چند سال، بیدلیل منحل شد.
یکی از مشکلاتی که درباره امور مربوط به خانواده وجود دارد این است که مسوولان مربوطه ما در این حوزه، نه برنامه استراتژیکی داشته و نه مسوولیتی برای رسیدگی به مسایل و مشکلات موجود در این واحد اجتماعی را به صورت جدی و قاعدهمند بر عهده میگیرند.
این نکته را باید یادآور شد که یک جامعه بیدار، پویا و برنده به طور قطع به واحد اجتماعی خانواده به عنوان عمق مسایل استراتژیک خود نیاز مبرم دارد.
ارزیابی شما درباره ارزشها و سنتهای خانواده ایرانی چیست؟
خانواده ایرانی در قیاس با خانواده در جوامع صنعتی، حقیقتا یک واحد اجتماعی کم آسیب محسوب میشود اما به واقع برای حفظ این شرایط و بهبود هر چه بیشتر آن، باید آنچنان که درخور این واحد اجتماعی است از آن به عنوان یک میراث فرهنگی - اجتماعی حراست شود.
باید در نظر داشت که پاسداری درست و اصولی از ارزشها و سنتهای خانواده ایرانی به این مساله منجر میشود تا این نهاد مقدس با سلامت بیشتر و همسو با خواستها و نیازهای امروزی جامعه به فرزندان خود انتقال یابد و زمینه را برای حفظ بقا و تداوم حیاتش فراهم آورد.
خوشبختانه برخی از سنتهای خانوادههای ایرانی که در گذشته، متناسب با هنجارهای اجتماعی آن دوره، ارزش محسوب میشدند، امروزه با توجه به تحولات اجتماعی، تغییر کردهاند.
برای مثال، در گذشته، بنابر هنجارهای جامعه، زن ایرانی تنها در نقش یک مادر آن هم محبوس در چارچوب و چاردیواری خانه ظاهر میشد، در حالی که امروزه میبینیم که زن و مرد به موازات با هم برای پیشبرد اهداف زندگی مشترکشان در بستر جامعه حضور دارند.
امروزه، زن و مرد، دست در دست هم تلاش میکنند تا با ایفای نقش اجتماعی مکمل یکدیگر آجرهای خانه را بالا برده و زندگی را بسازند.
امروزه ما در جامعه با جوانهایی مواجهایم که به دلیل بالا رفتن سطح آگاهی و سوادشان نسبت به جوانان نسلهای پیشین، درک بهتری از زندگی مشترک دارند. بنابراین، ما نیز باید با مهیا کردن امکانات لازم برای تشکیل زندگی مشترک جوانان در بسط و گسترش این فرهنگ کوشش کنیم.
رساله مقطع دکتری شما همانطور که گفتید درباره گزینش همسر در ایران بود. سنتهایی که در این باره در ایران رایج است را چگونه میبینید؟
من به شخصه با این سنتها مخالفتی ندارم. به نظر من، سنتهای ما به طور کلی درست و مفید هستند زیرا باعث پیوند نسلها و ایجاد وحدت در جامعه بوده و به جامعه هویت میبخشند.
این سنتها، شیوههای آزمایش شدهای هستند و این که همچنان در فرهنگ ما وجود دارند، خود دلیلی بر صحت و درستی آنهاست. چرا که اگر غیر از این میبود، یقینا باید در اثر گذشت زمان از فرهنگ اجتماعی حذف میشدند.
منتها باید این سنتها را در قالب ارزشهای حاکم بر جامعه ببینیم. مثلا یک زمانی، برگزاری جشنهای ازدواج تا یک هفته هم به طول میانجامید در حالی که امروزه بنابر شرایط جامعه این سنت امکانپذیر نیست. امروزه بهتر است که این سنتها را با شرایط جامعه منطبق کنیم و این انطباق به معنای حذف سنتها نیست بلکه به معنای تغییر در شدت و حدت آنهاست.
مثلا به نظر من، برگزاری جشنهای ازدواج را نباید به طور کامل حذف کنیم. در واقع، همچنان باید مهمانیهایی برای این منظور داشته باشیم زیرا اینگونه مهمانیها به دلیل فراهم آوردن موقعیتی برای آشنایی اقوام دو خانواده و ساخت بستری برای مراودات و ایجاد تعاملات اجتماعی بین آنها، باعث انسجام خانوادهها و هویتبخشی میشود.
