دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۸:۲۵
انعکاس تصویر فراگیر انقلاب با تدوین تاریخ محلی امکان‌پذیر است/ نمی‌توان کتاب جامعی درباره شخصیت شاه پیدا کرد

محمدجواد مرادی‌نیا، رئیس پژوهشکده اسناد کتابخانه ملی می‌گوید: برای آن‌ که نشان دهیم انقلاب ما یک انقلاب فراگیر در همه سطوح جغرافیای ایران بود و این انقلاب مانند انقلاب مشروطه اختصاص به یک یا دو شهر بزرگ ایران نداشت، باید تاریخ محلی آن را تهیه و تدوین کنیم.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- ماهرخ ابراهیم‌پور: امام خمینی(ره) در بخشی از سخنرانی خود در سیزدهم خرداد سال 1342 با پیش‌بینی فرار شاه از کشور خطاب به محمدرضا فرمودند: «من به شما نصیحت می‌كنم، ای آقای شاه! من به تو نصیحت می‌كنم، دست از این اعمال و رویه بردار. من میل ندارم كه، اگر روزی ارباب‌ها بخواهند تو بروی، مردم شكرگزاری كنند. من نمی‌خواهم، تو مثل پدرت بشوی.» برگرفته از جلد نخست «صحیفه‌نور»

درباره فرار محمدرضا پهلوی و پس از آن پیروزی انقلاب اسلامی هم در خاطرات رجال پهلوی و هم خاطرات انقلابیون تحلیل‌های گوناگونی نوشته شده است، در این زمینه با محمدجواد مرادی‌نیا، رئیس پژوهشکده اسناد کتابخانه ملی به گفت‌وگو نشسته‌ایم. وی از فرار شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی با تکیه بر اسناد تاریخی منتشر نشده، نگاه خارجی‌ها و انقلابیون در کتاب‌های چاپ شده، ضرورت تدوین تاریخ محلی انقلاب و روزشمار انقلاب اسلامی سخن گفت.

درباره فرار شاه تجزیه و تحلیل متفاوتی در منابع تاریخی عنوان شده است؛ این‌که بعد از کشتار 17 شهریور و انعکاس آن در جراید خارجی شاه تصمیم به رفتن گرفت یا منابع دیگری شهادت مصطفی خمینی و انعکاس مقاله‌ای در روزنامه اطلاعات را اوج بحران در کشور دانستند و تصمیم شاه را در ترک کشور برمبنای این حادثه روایت کردند. از جمله در خاطرات اردشیر زاهدی به این مهم اشاره شده، شما چه رویدادی را در فرار شاه از کشور موثر می‌دانند؟

بنده فکر می‌کنم ریشه اصلی این موضوع را در مرحله نخست باید در شخصیت شاه جستجو کرد. به دلیل تربیت خانوادگی و شخصیتی که در دوران کودکی و نوجوانی در وی شکل گرفته بود، مرد روزهای سخت و بحرانی نبود. شاید محمدرضا در شرایط آرام و در زمانی که هیچ بحرانی در کشور وجود نداشت می‌توانست سلطنت کند، اما به دلیل ساختار حکومتی که وجود داشت توان اداره کشور را در خودش نمی‌دید. تجربه نشان داده بود، وی در زمان بحران و وقتی بادهای ناملایم وزیدن می‌گرفت نخستین چیزی که به ذهنش خطور می‌کرد دور کردن خودش از صحنه خطر بود. برخلاف مردان بزرگ و قهرمان تاریخ که در این مواقع خودشان را در کانون خطر قرار می‌دهند و برای عبور از بحران فرماندهی نیروهای زیردست خودشان را به عهده می‌گیرند در مورد پهلوی دوم این‌گونه نبود. همچنان‌که درباره وی یک تجربه تاریخی در  در سال 32 ثبت شده است. وی در این سال و در کودتای 28 مرداد به دلیل این‌که احساس کرد پایگاه قوی در میان مردم ندارد و قدرت مصدق به گونه‌ای است که ممکن است جانش به خطر بیفتد به سرعت تصمیم به فرار از کشور گرفت. از این رو با عجله به شمال کشور و از آنجا به بغداد رفت و سپس از بغداد به رم گریخت. زمانی که کودتای 28 مرداد انجام شد و زمانی که خیالش راحت شد که همه چیز بر وفق مراد است به کشور بازگشت. بنابراین، این سابقه در زندگی شاه وجود دارد.

