نشر ستارگان درخشان در کتابی با عنوان «این سنگر خالی نمیماند» زندگینامه و خاطرات شفاهی شهید قاسمعلی میراحمدی را چاپ و راهی بازار کتاب کرد.
در این کتاب شخصیت سردار شهید قاسمعلی میراحمدی از طریق مصاحبه با برخی از آشنایان و همراهان این شهید معرفی شده است. کتاب حاضر، مقاطع مختلفی از زندگی و بهویژه تحولات منجر به انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس تا شهادت میراحمدی را دربرمیگیرد.
«این سنگر خالی نمیماند» روایت زندگی شهید قاسمعلی میراحمدی از تولد تا شهادت است که نویسنده در قالب خاطراتی کوتاه و شاخص از برهههای مختلف زندگی این شهید، از زبان خانواده، دوستان و همرزمان زندگی او را بیان میکند.
این کتاب در قالب 100 خاطره و روایت، 30 سال از زندگی شهید قاسمعلی میراحمدی که بیشتر شامل خاطرات فعالیتهای انقلابی و شرکت در جنگ و دفاع مقدس بوده را به تصویر میکشد. کتاب با روایتی از تولد او در سال 1331 در شهرستان ورزنه از توابع اصفهان و معرفی این شهید شروع شده و تا نحوه شهادت او در عملیات محرم در تاریخ 11 آبان 1361 ادامه دارد.
کتاب «این سنگر خالی نمیماند» از کودکی قاسمعلی و آموختن قرآن در مکتب میگوید؛ اینکه به دلیل فقر مالی درس و مدرسه را رها کرده و با پدر به کشاورزی مشغول شده، مدتی در راه آهن جمهوری اسلامی ایران مشغول بوده و از یک تصادف شدید که منجر به مرگ تعدادی از همکارانش شده، جان سالم به در برده. یا اینکه از پیشروهای تظاهرات و جبهه انقلاب بوده، اعلامیه پخش میکرده و برای شرکت در تظاهرات بارها به اصفهان و تهران سفر کرده است. با شروع جنگ عازم جبهه میشود و در جبهههای غرب و جنوب و عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس و رمضان شرکت فعال داشته است. در عملیات بیتالمقدس مجروح شده و سرانجام در سن 30 سالگی در عملیات محرم به شهادت که آرزوی دیرینهاش بود، میرسد.
در انتهای کتاب، زندگی و نحوه شهادت دو برادر شهید قاسمعلی، به نامهای ابوالفضل و حسین میراحمدی، همچنین وصیتنامه و متن و تصویر آخرین نامههای شهید میراحمدی به همراه تعدادی از عکسهای او ضمیمه شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «از ابوالفضل درباره نحوه شهادتش پرسیدم، گفت اگر برایت تعریف کنم گریه و بیتابی نمیکنی؟ نه ...میترسیدند نتوانم تحمل کنم. شروع به گفتن کرد: رفیقش گفت: دوستانش را در آب از اینطرف به آن طرف برد. – نجات میداد.- روی تپه ایستاده بود که یک خمپاره نزدیکش به زمین خورد، ولی کاری نبود. خمپاره دوم که آمد او را در آب انداخت و دنبال آب رفت. بدنش در آب ورم کرده بود، روی لباسش فقط یک دکمه مانده بود. بعضی میگویند غرق شد... و یک نقل هم این است که آقای عقدایی – رزمنده- گفت: باران زیادی آمده بود و یک سد خاکی نزدیکمان بود و عراقیها مخصوصا آن سد را زده بودند که آب رها شود. شهید آمد و ما را نجات داد. او شنا بلد بود. آمد ما را بغل گرفت ما را به جایی رساند. خودش که برگشت تیر دوشکا به او خورده و آنجا بود که دیگر پیکرش دنبال آب رفت.»
کتاب «این سنگر خالی نمیماند» در 176 صفحه با شمارگان یکهزار نسخه به بهای هفت هزار تومان از سوی نشر ستارگان درخشان اصفهان وابسته به مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه صاحب الزمان (عج) منتشر شده است.
نظر شما