اما نکتهای که باید مورد توجه قرار بگیرد، این است که در برگزاری این جشنها باید از هرگونه تجمل و صرف هزینههای سنگین و غیرضروری که با ارزشهای جامعه امروز سازگاری ندارند، پرهیز کرد.
همانطور که گفته شد، تطابق سنتها با ارزشهای روز جامعه به معنای حذف کامل مناسک و مراسم نیست. به عبارت دیگر، میتوان همچنان برخی از مناسک و سنن کمهزینه مانند شکستن کلهقند، مراسم خواستگاری، دادن پاسخ مثبت از سوی دختر پس از این که عاقد سه بار از وی پرسید و... را که یادآور باورها و عقاید گذشتگان است، در طول جریان ازدواج انجام داد تا هم هویت خانواده با پشتوانهای اینچنینی حفظ شود و هم زمینه برای پیوند نسلها فراهم آید.
پس با توجه به این سنتها و ارزشهایی که روح آنها در طول تاریخ حفظ شده و پایدار مانده است، خانواده، یک بستر تاریخی و در عین حال یک بستر اجتماعی نیز است.
خانواده از آنجایی که تامینکننده نیازهای مالی فرزندان است، با انتقال ثروت به آنها به نوعی، عامل انتقال تضاد طبقاتی به نسل بعد و دامن زدن به این امر به حساب میآید. بنابراین، آیا میتوان چنین نتیجه گرفت که این نهاد اجتماعی، علت تداوم و بروز برخی از بیعدالتیهاست؟
تردیدی نمیتوان داشت که چنانچه، فرزندی در یک خانواده متمول و ثروتمند بزرگ شود، در قیاس با فرزند یک خانواده متوسط و یا یک خانواده فقیر از امتیازات و امکانات بیشتری برخوردار است.
قطعا داشتن ویژگیهایی مانند آشفتگی، خشونت، بیسامانی، فقر و بیسوادی در تقابل با خصایصی مانند عاطفی بودن، آرامش، سلامت اخلاقی و روانی، ثروت و تحصیلات عالی، عاملی اساسی و بسیار موثر در تربیت فرزندان و جهتگیری سرنوشت آنها محسوب میشود.
فرزند یک خانواده منزه به طور طبیعی، شانس بیشتری در دستیابی به موفقیت و امکان بهرهگیری از استعدادهایش را داشته که در واقع، به نوعی، همان تبعیض در ارایه امکانات رشد و ترقی برای اعضای یک جامعه است. به عبارت دیگر، از آنجایی که فرزندان، وامدار خانواده خود هستند، این مساله، عاملی در عدم توزیع یکسان امکانات رشد و نبود شرایط برابر برای ارتقای افراد محسوب میشود.
افلاطون هم این باور را به نوعی در کتاب «جمهوری» خود تصویر میکند و میگوید بهتر است که فرزندان از خانوادهها جدا شده و در یک فضای یکسان و شرایط مساوی مساوی تربیت شوند تا فرصتهای برابری برای دستیابی به موفقیت داشته باشند.
این نگاه در اندیشه رویاگران نیز دیده میشود مبنی بر این که جامعه باید شرایطی را برای فرزندان خود فراهم آورد تا از موقعیتهای تبعیضآمیز و ناعادلانه در ارتقای آنها جلوگیری کند. موقعیتی که در آن، فرزندی به داشتن امتیازات خانواده خود افتخار کرده و در مقابل، فرزندی به دلیل ضعف خانوادهاش، دچار احساس حقارت شود.
ارسطو در پاسخ به طرح این مساله از سوی استادش، ضمن تایید این نکته که عادلانهتر است فرزندان متعلق به جامعه باشند، معتقد است که در عالم واقعیت نمیتوان این عقیده را عملی کرد و در تحقق آن گامی برداشت.