فرار دوم اما در زمان ایام نزدیک به انقلاب بود. قبل از فرار، تصور شاه بر این بود که به دلیل اقداماتی که انجام داده مردم را مجاب کرده که وی برترین، والاترین و مناسب‌ترین شخص برای سلطنت در ایران است، اما زمانی که انقلاب اوج گرفت و به ویژه به هنگام راهپیمایی میلیونی عاشورای 57 در تهران که وی سوار بر هلیکوپتر بر فراز این شهر شد و خیابان‌های مملو از جمعیت آن را دید که از میدان فوزیه (امام حسین امروز) تا میدان شهیاد (میدان آزادی امروز) همه یک‌صدا فریاد مرگ بر شاه را سر داده‌اند، خود را باخت. در منابع نقل شده که از اطرافیانش پرسید پس طرفداران ما کجا هستند؟ شاه آن‌روز دیگر به این باور رسید که مردم با او نیستند و اکثریت او را نمی‌خواهند. به نظر بنده در آن‌زمان فکر بیرون رفتن از ایران در ذهن محمدرضا به وجود آمد و این فکر طی روزها و ماه‌های بعد که حوادث و وقایع خشونت‌باری در کشور رخ داد، تقویت شد و نهایتا در 26 دی شاه به نتیجه رسید که از کشور خارج شود.
 
بر طبق گفته‌های شما این تفکر خروج از کشور بعد از مشاهده آثار عاشورای 57 در شاه قوت گرفت؟ در کدام منابع به تاثیر این رویداد در فرار وی اشاره شده است؟

بر اساس قواعد و قرائن، شاه بعد از عاشورای تهران در سال 1357 به ذهنش رسیده بود که سلطنت را رها کند. با توجه به این‌که این فرار محمدرضا همان‌طور که اشاره کردم، ریشه در شخصیت وی داشت و بیماری هم به آن یاری رساند و آن روحیه پیشین شاه را تقویت کرد. از سوی دیگر سرسختی و سازش‌ناپذیری رهبری انقلاب که قدم به قدم پیشروی می‌کرد و هیچ‌گونه انعطافی از خودش نشان نمی‌داد، هم مزید بر علت شده بود و شاه را به بن‌بست کشاند. اگرچه پهلوی دوم پیش از این امیدهایی در ذهنش به ارتش، رجال و دوستان خارجی بانفوذش داشت، اما این امیدها و تردیدها در روزی که تظاهرات چشمگیر مردم در عاشورای 57 را مشاهده کرد، وی را به یک نتیجه قطعی رساند که راهی برایش نمانده و باید با فرار از کشور خودش را از مهلکه نجات دهد.
 
در کتاب «غرور و سقوط»، خاطرات سرآنتونی پارسونز، سفیر انگلیس در ایران با ترجمه دکتر منوچهر راستین آمده که اگر در این روزهای بحرانی به شاه پیشنهاد رفتن داده شود، بسیار از آن استقبال می‌کند. از طرفی در اسناد ماموران سیا به تصویر ملایمی از موقعیت شاه و دربار در روزهای سخت تهران اشاره شده و هیچ اشاره‌ای به تکاپوی شاه برای خروج از کشور نشده است، به نظر شما تناقض موجود در این دو منبع به چه دلیلی می‌تواند باشد؟

به نظر من انگلیسی‌ها شناخت بیشتری از شاه و شرایط ایران داشتند اگرچه قدرت و نفوذشان در آن برهه نسبت به آمریکایی‌ها کمتر بود، اما شناخت آنها از ساختار حکومت ایران، شخصیت پهلوی دوم، توان و قدرت ارتش، درباریان و اطرافیان شاه بیشتر از آمریکایی‌ها بود. بنابراین با توجه به همین شناخت برداشت سفیر انگلیس برداشت واقع‌بینانه‌تری است.
 
در کتاب «نگاهی به شاه» عباس میلانی تصویری که از شاه به مخاطب می‌دهد در صفحات نخست با این تعبیر همراه است که شاه «مرغ دلی» بیش نبود و تاثیر داروهایی که پهلوی دوم مصرف می‌کرد در اتخاذ تصمیم‌هایش در روزهای پایانی را سبب داشتن روحیه‌ای متزلزل برای وی می‌داند که منجر به فرار از ایران شد. این عاملی را که نویسنده مطرح می‌کند تا چه اندازه موثر ارزیابی می‌کنید؟

به نظرم بزرگ کردن تاثیر داروها در شاه و پررنگ کردن نقش بیماری وی در تصمیم‌هایش چندان واقع‌بینانه نیست. اگر ما بخواهیم برای خروج پهلوی دوم از ایران به دو عامل اصلی اشاره کنیم؛ در مرحله نخست به شخصیت شاه برمی‌گردد و دیگری به شخصیت رهبری مبارزه، امام‌خمینی(ره) و مردم که دو عامل اصلی به شمار می‌آیند، اگرچه بیماری شاه هم به تضعیف روحیه‌اش کمک کرد، اما به عنوان یک عامل اصلی نمی‌توان به آن توجه کرد.
 
