مرتضی مردیها، مولف کتاب «فضیلت عدم قطعیت در علم شناخت اجتماع» میگوید: علم تنها قطعیت نیست و به خلاقیت و آفرینش هم نیاز دارد به عبارت دیگر علم فقط استخراج چاه نفت نیست پتروشیمی هم هست!
چه انگیزهای از نگارش ویراست جدید این کتاب داشتید و چه تغییراتی در این اثر صورت گرفته است؟
اخیرا مقالهای علمی پژوهشی تدوین شده توسط یکی از دانشآموختههای دکترای علوم اجتماعی به دستم رسید، در آن ویراست نخست کتاب «فضیلت عدم قطعیت در شناخت علم اجتماع» را نقد کرده بود. در این مقاله گفته بود، گرچه من به صراحت از موضع کوهن و کواین و نیز موج سوم فلسفه علم دفاع کردم اما در نهایت به رویکرد تجربهگرا و پوزیستویستی معتقد هستم. همچنین به من این نقد را کرده بود که در این کتاب در اندیشه من ناهمخوانی دیده میشود، البته این ناهمخوانی در سایر آثار من هم دیده میشود و به طور مثال در پروژه دفاع از عقلانیت نیز این موضوع دیده میشود. در این مقاله همچنین به من این نقد وارد شده بود، من در کتاب بیان کردم به گفتوگو اعتقادی ندارم در حالی که این موضوع برخلاف دغدغههای ذهنی من بوده است.
در ویراست نخست این کتاب به نظر میآید این تصور به وجود آمده که من روایت حداکثری از موج سوم علم را پذیرفتهام و نه روایت حداقلی را. من پیش از این کتابی درباره تاریخ فلسفه علم مطالعه کردم که فصلی از آن به کوهن اختصاص داشت، در این فصل از دو روایت حداقلی و حداکثری نسبت به علم نام برده شده بود به این معنی که اگر به روایت حداکثری از کوهن اعتقاد داشته باشیم باید انقلابی باشیم و اگر روایت حداقلی را بپذیریم همچون یک سوسیال دموکرات خواهیم بود. روایت سوسیال دموکرات بر این باور است که در جامعه عالمان و دانشمندان بر سر اینکه چه چیزی علم هست یا نیست یک همگرایی به وجود میآید و اینگونه نیست که مانند رویکرد حداکثری و انقلابی همه چیز را به ما تحمیل کند و دیالوگی صورت نگیرد.
همانطور که میدانید کوهن تعبیر اجماع و همگرایی را نام میبرد. به هر حال فهم اجماع کار آسانی نیست چون همه دانشمندان در مکاتب مختلف یا در کنگرههای علمی نمیتوانند بر سر یک موضوع به اجماع کاملی برسند. من در کتابم از تعبیر اکثریت دانشمندان استفاده کردم و گفتهام در رویکرد حداقلی اکثریت دانشمندان بر سر موضوعی به اجماع میرسند. به هر حال برخلاف نقدی وارده به من اینگونه نبوده که من از یک سو تلاش کرده باشم کوهن و کواین انقلابی را ترویج کنم، بگویم همه چیز باید در ساختارها زیر و زبر شود. از سوی دیگر اینگونه هم نبوده بگویم به گفتوگو اعتقاد ندارم بلکه منظورم این بوده که چنانچه دو دانشمند یا دو فرد از دو نظرگاه مختلف با هم بحث کنند کمتر پیش میآید، در پایان بحث یکی به دیگری بگوید شما درست میگویید! البته این موضوع هم به دلیل انگارههای ذهنی و شرایط اجتماعی این افراد است.
پس در واقع شما سعی کردید رویکرد سوم یا بینابینی را در پیش بگیرید
در همان بخش هم گفتم دسته سومی در میان مردم و دانشمندان وجود دارند که رویکرد سومی را در پیش میگیرند و به صورت تمام عملگرا نیستند و بینابینی رفتار میکنند بدین معنی که گاهی برای افراد در طول زندگی پرسشها و شبهههایی به وجود میآید و منجر به تغییر در افکار میشود به طور مثال ما افرادی را میبینیم در برههای از زندگیشان مارکسیست هستند و در برهه دیگری نظرشان عوض میشود. وقتی زمینههای تغییر به وجود میآید اینجاست که افراد آماده گفتوگو میشوند. بنابراین این دسته سوم چندان در نظراتشان مستحکم و غیر قابل تغییر نیستند و در برخی مسایل دچار تردید میشوند. من در چاپ نخست کتابم این احساس را داشتم با توجه به تحولات دهههای اخیر و ورود تفکرات فرانسوی به پارادیم علوم اجتماعی این گونه احساس میشود که سخنان من در این کتاب بدآموزی دارد و برخی فکر میکنند که تجربه و آزمون در دنیای علم اعتبار ندارد و علم حتما پدیده تفسیری است. بنابراین با ویراست اول این کتاب تلاش کردم زبانم را در کتاب به گونهای تعدیل کنم که چنین چیزی برداشت نشود. البته من به تجربهگرایی و تعمیم اعتقاد دارم اما معتقدم به روایت حداقلی از موج سوم علم هستم.
