خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- زهرا حقانی: وقتی صحبت از نقد به میان میآید، ذهنها بیشتر متوجه حوزههای مختلف علوم انسانی میشود. به نظر میرسد در حال حاضر در حوزههای تخصصی علوم محض و کاربردی چیزی به نام نقد در کشور وجود ندارد و تا وقتی نقد نباشد، مشکلات و کاستیهای موجود برجای میمانند و مرتفع نیز نخواهند شد.
بسیاری بر این باورند که با توجه به ماهیت علم، نقد در حوزههایی مانند شاخههای مختلف مهندسی، ریاضیات و علوم پایه (مانند شیمی، فیزیک) تفاوتی اساسی با نقد در حوزه علوم انسانی دارد. بهعنوان مثال درباره کتابهای ریاضیات این مساله عنوان میشود که چگونه میتوان فرمولها و قوانین اثبات شده این علوم و محتوای چنین کتابهایی را نقد کرد؟ در صورتیکه نکته مهمی که درباره اینگونه آثار وجود دارد، روش بیان و همچنین روشهای جدیدی است که در سالهای اخیر ابداع شده است. باید دید محتوای اینگونه آثار تا چه اندازه کاربردی و بهروز هستند و چه خوراک فکری را برای دانشجو فراهم میکنند؟ مرور نظرات دکتر یونس کرامتی، سردبیر فصلنامه نقد علوم محض و کاربردی، در گفتوگو با خبرنگار (ایبنا) خواندنی است.
اینکه چه محتوایی، به قلم چه کسانی و با چه اهدافی بهعنوان منبع درسی و مطالعاتی دانشجو انتخاب و معرفی شود، در حوزه علم اهمیت بسیار دارد. شما در اینباره چه نظری دارید؟
اجازه دهید در پاسخ به سوال، به پیش از نقطه شروع شما بازگردیم. به گمان من نظر شما مبنی بر اینکه نقد در حوزه علوم انسانی جا افتاده، چندان درست نیست. البته میپذیرم که در مقام مقایسه با حوزه علوم محض و کاربردی، وضعیت و جایگاه نقد در حوزه علوم انسانی امیدوارکنندهتر است.
در حوزه علوم انسانی نقد همیشه مطرح بوده و سابقهای کمابیش طولانی نیز دارد، ولی مشکل اینجاست که اولا این نقدها بازتاب عملی چندانی نداشته و فقط در میان شماری برگزیدگان قشر تحصیلکرده و اهل قلم انعکاس داشته است. این مساله به این شبیه است که تعدادی آرایشگر موهای یکدیگر را اصلاح کنند.
به نظر شما این مشکلات از کجا ناشی میشود؟
به اعتقاد من، مهمترین مشکل ما در این زمینه کمبود خوانندگانی است که اصطلاحا به آنها «good reader» گفته میشود و من عجالتا معادل «خوشخوان» را برای آن انتخاب کردهام. وقتی خوانندهای از این دست، درکار نباشد، نقد نیز به رغم ارزش ذاتی محتمل، هیچ پیامد عملی نخواهد داشت. در جامعهای که شمار کتابخوانان حرفهای شایسته اطلاق عنوان «خوشخوان» اندک باشد، برای چه کسی باید نقد نوشت؟ برای تعداد اندکی که احتمالا این مسائل را میدانند و چند نفری که خودشان باید نقد شوند؟ به همین دلیل بسیاری از نقدها به نوعی جبههگیری تبدیل میشوند. برخی از نقدهای ما در این شرایط از ابتدا تسویه حسابهای شخصی است. علت اینجاست که داوران اصلی که باید درباره نقد و کتابی که نقد شده داوری کنند، همان خوانندگان حرفهای هستند که شمار آنها در هر حوزه تخصصی بسیار کمتر از آن است که باید باشد.
مشکل دیگر در بحث نقد در آنجاست که نقدها، پیگیری نیز نمیشوند. به عنوان مثال بارها دیدهایم که برخی برای ارتقاء یا کسب امتیاز، دست به کتابسازی یا مقالهسازی زدهاند و این مساله در نقدی جاندار افشا شده است. از میان این موارد چند مورد را میشناسیم که با فرد خاطی برخورد شده و مثلا دانشگاه مربوطه مرتبه دانشیاری را از او پس گرفته باشد؟
باید در دانشگاهها قواعد و قوانینی برای پیشگیری از ناراستی علمی وجود داشته باشد که در چنین شرایطی استاد را تنزیل رتبه دهند. اگر نقد در میان افراد آکادمیک هم تاثیری نداشته باشد، پس اصولا فایده نقد چیست؟
بیشتر توضیح دهید؟
در یکی از گفتوگوهای پرونده کتابسازی در (ایبنا) مصاحبهشونده گفته بود که بسیاری از مدرسان دانشگاه با مرتبه استادیاری کتابسازی میکنند و بهتر است که این افراد به جای تالیف کتاب، مقاله بنویسند. وی در جایی دیگر گفته بود که هیچ استاد یا دانشیاری دست به کتابسازی نمیزند، بدون اینکه بخواهم نظر ایشان را تایید یا تکذیب کنم، صرفا با فرض درست انگاشتن سخنان ایشان باید خاطرنشان کرد که استادان و دانشیاران امروز، همان استادیاران چهارـ پنج سال پیش هستند که به قول ایشان به مدد همین کتابسازی به مرتبه دانشیاری رسیدهاند. پس نمیتوان استادان جوان را صرفا به جرم جوان بودن، کتابساز بهشمار آورد و دامن دیگران را از این مسائل پاک دانست.