به نظر شما تحلیلی که کتاب‌های تاریخی که در داخل کشور درباره شاه ارائه می‌دهند و از طرفی خاطراتی که نویسندگان و سفرای خارجی نوشته‌اند کدام یک به ویژه در ترسیم فرار پهلوی دوم تاثیرگذارتر است؟

ویلیام شوکراس در کتاب «آخرین سفرشاه» نگاه نسبتا واقع بینانه‌ای از این رخداد دارد. شوکراس، یک روزنامه‌نگار انگلیسی است که ماجرای فرار شاه را از مقدمات آن در ایران تا زمان مرگش در خارج از کشور در کتابش منعکس کرده و بر موضوع فرار محمدرضا متمرکز شده است. زمانی که کتاب را می‌خوانید به یک نکته می‌رسید و آن این است که در ماجرای سرنگونی شاه رژیم سلطنتی و خود شاه از همه مقصرترند. برخلاف دیگرانی که می‌گردند تا برای این پدیده یک مقصر پیدا کنند و بگویند حامیانش به وی کمک نکردند، پشتش را خالی کردند و داستان‌هایی از این قبیل و در پایان نیز تئوری توطئه را مطرح و دنبال می‌کنند، اما شوکراس علت اصلی سرنگونی پهلوی دوم را در داخل دستگاهش توصیف می‌کند که خود شاه و آن نظامی که در درون دستگاه وجود داشته، پایه‌های سلطنت را مثل موریانه خورده و در 26 دی کافی بود تا یک تلنگری به این ساختمان که از پایین پایه‌هایش لرزان شده بود، وارد شود تا فرو بریزد. من فکر می‌کنم نگاه این نویسنده یک نگاه نسبتا قابل قبولی است.

در کتاب خاطرات سرآنتونی پارسونز و همچنین کتاب «مأموريت در ايران» به قلم ویلیام سوليوان، سفیر آمریکا در ایران رگه‌هایی از واقعیت دیده می‌شود، اما این‌که بخواهیم یک کتاب را معرفی کنیم و بگوییم درباره رخداد فرار شاه فصل ختام است و همه ماجرا در آن آمده و با مطالعه آن کتاب می‌توانید به تحلیل جامع و همه جانبه‌ای رسید، این طور نیست. کتاب‌های متعددی از این رویداد نوشته شده که این کتاب‌ها هرکدام از زاویه‌ای به این موضوع نگاه کردند که از کنار هم چیدن آنها مثل قطعات یک پازل می‌توانیم به اصل و واقعیت موضوع برسیم. «ماموریت در تهران: خاطرات ژنرال هایزر»که از سوی چند مترجم از جمله محمدحسن عادلی و علی‌اکبر عبدالرشیدی ترجمه شده نیز دارای اهمیت است. با توجه به این‌که هایزر معاون فرماندهی نیروهای مستقر در آمریکا در سال 57 است و وی در 14 دی 57 به قصد انجام یک کودتای نظامی وارد ایران شد، اما وقتی موقعیت را سنجید، فضا را برای کودتا مناسب ندید. در خاطرات هایزر نیز واقعیاتی از دربار و نیروهای نظامی پهلوی دوم مشاهده می‌شود.

کتاب «سقوط شاه» فریدون هویدا که در سال‌های پایانی پهلوی سفیر (نماینده) ایران در سازمان ملل بود، از زاویه دیگری به ماجرا نگاه شده است. همچنین گری سیک که مشاور ارشد شورای ملی امنیت آمریکا در زمان جیمی کارتر بود، در کتاب «همه چیز فرو می‌ریزد» در حالی که از نزدیک شاهد برخی رویدادها در ایران بوده و به طور مستقیم در جریان تحولات ایران قرار داشت با انعکاس شرایط آن‌ روز در خاطراتش به خواننده اطلاعات بااهمیتی را منتقل کرده است. از نویسندگان داخل کشور کتاب «آخرین تلاش‌ها در آخرین روزها» به قلم ابراهیم یزدی نوشته شده که نویسنده به دلیل موقعیتش در آن‌زمان و حضورش در کنار امام در پاریس، واکنش‌های جبهه مقابل شاه را از نزدیک رصد کرده و شاهد جریانات این سوی ماجرا بوده است و آن مطالبی که وی در آن‌روزها درباره تفکرات و مواضع امام در کتابش منعکس کرده، بسیار در تحلیل حوادث مفید و سودمند است.

