ژان کلود کاریر، بازیگر و فیلمنامه نویس برجسته فرانسوی: شایگان پروست را کنار تائو و ارسطو قرار میداد و عمیقآ، نزدیک مولانا و انیشتین.
«هنگامی که یک فیلسوف میمیرد، بدن از بین میرود و اندیشه باقی میماند. اندیشه داریوش - آشناهایش میدانند - پیچیده و برجسته بود. او دست پرورده فیلسوفان یونانی و غربی، خواننده افلاطون و برگسون و همچنین ژان پل سارتر بود و به خوبی بر آیین هند، شیوه دیگری از منطق، چیرگی داشت.
از این رو او یکتا بود: ایران میزیست ، از جوانی با عرفای ایرانی، که به شیوه خود به سوی حقیقت پرواز کردهاند، همدم بود و به راستی یک چشم به شرق و چشمی دیگر به غرب داشت.
نگاهی که در میان فیلسوفان بسیار کمیاب است چون بیشتر شخصیتهایی هستند با نگاهی پا برجا.
او میتوانست از فرهنگی به فرهنگ دیگر، از قرنی به قرن دیگر، از نویسندهای به دیگر نویسنده دیگر، با همان همدردی و همان ظرافت گذر کند. او همواره رابطههای نوینی بین ذهنهایی که هیچ گاه با هم برخورد نکرده بودند، و از دنیاهای گوناگونی میآمدند، پیدا میکرد.
او فلسفه چشم سوم را میآزمود. با طنز و ظرافت. بدون تکبر، بدون تشکل. گاهی وانمود میکرد به پرسشی پاسخ ندهد، اما با روشی بیمانند شنوننده را شگفت زده میکرد، همواره پیوندهای غیرمنتظره را آشکار مینمود و از تفکر مشترک راه حیرت انگیزی میساخت. او پروست را کنار تائو و ارسطو قرار میداد و عمیقآ، نزدیک مولانا و انیشتین.
به همراه لبخندی که هرگز نمیتوانم فراموش کنم.»
نظر شما