برای تاثیرگذاری جریان نقد، وجدان بیدار جامعه و مجازاتهای قانونی باید به عنوان اهرمهای بازدارنده عمل کنند. پیش از این در یادداشتی که در موضوع کتابسازی برای (ایبنا) نوشته بودم، کوشیدهام این اهرمهای بازدارنده را شرح دهم. موضوع اینجاست که ما در حال حاضر در عرصه مقابله با ناراستی علمی نه قوانین دانشگاهی استواری داریم و نه قوانین مدنی کافی. حتی اگر قوانین هم نباشد و یا مثل قوانین حقوق مولفین قدیمی باشند، بسیاری از امور از نظر شرع و عرف نیز ناپسند است. اما بازهم بسیاری به این جنبهها اهمیت نمیدهند، زیرا داوران یا همان کتابخوانان حرفهای، کمشمارند.
وضعیت امروز نقد در حوزه علوم و فنون در کشور چگونه است؟
در حوزه علوم و فنون شامل علوم محض و کاربردی، شمار نقدها بسیار اندک است. این امر چند دلیل میتواند داشته باشد. یک دلیل اینست افرادی که در حوزه علوم محض و کاربردی قلمی داشته باشند که مخاطبان از خواندن آن حوصلهشان سر نرود، خیلی کم است. اشخاصی که بتوانند نوشتهای به زبان فارسی مربوط و مضبوط تدوین کند، در حوزه علوم انسانی کم نیستند، اما در حوزه علوم و فنون، شمار آنها به نسبت بسیار کمتر است.
نسبت متخصصان اهل قلم در این حوزه در مقایسه با شمار متخصصان و دانشجویان این حوزه، بسیار اندک است و نویسندگان این حوزه خیلی محدود هستند. اگر افرادی متخصص هم وجود داشته باشند که قلمی توانا دارند، نقد یک کتاب فنی از سوی اینها، کجا و در کدام مجله علمی باید چاپ و منعکس شود؟ مجلات علمی- پژوهشی طبق چارچوبی که برایشان تعیین و ابلاغ شده، اجازه انتشار نقد ندارند! حال اگر یک فرد بخواهد کتاب برجستهای در حوزه فیزیک را نقد کند، کجا باید چاپ کند؟ در روزنامه همشهری یا کیهان بچهها!
کدامیک از عواملی که برشمردید، دارای اهمیت بیشتری است؟
از نظر تقدم و تاخر منطقی، نخستین عامل که اهمیت بسیار دارد اینست که ببینیم چند کتاب که ارزش نقد داشته باشند، داریم. بهعنوان مثال اگر سری به وبگاه مرکز نشر دانشگاهی که از بزرگترین و معتبرترین ناشران دانشگاه در حوزه علوم و فنون است و ابتدای دهه 60 اقدام به چاپ کتاب کرده، بیندازیم و فقط تعداد کتابها را بدون درنظر گرفتن ارزش آنها شمارش کنیم، به این نکته میرسیم که مثلا به ویرایش سی و ششم یک کتاب، چه نقدی میتوان نوشت؟ بر کتابهایی از این دست که بارها چاپ میشوند و حتی به چاپ جدید انگلیسی آنها نیز هیچ توجهی نمیشود، چه میتوان نوشت؟ در واقع چیزی برای نقد در اختیار نقاد قرار ندارد.
اگر از همین امروز همه کتابهایی را که در این حوزهها توسط ناشران معتبر چاپ شده صرف نظر از چاپ اول یا چهل و چندم نقد کنیم، بهزودی این آثار تمام میشوند و چیزی باقی نمیماند. شمار کتابهای تالیفی در این عرصه بسیار اندک و بلکه بسیار ناچیز است و در نتیجه به ناچار باید به کتابهای ترجمه شده پرداخت. اما مثلا درباره ترجمه کتابهایی مانند «روشهای ریاضی در فیزیک» یا «فیزیک هالیدی» که تا امروز بارها چاپ شده است چه میتوان نوشت.