ارسطو میگوید که قطعا خانواده نسبت به جامعه، تلاش بیشتری را برای پیشرفت فرزندانش میکند. مثلا اگر ما یک حبه قند را در دهان بگذاریم، شیرینی آن را به طور کامل میچشیم اما اگر آن قند را در یک سطل آب حل کنیم، دیگر هیچگونه مزه شیرینی حس نمیشود. بنابراین، خانواده جان بیشتری را برای رشد فرزند خود میگذارد.
کوشش جامعه امروز باید در جهتی باشد که نگاه افلاطونی را به طور کلی، نه جزبهجز در سطح اجتماع حاکم کند. این پیشنهاد به معنای حذف عنصر خانواده نیست بلکه به این معناست که جامعه سعی کند تا طبقات را از میان بردارد، تضاد طبقاتی را کاهش دهد، زمینه را برای رشد طبقه متوسط فراهم آورد و با مهیا کردن بستری مناسب، بهرهگیری از فرصتهای برابر را ایجاد کرده تا تساوی و یکسانی در توزیع عادلانه امکانات رشد و ترقی بر کل جامعه حاکم شود.
بنابراین، با توجه به این که حذف خانواده به هیچ شکل میسر نیست، جامعه آگاه و عدالتمحور امروز باید با کم کردن فاصله طبقات و شناسایی استعدادها، راهکارهای منظم و مناسبی مانند دادن بورسهای گوناگون، ایجاد اشتغال و... را برای ارتقای آنها فراهم آورد.
اینجاست که میتوان مدعی شد که در جامعه، شایستهسالاری به معنای حقیقی آن ایجاد شده است.
همانطور که اطلاع دارید، (18 بهمنماه) به نام استحکام خانواده، رسالت و منزلت زن نامگذاری شده است. به نظر شما چنین اتفاقاتی تا چه اندازه میتواند موثر بوده و چقدر پتانسیل برای فعالیت دارند؟
قرار دادن وقایع تاریخی به روزهای خاص کار درستی است. این نامگذاریها زمینهساز فرصتهاست. فرصت مناسبی برای شناخت زحمتکشان، فرصت مناسبی برای ارزیابی عملکرد مسوولان درباره آن جریان بهویژه، فرصت پاسخگویی متصدیان امر به متقاضیان.
بنابراین، آن روز به خصوص را باید روز آگاهی بدانیم و این اتفاق خوبی است اما به شرط آن که یک اتفاق ظاهری و صوری نباشد. یعنی به صورت عملی بیاییم و منصفانه فعالیتهایمان را بررسی کنیم.
مثلا در این روز، سعی کنیم خانواده را با کاستیها و نیازهایش بشناسیم. درست است که خانواده امروزی با مشکلات بسیاری مانند معضل طلاق روبهرو است اما همچنان جای امیدواری برای این نهاد اجتماعی وجود دارد.
ما میبینیم که امروزه زن برخلاف گذشته از جایگاه مشخص و درخوری برخوردار است. خوشبختانه، امروزه ما با زوجهایی طرف هستیم که عموما تحصیلکرده و فرهیخته هستند. پس با توجه به پتانسیل رشد و ارتقایی که این خانوادههای بالقوه دارند، نامگذاری روزها با این رویکرد کار مناسبی است به شرطی که عمق و معنا داشته باشد.
دکتر باقر ساروخانی سال 1318، در قزوین متولد شد. وی استاد بازنشسته گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. دکتری خود را در رشته جامعهشناسی با درجه بسیار عالی (دتا) از دانشگاه سوربن پاریس در سال 1347 شمسی دریافت کرده است. عنوان پایاننامه دوره دکتری او «مطالعه تطبيقي ازدواج در ايران و غرب، کشورهای صنعتی» است.
از آثار او میتوان کتابهای «مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده»، «طلاق، پژوهشي در شناخت واقعيت و عوامل آن»، «نگاهي به جامعه شناسي خانواده در ايران»، «ازدواج در ايران: مسایل و تنگناها» و «جامعهشناسي خانواده» را نام برد. وی تاکنون 20 لوح تقدیر در حوزه جامعهشناسی دریافت کرده است و در سال 1380 به عنوان استاد برجسته انتخاب شد.
خبرنگار: میلاد حسیننژاد
جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۳:۲۲
نظر شما