جامعهشناسی بر اساس آنچه که از سوی اثباتگرایان بیان میشود میتواند علم محسوب شود، در ویراست جدید به این موضوع اشاره شده است؟
در کتاب درباره اینکه آیا جامعهشناسی علم هست یا خیر و چرا درباره علم بودن آن تشکیک وجود دارد در چاپ نخست کتاب صفحههای نوشته بودم که در ویراست جدید حذف شد. اما همانطور که گفتم در مقدمه کتاب صفحههایی را اضافه کردم و در آن بیشتر نظرهایشان را درباره روایت حداقلی از موج سوم علم شرح دادم. متاسفانه جملههایی که در روی جلد کتاب به نقل از داخل اثر آورده شده خلاف این رویکرد را نشان میدهد که امیدوارم در چاپهای بعدی اصلاح شود.
اساساً چه چیزی علم است و آیا خلاقیت هم در علم راهی دارد؟
این تصور که فکر کنیم علم فقط آزمایشگاهی است و درون آن خلاقیت و آفرینش وجود ندارد کاملا غلط است چون علم به آفرینش و خلاقیت و حدس نیاز دارد حتی گاهی برخی حدسها در علم هستند که تا ابد هم تبدیل به قطعیت نمیشوند و به اعتقاد من این جمله که گفته میشود «حقیقت تا زمانی حقیقت است که دروغش آشکار نشده باشد» تنها شطحیات است و هیچ اعتباری ندارد. برخی معتقدند علم فقط آن چیزی است که ما در فیزیک، شیمی و... مشاهده میکنیم در حالی که اینها فقط علم نیست و در واقع بخش اعظم علم آن چیزی است که ما در رسالههای دکتری فیزیک و شیمی و... میبینیم یعنی بخشی که مباحثات طرفداران پارادایمهای این علوم اختصاص دارد مانند آنچه که پارادایمهای علوم انسانی هست.
باید در علم عنصر خلاقیت را نشان داد علم اینگونه نیست که در آن فقط مانند یک کارگر معدن چیزی را بیرون بکشید بلکه خلاقیت در این است که بین دادههایی که وجود دارد پیوند و ربط ایجاد کنیم. چنانچه این خلاقیت و آفرینش در علم رخ دهد آنگاه علم در این وجه با هنر شباهت پیدا میکند. بنابراین کسی که بعد از استخراج علم میکوشد تا چیز دیگری را به آن بیفزاید کارش باارزشتر است. در ویراست جدید کتاب بر این موضوع تاکید کردم که علم تماماً فعالیت استخراجی نیست و تنها یک صنعت سرایش نیست بلکه علم تدبیری هم هست یعنی با در اختیار داشتن دادهها باید بتوانید خلاقیت داشته باشید. پس علم فقط استخراج چاه نفت نیست پتروشیمی هم هست!
اما بر سر اینکه چه چیزی علم هست یا نیست هنوز هم اختلاف نظر وجود دارد. شما میتوانید به طیفی از علوم اعتقاد داشته باشید. برخی علوم، علم تر هستند. بنابراین در کنار این که در علم قطعیت و اطمینان وجود دارد خلاقیت هم هست! اما این خلاقیت لزوما مثبت نیست گاهی برخی از برداشتها و خلاقیتها بیهوده است تنها خلاقیتی کارآمد است که متناسب با نیاز و آزمونها در علم باشد.
در علوم انسانی هم این طیف علوم وجود دارد؟
بله به طور مثال من در اینکه روانشناسی از جامعهشناسی علمتر است حرفی ندارم. در علوم طبیعی هم همین گونه است ممکن است علمی مانند فیزیک از زیستشناسی علمتر باشد چون زیستشناسی آزمون پذیریاش کمتر باشد بنابراین در علوم طبیعی و علوم انسانی طیفی از علوم وجود دارد. براساس تجربهگرایی آزمونی، قدرت تولید مسالهها و حل آن و ... قابل سنجش است.
نظر شما