کتاب فیزیک هالیدی (یعنی کتاب «مبانی فیزیک» نوشته هالیدی و رزنیک که امروزه به «فیزیک هالیدی» مشهور است و نه آن کتاب
«فیزیک» به قلم همین دو تن که در سالهای دور گذشته با همین عنوان مختصر «فیزیک هالیدی» شناخته میشد؛ در اینباره نگاه کنید به یادداشت من درباره ترجمه معکوس) در 45 کشور دنیا بهعنوان منبع درسی منتشر میشود. ما درباره متن این کتاب چقدر میتوانیم مطلب بنویسیم؟ نهایتا میتوان چند ترجمه مختلف این کتاب را که هر کدام نیز چندین بار به چاپ رسیده با هم مقایسه کرد و تمام!
آیا منظور شما از طرح این موضوع، ضعف در بهروزرسانی آثار است؟
بله. آیا مثلا پس از 20 سال و چندین و چند بار چاپ (و نه ویرایش) مجدد یک کتاب نباید بررسی کرد که شاید چند کتاب دیگر نیز نوشته شده باشند که ارزش نگاه کردن و مطالعه داشته باشند؟ حال باید دید که چند نفر از عهده اینکار برمیآیند که به اندازهای اطلاعات داشته باشند که همه کتابهای روز را بشناسند، آنها را تدریس کرده باشند و با کم و کاستهای این آثار آشنایی داشته باشند.
در برخی از دانشگاههای ما هنوز همان کتاب «فیزیک هالیدی» سابق را تدریس میکنند. چون مسائل دشوار و پیچیده این کتاب از نظرشان مزیت بهشمار میآید. در حالیکه این کتاب در کشورهای پیشرفته و حتی در حال توسعه جای خود را به کتاب «مبانی فیزیک» هالیدی و رزنیک داده است که توسط یرل واکر بهروز میشود.
از همه اینها که بگذریم این مشکل پیش میآید که چند نفر متخصص داریم که تواناییهایی را که به آنها اشاره شد، داشته باشند و بتوانند این آثار را نقد و بررسی کنند. یعنی نظام آموزشی ما از سالهای دور اشکالاتی دارد که موجب میشود کتابهای ارزشمند خیلی دیر جای خود را در ایران باز کنند.
البته همین تعداد منتقد اهل قلم در حوزه علم هم پرورش یافته همین نظام آموزشی هستند.
به نکته خوبی اشاره کردید. ما در حال حاضر کتاب آموزشی خوب در کشور کم داریم و کسانی هم که باید به این آثار نقد بنویسند، خودشان پرورش یافته همین سیستم هستند و نمیدانند که اصولا این آثار چه ایراداتی دارند و قاعدتا نقدی هم به این آثار نخواهند داشت.
نتیجه اینکه کتابهای ما در این حالت به 2 دسته تقسیم میشوند. کتابهایی که زمانی بهترین بودهاند و فرضا به بهترین شیوه و به دست تواناترین مترجمان به فارسی درآمدهاند. اما چیزی که در این بین نمیتوان باور کرد اینکه، در این سالها هیچ چیزی که ارزش افزودن به این آثار راداشته باشد، مطرح نشده باشد.
یک سری آثار هم داریم که همان جزوههای جمعآوری شده توسط دانشجویان است که به مرحمت «desktop publishing» که کار را آسان کرده توسط استادان آن درسها در ظاهری شبیه به کتاب منتشر میشوند. این کتابها هم که ارزش نقد ندارد. در برخی موارد نیز دانشجویان مطالبی را جمعآوری میکنند و این اثر با عنوان کتاب به نام استاد ثبت میشود. به اعتقاد من اینگونه کتابها حتما باید نقد شوند.
برای نقد آثار شاخص و باارزش چه باید کرد؟
تنها مواردی استثنایی از اینگونه آثار در کشور موجود است. مثلا کتاب پرمحتوا و ارزشمند پروفسور عبادالله محمودیان را که از ریاضیدانان برجسته کشور است کسانی کمابیش در سطح ایشان، مثلا آقای دکتر اردشیر که از همکاران خود ایشان است، باید بررسی کند و درباره آن نظر دهد و نه کسی چون من که مثلا 20 سال پیش مهندس برق بوده است!
فقط یک متخصص برجسته میتواند پس از مقایسه این کتاب با چند کتاب برجسته خارجی بگوید که مثلا کتاب ایشان این برتریها یا کاستیها را دارد. در واقع کسانی که شایستگی نقد و بررسی کتابی در این سطح را داشته باشند، انگشتشمارند و اگر کسی در مرتبهای پایینتر باشد، نمیتواند از حد معرفی بخشها و فصلهای کتاب فراتر رود.