از طرفی شاپور بختیار در دو کتاب، نخست با عنوان «یکرنگی» که ظاهراً خودش نوشته و تنها در فرانسه منتشر شده و در ایران به چاپ نرسیده است و دیگری كتاب «خاطرات شاپور بختيار» (آخرين نخست وزير رژيم پهلوي) از مجموعه تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد که در ایران از سوی انتشارات زیبا منتشر شده، تحلیل روزهای پایانی حکومت پهلوی از نگاه یکی از بازیگران عمده آن روایت شده که بسیار قابل اهمیت است. با توجه به این‌که بختیار در روز 26‌ دی از مجلس برای نخست‌وزیری خود رای اعتماد گرفت و شاه در واقع پس از تنفیذ وی از کشور خارج شد. در این کتاب ما می‌توانیم اطلاعات قابل توجهی در آخرین روزها به دست آوریم.
 
به نظر شما برای تحلیل فرار شاه با منابعی که در دست داریم  می‌توان اطلاعات قابل ملاحظه‌ای از آنها به دست آورد تا بتوان از این رویداد یک تصویر جامع از آن ارائه داد؟
 

به نظرم برخی کتاب خاطراتی که در خارج از ایران منتشر و در ایران نیز به چاپ رسیده نیاز به تطبیق با قرائن و اسناد موجود دارند. زیرا در این کتاب‌ها روایات متناقض بسیار داریم که تنها با آوردن پانویس قابل رفع و رجوع نیست.
 
در این صورت اسنادی که ما در حال حاضر در دسترس داریم کفاف تطبیق دادن این خاطرات را می‌کند؟ در حالی که هنوز بسیاری از وقایع و اسناد واقعه انقلاب منتشر نشده است؟

ساواک در سیستم گزارش‌نویسی شیوه بسیار منظمی داشت، اما با نزدیک شدن به ماه‌های پایانی سلطنت پهلوی دوم و نزدیک شدن به روزهای انقلاب، ساواک هم انسجام خودش را از دست داد. هر چه ما به روزهای آخر نزدیک می‌شویم، می‌بینیم اسناد ساواک هم کمتر و گزارش‌های آنها هم آبکی‌تر می‌شود. در حالی که ما در ماه‌های قبل گزارش‌های خیلی عمیق‌تر و منسجم‌تری از این دستگاه امنیتی داریم. اما در ماه‌های آذر، دی و بهمن که گزارش‌های ساواک را مرور می‌کنیم از کیفیت و عمق این گزارش‌ها کاسته شده و در واقع ما در ماه‌های پایانی اسناد قابل توجه بسیار اندکی داریم.

با این حال اگر به رویدادهای پیش از فرار شاه مانند انقلاب مشروطه و منابع آن نگاه کنیم می‌بینیم با این‌که بیش از 100 سال از آن می‌گذرد اگرچه بسیاری سند و خاطره از آن منتشر شده است و بسیاری شاید فکر کنند درباره انقلاب مشروطه حرف ناگفته‌ای نداریم. در حالی که درباره همین انقلاب مشروطه و حوادث بعد از آن، باز هم ما شاهد کشف اسناد و خاطرات و مدارک تازه‌ای هستیم در حالی که این رویداد مربوط به صد و اندی سال پیش است.

