«بازینامه 4» یکی از همین کارهاست. سه نمایشنامهای که براساس شیوههای روایتگری ایرانی نوشته شده است. با تکیه بر نمایشنامههای شکسپیر. حسین جمالی در این سه نمایشنامه نشان میدهد که ظرفیتهای نمایش ایرانی تا چه اندازه است و چطور میشود از آن برای نمایش استفاده کرد. در نخستین نمایشنامه «طومار نقالی رومیو و ژولیت» با نقالی سر و کار داریم. نمایشی تک نفره که سالهاست رد و نشانی از آن نمیبینیم. نقالهایی که در مکانی در قهوهخانهها داشتند و داستانهای رزمی و بزمی و شاهنامه و... را روایت میکردند. حالا دیگر نه قهوهخانهها آن مکانهای قدیم هستند و نه دیگر نقالی را میشناسیم که چنین اجراهایی داشته باشد. با این همه این تکنیک به کمک جمالی در نوشتن این داستان آمده است. نویسنده این نمایشنامه میداند که نقالهای قدیمی طوماری برای روایتگریاش داشته و برخی از این طومارها موجود است. بنابراین شیوه طومارنویسی و تکنیکهای نقالی به کمک این نمایش آمده است. نقال داستان را تک نفره و با تصویرهای حداقلی برای مخاطبش روایت میکند. در این نمایشنامه هم همین اتفاق میافتد. نویسنده از روایت داستانی نمایشنامه «رومئو و ژولیت» استفاده کرده است و متنی با مولفههای طومار به دست داده است. نقال در دورهای جای خالی تصویرگری و متحرکسازی قصهها را پر میکرد تا برای خواننده جذاب باشد. بنابراین روایتهایش باید تصویری و نمایشی و نشاندهنده حالتها و رفتارها باشد. در نمایشنامه «طومار نقالی رومیو و ژولیت» از این امکان استفاده شده تا یک نمایش با تعداد زیاد بازیگر در یک بازیگر خلاصه شود و جان داستان روایت شود. نمونهای از داستان روایتشده را ببینید: «رومیو متاثر شده خونش به جوش میاد. یه نگاه به دوستش که غرق در خون رو زمین افتاده یه نگاه به تیبالت. دست میبره واسه شمشیر، خون جلوی چشماش رو گرفته هیچی دیگه نمیفهمه: سرت را بکوبم به گرز گران، که سندان نکوبند آهنگران، بگیرم دمت را چونان قاطران، بکوبم سرت را به طاق آنچنان. میره واسه تیبالت. شلق و شلق خوردن شمشیرها به هم، گرد و خاکی به پا شده که نگو و نپرس، هیچکس جلودارشون نیست که تیبالت زخم خورده وسط میدون مبارزه نقش زمین میشه.»
در این تکه هم داستان تعریف شده، هم صحنه بازسازی شده و هم از امکانات ادبیات و نمایش ایرانی استفاده شده است. این مساله دقیقا در دو نمایش بعد هم اتفاق میافتد.
اما اگر نمایشنامه «طومار نقالی رومیو و ژولیت» نمایشی تک نفره است دو نمایشنامه بعد از آن روایتگرهای بیشتری دارد. در نمایش «مجلس انتقامجویی هملت» از بسیاری شیوههای نمایش ایرانی استفاده شده است. هم از تعزیه در آن ردی میبینید و هم از نقالی. شما هیچ روایتگری را نمیبینید که در این نمایش نداند که هملت یا هوراشیو یا کلادیوس نیست. همهشان فاصلهشان را با نقشهایشان حفظ میکنند و میدانند تنها روایتگر یک نقش هستند. این شیوه را در تعزیه میتوانیم ببینیم. همان جمله معروف تعزیه را به یاد بیاوریم که میگوید: «نه من شمرم نه اینجا کربلا باشد» این دقیقا فاصلهای است که تعزیهخوان بین خودش و نقشی که آن را بازی میکند میگذارد. در «مجلس انتقامجویی» هم همین اتفاق در سرتاسر نمایش رخ میدهد. این نشان میدهد که نمایشهای ایرانی ظرفیت بسیاری برای به صحنه بردن دارند که باید از آنها بهره برد.
«مجلس شبیه لیر بیچاره» هم از سیاهبازی و شبیهخوانی و نقالی بهره گرفته تا داستان ویلیام شکسپیر را روایت کند. این نمایش هم از همین تکنیکهایی پیروی میکند که در بالا به آن اشاره شد.
با اینهمه باید دید این نمایشنامهها برای کارگردانی که میخواهد آنها را اجرا کند چقدر اجرایی است. حسین جمالی در طول سالها این سه نمایش را به صحنه برده است و خودش براساس ایدههایی که داشته آنها را اجرایی کرده است. اما باید این نمایشنامهها به دست کارگردانهای دیگر اجرا شود تا ببینیم این ظرفیتها چطور میتواند حفظ شود. درست همان اتفاقی که برای برخوانیهای بهرام بیضایی رخ داد. با این تفاوت که بیضایی داستان ایرانی را به خدمت نمایش ایرانی در آورد اما حسین جمالی نمایشهای غربی با پیشینهای آشنا به ذهن مخاطب را با نمایش ایرانی ترکیب کرده است. بنابراین این نمایشنامهها باید در محک تجربه کارگردانهای دیگر قرار بگیرد..
این کتاب به تازگی با تیراژ 1000 نسخه در انتشارات نمایش منتشر شده است.
نظر شما