در مجموع همه صحبتهای ما به یک سری استثناهای نادر برمیخورد
استادی برجسته کتابی مینویسد که تنها استادی همسطح او میتواند آنرا نقد کند. مگر در هر رشته تخصصی چند نفر از این افراد در کشور داریم؟ تازه بعد این مشکل پیش میآید که این نقد طراز اول کجا باید منتشر شود؟
در برخی موارد هم بحث تسویه حسابهای شخصی یا تعارفات به میان میآید. با وجود اینهمه مانع، فکر میکنید چند مورد نقد ارزشمند باقی بماند؟ در مورد داوری آثار علمی نیز وضع به همین صورت است، چراکه داوری هم نوعی نقد است، فقط تفاوتش در این است که منتشر نمیشود.
حال که صحبت از نبود مجلات تخصصی برای انتشار نقدهای علمی به میان آمده، این سوال پیش میآید که چرا نهادهای متولی حوزه کتاب، اقدام به برگزاری جلسات نقد کتابهای علمی نمیکنند؟ تقریبا تمامی جلسات نقد سرای اهل قلم در حوزههایی همچون ادبیات، تاریخ و برخی موارد نیز دین و اندیشه خلاصه شده است.
در بیشتر جلسات نقد در همین حوزههایی که ذکر کردید هم به بحث تعارف میگذرد. بسیاری از سخنرانان این جلسات، در بیرون از این مکان داد میزنند که فلان کتاب پر از اشکال است، اما در جلسه که به هم میرسند، جلسه به سلام و صلوات و تعارف سپری میشود. بعد به این نتیجه میرسیم که این کتاب که اصلا اشکالی نداشته است!
مواردی دیگری هم در بحث نقد باقی مانده که بخواهید ذکر کنید؟
موضوع مهم دیگری که در این زمینه مطرح است، وجود روحیه نقدپذیری در افراد است که بتوانند نقاط ضعف و قوت اثر خود را با منطق و بهدور از احساسات بپذیرند.
هر کاری یک سری استانداردهایی دارد که ما اصولا به ندرت سراغ این استانداردهای حتی پیش پا افتاده میرویم تا هر کاری را براساس این اصول انجام دهیم. بهطور کلی تقریبا با مقوله استاندارد بیگانهایم؛ نقد هم از این قاعده مستثنی نیست.
شخصی که میخواهد کتابی را بنویسد و فردی که میخواهد آنرا نقد کند، نمیدانند که مثلا ساختار و محتوای کتاب چگونه باید باشد. بهویژه در حوزه علوم و فنون دانستن و آموختن این استانداردها کار دشواری نیست و به عقل جن و علم غیب هم نیاز ندارد. متاسفانه در کشور ما شمار نویسندگان و منتقدان قائل به استاندارد، چندان قابل توجه نیست.
بهطور مثال، مترجمان باید برای برابرنهادهای اصطلاحات علمی به اجماع برسند؛ یعنی هر مترجمی نباید در ترجمه اصطلاحات ساز خود را بزند. یعنی باید استانداردی برای برابرنهادهای علمی وجود داشته باشد که مترجم به آن پایبند باشد و منتقد نیز اثر مترجم را بر پایه میزان پایبندی به این استاندارد بسنجد. اما آنچه در عمل اتفاق میافتد این است که در آثار مختلف و حتی در مواضع مختلف یک اثر معانی و تعابیر متفاوتی از یک اصطلاح یا واژه خاص ارائه میشود. باید حتما در اینباره به یک توافق برسیم که دانشجو وقتی آثاری را میخواند، در هر اثر با معنی متفاوتی از یک واژه روبهرو نشود.
سخن پایانی؟
شرایط فعلی ما این است که اولا شمار آثار شایسته نقد و شمار منتقدان صاحب صلاحیت اندکند. اگر هم منتقدی صاحب صلاحیت، کتابی شایسته نقد را نقد کند و فرضا در جایی مناسب به چاپ رساند، شمار مخاطبان او که همان خوانندگان هوشمند همان رشته هستند، اندک است! دانشجو هم که در هر صورت هرکتابی را جلویش بگذارند، میخواند که نمره بگیرد و کاری به این حرفها ندارد.
نتیجه اینکه آن فرد متخصص انگیزهای برای اینکار نخواهد داشت. برای رواج نقد باید این موانع را کنار زد و انگیزهها را تقویت کرد. به گمانم بحث رونق نقد، رابطهای نزدیک با بحث پیشگیری و مقابله با کتابسازی و کتابدزدی دارد که با تفصیلی بیشتر درباره آن سخن گفتهام.
جمعه ۴ مهر ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۰
نظر شما