درباره انقلاب اسلامی که بسیاری از بازیگران آن (چه انقلابی و چه سلطنت‌طلب) هنوز زنده‌اند و منافع برخی از آنها اقتضاء می‌کند که بسیاری از وقایع در زمان حیات آنها ناگفته بماند، ضمن این‌که اسناد منتشر نشده بسیاری(چه دولتی و چه خصوصی مانند مکاتبات و احکام) وجود دارد. با این همه اسنادمنتشر شده اگرچه گویای خیلی مسائل است اما باز هم این اسناد همه حادثه را دربرنمی‌گیرد و ما باید منتظر باشیم تا اسنادی در داخل مانند اسناد ارتشتاران، اسناد نخست‌وزیری که اکنون به ریاست جمهوری تبدیل شده و همچنین اسناد رجال معروف حکومت پهلوی مانند اسناد هویدا، آموزگار، نصیری، زاهدی، حکمت و برخی دیگر منتشر شود. ما هنوز به اطلاعات و خاطرات بسیاری از افرد دسترسی نداریم و هنوز اسناد آنها منتشر نشده و بنابراین ما به اطلاعات آنها دسترسی نداریم. در برخی اسناد چاپ شده نیز نکات مبهم بسیاری را می‌توان پیدا کرد. از آن طرف باید برای رفع برخی شبهات دوَل مرتبط با دربار شاه مانند انگلیس، فرانسه، روسیه و امریکا نیز اطلاعاتی را که از حوادث ایران داشتند، باید منتشر کنند و تا زمانی که تمام این اسناد منتشر نشود(که فکر نمی‌کنم به زودی هم منتشر شود) ما نمی‌توانیم به یک تصویر کامل از برخی حوادث دست پیدا کنیم.

چه ضرورتی برای انتشار روزشمارهایی با نام انقلاب اسلامی و به ویژه ثبت جزئیات ایام دهه فجر وجود دارد؟

 روزشمار الفبای اصلی تاریخ‌نگاری به شمار می‌آید و برگردانی از تاریخ‌نگاری کورنولوژیک شمرده می‌شود، یعنی ثبت وقایع تاریخی بر اساس زمان اتفاق، این مبنای تاریخ‌نگاری به شمار می‌آید. شما اگر بخواهید یک واقعه‌ای را در تاریخ بازسازی یا ثبت و ضبط کنید و بعد برای آن تحلیلی بنویسید، در گام نخست باید عین آن خبری را که اتفاق افتاده، با ذکر منبع و ماخذ در دسترس داشته باشید. در قدم‌های بعدی می‌توانید به تحلیل و تفسیر آن واقعه اقدام کنید. بنابراین تهیه و تدوین روزشمار امری ضروری به شمار می‌آید، البته باید با رعایت اصول و روش‌های علمی این روزشمار گردآوری شود و ارجاع افراد پژوهشگر به آن کاملا علمی و قابل دسترس برای محققان باشد.
 
به نظر شما چرا پرداختن به تاریخ محلی انقلاب پس از تدوین تاریخ موثران و دست‌اندرکاران یک انقلاب ضرورت پیدا می‌کند؟

اگر بخواهیم نگاهی واقع‌بینانه به انقلاب اسلامی داشته باشیم به این نتیجه می‌رسیم که انقلاب ما یک انقلاب فراگیر در همه سطح جغرافیای ایران بود و انقلاب اسلامی مانند انقلاب مشروطه اختصاص به یک یا دو شهر بزرگ ایران نداشت و همان اتفاقاتی که در قم، تبریز و مشهد رخ داد در اندازه کوچک‌تر در شهرهای مختلف و حتی در روستاها اتفاق افتاد. بنابراین اگر ما بخواهیم یک روایت واقع‌بینانه از انقلاب اسلامی داشته باشیم ناچاریم تمامی آنچه در سال‌های انقلاب در ایران اتفاق افتاده یادداشت و ضبط کنیم و بر اساس آنها تاریخ انقلاب را تحلیل و تفسیر کنیم. انقلاب اسلامی تنها به شهرهای بزرگ اختصاص نداشت بلکه انقلاب به تمام اقوام، طوایف و طبقات مختلف اجتماع در جای جای ایران اختصاص داشت. در  تاریخ‌نگاری دقیق و برای ذکر دقیق جزئیات یک حادثه تاریخی ناچاریم به تمام این مسائل در تمام شهرهای ایران بپردازیم.

تاریخ محلی انقلاب اکنون نزدیک به دو دهه است که در حال تدوین است. یکی از نخستین مراکزی که این مهم را مورد توجه قرار داد، موسسه تدوین و نشر آثار امام خمینی(ره) بود که بنده از سال 1376 با این دفتر همکاری کرده و در آنجا طرح تدوین تاریخ‌های محلی انقلاب تهیه و با نگارش تاریخ محلی خمین که زادگاه امام است، کار آغاز شد. بنده که در ایام انقلاب در خمین بودم به دلیل یادداشت‌هایی که از این تحولات داشتم با این‌که نوجوانی بیش نبودم اما به دلیل بافت خانوادگی و شرایط سیاسی شهر خمین در همه اتفاقات این شهر حضور پیدا کردم که در کتاب «خمین در انقلاب» به این اتفاقات اشاره شده است. من در زمانی که در حوادث انقلاب شرکت می‌کردم، مشاهداتم را درباره اتفاقاتی که در زمان انقلاب رخ داده بود، از جمله شعارهایی را که مردم سر دادند یادداشت کردم. سال‌ها بعد به اسناد ساواک نیز دسترسی پیدا کردم و علاوه بر آن خاطرات بیش از 50 نفر از فعالان انقلاب در این شهر را در قالب تاریخ شفاهی پیاده کردم. بنابراین بر اساس مشاهدات خودم، اسناد ساواک و خاطرات بازیگران فعال خمین در کتاب «خمین در انقلاب» گنجانده شد و در واقع این نخستین کتابی بود که در حوزه تاریخ محلی انقلاب تهیه و از سوی موسسه نشر و حفظ اثار امام خمینی (ره) منتشر شد.

همچنین همزمان با شهرستان خمین، تهیه تاریخ محلی شهرهای دیگری نیز در دستور کار قرار گرفت از جمله تاریخ انقلاب در تبریز، اصفهان، مشهد، نهاوند، گلستان، شیراز، سیستان و بلوچستان، کردستان و ارسباران به صورت یک مجموعه 15‌ جلدی از تاریخ انقلاب تهیه شد که فکر می‌کنم در حال حاضر بیش از 10 جلد آن منتشر شده باشد. در کنار این موسسه برخی محققان محلی به صورت شخصی وارد عرصه شدند و آنها نیز کارهای ارزشمندی را در این حیطه منتشر کردند. همچنین مرکز اسناد انقلاب اسلامی نیز در این باره کتاب‌هایی را چاپ کرده است. با وجود این تا کامل‌تر شدن تاریخ محلی انقلاب هنوز راه طولانی در پیش داریم که مجموعه این تاریخ‌ها زمانی که در کنار هم قرار بگیرند، می‌توانند یک تصویر نسبتا واقعی از تاریخ انقلاب اسلامی را ارائه بدهند. ما در واقع با پرداختن به این تاریخ محلی می‌خواهیم بدانیم بر ایران آن سال‌ها چه گذشت. بنابراین کتاب‌های تاریخ محلی هر کدام یک بخش از نگاه به انقلاب اسلامی را تامین می‌کنند و در آینده نشان می‌دهند که این انقلاب چه ابعادی و عظمتی داشته و این طور نبوده که صرفا یک عده محدودی در یک نقطه جغرافیایی محدودی دست به انقلاب بزنند و انقلاب هم پیروز شده باشد، بلکه تمام مردم ایران در پیروزی انقلاب اسلامی نقش و سهم عمده داشتند و در واقع یک حرکت کاملا جمعی و انبوه با حضور همه مردم صورت گرفته است و آن چیزی که حاصلش انقلاب اسلامی است‌، دستاورد همه مردم ایران به رهبری امام(ره) است.
  
پژوهشگران چگونه باید تاریخ انقلاب به ویژه جزئیات روزهای 12 تا 22 بهمن را تدوین و تالیف کنند تا برای نسل جوان جذابیت مطالعه داشته باشد؟

ما در این مورد باید دو کار انجام بدهیم. نخست پژوهش‌هایی با رعایت استانداردهای علمی انجام دهیم، به طوری که آثار کاملا علمی تولید شده در حوزه تاریخ برای پژوهشگران همیشه قابل استناد باشد به ویژه برای کسانی که می‌خواهند در آینده از این منابع استفاده کنند. از طرفی ممکن است استفاده از این آثار کاملا علمی و تاریخی برای عامه مردم دشوار باشد، به همین دلیل بنده فکر می‌کنم بعد از قدم نخست که تهیه و تدوین کاملا علمی تاریخ انقلاب است، باید دنبال تهیه و تدوین روایت داستان‌گونه حوادث انقلاب هم باشیم، به عبارتی کتاب‌هایی را تولید کنیم که ضمن بیان واقعیات حوادث انقلاب، آن‌را به زبانی ساده و عامه فهم در قالبی داستانی روایت کند که برای همه مردم به ویژه افرادی که سطح سواد کمتری دارند قابل استفاده باشد. بنده فکر می‌کنم این دو شیوه مکمل همدیگر هستند. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها