یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۵
ماجراهای یک شرلوک هولمز کوچک

«پسر وحشی» نوشته «راب لوید جونز» نام رمانی است درباره ماجرای تعقیب و گریز پسرکی غیرعادی که تمام تَنَش را مو پوشانده، اما این تنها ويژگی او نیست، او یک شرلوک هولمز کوچک است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا): سال 1838.م، لندن. همه چیز از آن شبی آغاز شد که ماه به رنگ خون بود و مه خفه و غلیظی روی شهر در حال خزیدن بود. ماجرا، ماجرای پسرکی است غیرعادی. پسری که سر تا پایش را مو پوشانده و همین زندگی را برای او سخت‌تر از هم‌ سن و سالان دیگرش کرده؛ آنقدر سخت که دیگر به فکر اینکه شاید اسمی هم داشته باشد، نمی‌افتد؛ بگویید همان پسر وحشی.

داستان، پیش می‌رود؛ تا روزی که او سر از یک سیرک درمی‌آورد. حالا باید هر روز روی صحنه برود و خودش را به تماشاچی‌هایی که برای سرگرم شدن جمع شده‌اند، نشان دهد.

اما قرار نیست آرامش به پسر وحشی رو کند. پرفسور هنری ولستونکرافت در سیرک به قتل می‌رسد و این اتفاق، آغاز ماجراهای غریبی برای او می‌شود. یک تعقیب و گریز مرموز و پرماجرا که پسر وحشی در آن نقش پررنگی دارد، او خود نیز متهم شده و برای هیمن باید متهم واقعی را پیدا کند. او این توانایی را دارد، او عادی نیست؛ یک شرلوک هولمز کوچک است، هیچ چیز از چشم‌های او که زیر موهای صورتش پنهان شده، دور نمی‌ماند.  
 
تمام ماجراهای پسر وحشی در رمان جونز، در سه بخش بهم پیوسته با عنوان‌های «معرکه حیرت‌انگیز پسر وحشی»، «پسر وحشی، لندن و کلاریسا اورت شیطان سیرک» و «دستگاهی که آدم را تغییر می‌دهد» بیان می‌شود.
 
در آغاز پیش‌درآمد این رمان می‌خوانیم:

«می 1838، لندن، ساوث وارک؛
آن شب، شبی که معرکه‌گیر آمد، ماه به رنگ خون بود.
آسمان بالای خانه‌ها از مه خفه و غلیظی که روی شهر می‌خزید تیره شده بود. بخار قوه‌ای لجنی، هیولاوار از رودخانه بلند می‌شد، روی بام‌ها می‌رفت، چراغ‌های گازی را دربرمی‌گرفت و به گلوله‌هایی نارنجی و رنگ‌پریده تبدیل‌شان می‌کرد. در کناره رودخانه  می‌خزید و ساختمان‌های لب آب را، انبارها و کارگاه‌ها و خانه‌های مثل قیر سیاه را می‌بلعید. درها قفل بودند. کرکره‌ها کشیده. حتی موش‌های خیابانی از ترس بخاری که می‌خزید و نزدیک می‌شد، پنهان شده بودند. بخار همه چیز را می‌بلعید، اما معرکه‌گیر را نه.
با مشتی که دستکش‌پوش بود به در کارگاه کوبید.
جوابی نیامد.
صدای تق و توقی آمد. دریچه‌ای روی در باز شد و چشمی خون‌گرفته بیرون را نگاه کرد، صدایی پرسید: «تو دیگه کی هستی؟»
معرکه‌گیر گفت:‌ «آمدم دنبال پسرک.»
چشم توی دریچه باریک شد: «کدام پسر؟ یک دوجین پسر اینجاست.»
معرکه‌گیر سرش را به جلو خم کرد، صورتش را از زیر سایه کلاه لبه‌دارش نشان داد. چه چهره وحشتناکی پر از زخم و رد بخیه بود، جای شلاق و زخم چاقو، رد چنگ و ناخن، جای سوختگی و گاز و بریدگی اره. زخمی بزرگ روی دماغ استخوانی‌اش بود، نواری بنفش، مثل نقشِ روی صورت جنگجوهای سرخپوست، روی چهره‌اش افتاده بود.
معرکه‌گیر گفت: «همان پسر.»
...»

رمان «پسر وحشی» راب لوید جونز، جوایز بسیاری برده و سال 2014، از سوی منتقدان روزنامه گاردین جزء 10 رمان برتر انتخاب شده است. این رمان با ترجمه فرمهر امیردوست از سوی نشر دنیای اقتصاد، در 232 صفحه با شمارگان هزار و 100 نسخهف با قیمت 150 هزار ریال، برای نوجوانان، وارد بازار کتاب شده است.



 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها