میرجلالالدین کزازی میگوید: در میان سخنوران ایرانی، بیشتر شاعرانی به نوروز و بهار پرداختهاند که شیفته زیبایی برونی گیتی بودهاند، از همین روی ما بیشترین سرودهها درباره نوروز در دیوان سخنوران خراسانی میبینیم؛ سخنورانی که در روزگار سامانی و غزنوی میزیستهاند. دیوان آنان بیشترین بازتاب نوروز و بهار را فرا پیشمان مینهد.
ابتدا بفرمائید که بازتاب نوروز و بهار در شعر فارسی چگونه بوده است؟
یکی از زمینههایی که در سخن پارسی به گستردگی بازتاب یافته است، بهگونهای که هر دیوان پارسی را که بنگریم، نمونههایی از آن را در آن آشکارا میتوانیم دید، سخن از بهار و نوروز است. کمابیش این دو همیشه در کنار یکدیگر ستوده میشوند، زیرا در یک زمان فرا میرسند و آغاز بهار با آغاز نوروز یکی است و یکی بهانهای میشود، ستایش دیگری را. بازتاب بهار و نوروز به شیوههای گوناگون در سخن پارسی دیده میشود. یکی در پیوند با پیشینه نوروز است که نمونه را در شاهنامه از آن سخن رفته است، به فراخی یا کوتاه و به نمونش و چشمزاد در دیگر سرودهها.
سپس سخن از بهار است، بهاری که دوشادوش نوروز فرا میرسد. از زیباییهای بهار، از آن دگرگونی بنیادین آشکار در گیتی که رخ میدهد، آنچه تیره، افسرده، دلشکن و جانکاه است، روزگار سرما، سستی و پژمردگی به پایان میرسد و رستاخیزی در گیتی آغاز میشود و جنب وجوش همه جهان هستی را فرا میگیرد. این پدیده انگیزهای نیرومند بوده است که سخنوران ایرانی در ستایش نوروز به آن بپردازند. هم سخنورانی که به بیرون و پیکره میپرداختهاند، زیباییهای چشمنواز و دلپذیر گیتی را در بهار میدیدهاند و میستودهاند، هم سخنورانی که اندیشهای ژرفکاه و نهانگرایانه داشتهاند، در سخن از دگرگیسی گیتی میکوشیدهاند که از دگرگیسی آدمی، آشکار یا نهان، اندکی بسیار سخن به میان بیاورند و خواننده یا شنونده را برانگیزند که همسوز و همساز با بهار بکوشد که از زشتیها و پلشتیها، از نابهنجاریها و دشواریهای درونی خویش برهد و گونهای رستاخیز را که در جهان برون رخ داده است را به جهان درون خویش بکشاند.
نمونه را پیر بلخ در بیتی در رازنامه بزرگ خود، بهار را دستمایهای گرفته است تا از ناپایداری زندگانی در گیتی سخن در میان بیاورد. او از زندگی پشه که بسیار کوتاه است، بهره برده تا هشداری به خواننده یا شنونده بدهد که ارج دمها را که پی در پی میگذرند را بداند و بهترین بهره را از آنها ببرد. آن بیت این است:
«پشه کی داند که این باغ از کی است/ در بهاران زاد و مرگش در دی است»
یا بیتی دیگر که هماکنون در یاد من جوشید و همچنان از مثنوی در پیوند با بهار است که:
«در برهان میشود سرسبز سنگ/ خاک شو تا گل بروید رنگ رنگ»
و نمونههای بسیار دیگر که از آنها درمیگذرم. از این بیتها که نمونهوار یاد کرده آمد، آشکار میشود که چگونه سخنوری باریکبین، ژرفنگر و جهانگرای چون مولانا از بهار بهره میجوید تا آدمی را از زمستان درون که بدان دچار است، به دربیاورد و بهاری خرم را در نهان و نهاد او بشکفاند.
کدام یک از شعرای کلاسیک بیشتر به نوروز پرداخته است؟
در میان سخنوران ایرانی، بیشتر شاعرانی به نوروز و بهار پرداختهاند که شیفته زیبایی برونی گیتی بودهاند، از همین روی ما بیشترین سرودهها درباره نوروز در دیوان سخنوران خراسانی میبینیم؛ سخنورانی که در روزگار سامانی و غزنوی میزیستهاند. دیوان آنان بیشترین بازتاب نوروز و بهار را فرا پیشمان مینهد.
گذشته از این سخنوران آنچنان که نمونهای از رازنامه مولانا آوردم، سخنوران درویشکیش یا اندرزگو هم از بهار و نوروز بهره میبردهاند که راه و رسم زندگانی درست و به آئین را به سخندوستان بیاموزند.
نوروز در آیین گذشته چه تفاوتی با امروز داشته است؟
پیداست که نوروز مانند هر پدیده دیگر فرهنگی در درازنای روزگاران، در گذار هزارههای تاریخ و فرهنگ ایران دگرگونیهایی یافته است. ما از سنگنگارههای تخت جمشید که کهنترین نشانههایی است که جشن و آئین نوروز در آنها بازتاب یافته و فراپیش نهاده شده است، اگر بیاغازیم تا به روزگار کنونی برسیم، این دگرگونیها را آشکارا میتوانیم دید.
در سنگنگاشتههای آیین بار داریوش، پادشاه بزرگ هخامنشی، چند بار به نمود آمده است، ردهای دراز از نمایندگان کشورهای گوناگون در پهنه جهانشاهی هخامنشی دیده میشود که در پی یکدیگر ایستادهاند تا نوروزانه یا ارمغان نوروزی را هنگامی که به نزد داریوش بار مییابند، از سوی پادشاه و فرمانروای بوم خویش، به این شهریار نامبردار پیشکش بدارند.
در متنهای کهن هم از آیینهای نوروزی در روزگار سپسین، به ویژه در روزگار ساسانی سخن رفته است. یک نمونه از این آبشخورها کتابی است خرد، بازخوانده به فرزانه و دانشور نامدار ایرانی، خیام، به نام «نوروزنامه» که در این کتاب آیین برگزاری نوروز، ویژگیها و هنجارهای گوناگون آن در دربار ساسانی نوشته شده است.
از سوی دیگر، هرچند ویژگیها و هنجارهای بنیادین نوروز همواره در بومها و استانهای گوناگون ایران یکسان است، برای نمونه آن هفت نماد که هفتسین نامیده میشود. در هر کدام از این استانها و بومها، ویژگیهای بومینی بر جشن و آئین نوروز یا بر خوان نوروزی افزوده شده است که اگر بدان بخواهیم پرداخت، سخن به درازا خواهد کشید.
نظر شما