رمان «پنجرهای به شاخسار تاک» اثر مصطفی بالعل با ترجمه صابر مقدمی روانه بازار نشر شد.
بالعل برای انعکاس موقعیتهای انسانی از زوایای دید مختلفی بهره گرفته و بدین طریق خواننده را با خود به سفری در دل زمان میبرد. دغدغه اصلی او که نگرش یک تحلیلگر اجتماعی را دارد، انتقال روح دوران و زمانه خود است.
رمان «پنجرهای به شاخسار تاک» داستان ویلایی به نام رویای سبز است که اوتاریت بیگ، زنش، فکرت خانم و پسر نوجوانشان جودی در آنجا زندگی میکنند. خدمتکار، باغبان، آشپز و دیگر اهالی خانه به خاطر دیدن اتفاقی در داخل ویلا که نباید میدیدند، تکتک از آنجا اخراج میشوند، اما یک نفر باقی میماند.
سِرمه کلفت جوان ویلا اخراج نمیشود و مجبورش میکنند با حسنیافندی باغبان پیر و قدیمی خانواده اوتاریتبیگ ازدواج کند. سرمه در یک چشم بههم زدن خودش را در یکی از محلههای حاشیه شهر سیواس، جایی که سنگ قبری در حیاط انتظارش را میکشد مییابد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «اهمیتی نداد. چشماش رو از زیر لبهی شفاف روسریش به ویلاها، خونههای باغی و باغهای پر از بوی گیج کننده ماگنولیاها که به تپههای پر از درختان پسته اون طرف آسفالت تکیه داده بودن دوخته بود و قدمای سنگین راه میرفت... از باز و بسته شدن لباش معلوم بود که ترانهای رو زیر لب زمزمه میکنه. اما کدوم ترانه؟»
رمان «پنجرهای به شاخسار تاک» اثر مصطفی بالعل با ترجمه صابر مقدمی در 408 صفحه، با شمارگان 500 نسخه و بهبهای 28 هزار تومان روانه بازار نشر شد.
نظر شما