محمد حکمت، در گفتوگو با ایبنا:
وقتی نویسندهای در ایران به شهرت میرسد هرکار بیمایه او ترجمه میشود
محمد حکمت، مترجم درباره برخی از آثاری که امروزه ترجمه میشود میگوید: در ایران تا یک نفر معروف میشود هر کار بیمایهای هم که نوشته باشد ترجمه میشود آن هم با عجله و بیدقتی که کار را خرابتر هم میکند.
مختصری درباره سوابق ترجمه خود توضیح دهید.
مادر من دبیر ادبیات است و به همین دلیل از بچگی با کتاب بزرگ شدم و همیشه به ادبیات بهخصوص رمان علاقه داشتهام. سال ۱۳۸۲ برای ادامه تحصیل در رشته اصلیام که مهندسی است از ایران خارج شدم. تجربه زندگی در خارج از کشور باعث شد جدیتر کتابهای انگلیسی بخوانم. ورودم به دنیای ترجمه تا حدی تصادفی بود. کتاب «حس یک پایان» اثر جولین بارنز را مدت کوتاهی پس از انتشارش خوانده بودم. چند ماه بعد در سفری به ایران دنبال کتابهای دیگری از بارنز گشتم و دیدم هیچکدام از آثارش به فارسی ترجمه نشدهاند. این ماجرا جرقه ورود من به ترجمه شد. «حس یک پایان» نهایتاً در خارج از ایران چاپ شد ولی راهگشای من به دنیای ترجمه شد. تا به حال چندین کتاب از جمله «جایی که ماه نیست» اثر نیتان فایلر، «هیچوقت خانوادهای داشتهای؟» اثر بیل کلگ، «خداحافظ تا فردا» اثر ویلیام مسکول با ترجمه من چاپ شده. یک کتاب هم درباره آلبر کامو ترجمه کردهام که بیشتر حالت نقد و زندگینامه دارد با عنوان: «آلبر کامو: عناصر یک زندگی». آخرین رمانی هم که با ترجمه من چاپ شده «خانهروان» اثر یا جسی نویسنده آمریکایی است.
آیا پیش از این کتابی از نویسنده «خانهروان» در ایران منتشر شده بود و اینکه چطور شد تصمیم به ترجمه این کتاب گرفتید؟
«خانهروان» اولین کتاب جسی است و بنابراین کتاب دیگری از او برای ترجمه موجود نبوده. از این کتاب در آمریکا خیلی استقبال شده و نامزد چندین جایزه مهم ادبی هم شده بود. خلاصه کتاب را که دیدم به نظرم جالب آمد و وقتی کتاب را خواندم متوجه شدم، تعریفها و تمجیدها توخالی نبودهاند. هم سبک و هم موضوع کتاب جذاب و آموزنده است و به نظرم پیام بسیار زیبایی دارد. شاید بد نباشد محض اطلاع دوستانی که کتاب را نخواندهاند توضیح مختصری درباره خط داستانی کتاب بدهم.
«خانهروان» زندگی دو خواهر ناتنی به نامهای افیا و اسی و شش نسل پس از آنها را دنبال میکند یعنی در مجموع ۱۴ کاراکتر. دو خواهر در غنا زاده شدهاند ولی یکی به بردگی گرفته میشود و به آمریکا میآید و دیگری در غنا میماند. هرکدام از ۱۴ شخصیت کتاب داستان خودشان را دارند و کتاب پر است از نمادهای مختلف. مثلاً نسل افیا که در آفریقا میمانند از آتش میترسند و نسل اسی چون با کشتی و از طریق دریا به آمریکا آورده شدهاند از آب میهراسند و درنهایت این ترسها باید از بین بروند. زندگی این ۱۴ نفر به خاطر زمان و مکان متفاوت هرکدامشان خیلی با هم فرق دارد. در واقع کتاب را میتوان به صورت ۱۴ داستان کوتاه مرتبط خواند.
در «خانه روان» علاوه بر اینکه مخاطب با اسامی تقریبا ناآشنایی مواجه میشود، با دریایی از آداب و سنتهایی برخورد میکند که برایش تازگی دارد. با توجه به استقبال مخاطبان از داستان و رمانهای مدرن شهری ترس این را نداشتید که این کتاب از سوی مخاطب پس زده شود؟
بله درست است. بخشی از پیچیدگی نامها به خاطر نامهای آفریقایی است و اینکه تقریباً نیمی از کتاب در غنا اتفاق میافتد که البته هرجا به نظرم لازم بوده در کتاب پانویس اضافه کردهام. به این موضوع که شاید درک کتاب برای مخاطب ایرانی سخت باشد فکر کردم ولی بعد وقتی دیدم مخاطبان آمریکایی اینقدر از کتاب استقبال کردند به نظرم رسید آن سنتها و آداب آفریقایی لابد برای خواننده غیرآفریقایی قابل درک بوده. پیام کتاب خیلی فراتر از جغرافیا و زمان است و به نظرم به همین دلیل مخاطب عام در آمریکا اینقدر از آن استقبال کرده. به زبانهای متعددی هم ترجمه شده پس مخاطب آن فقط سیاهپوستان آمریکایی نبودهاند.
در رمان «خانه روان» از بسیاری از آداب و سنتهایی خاص در قالب داستان یاد شده است. برای اشراف بیشتر و ترجمه بهتر این رمان چه مطالعاتی انجام دادید و از چه منابع دیگری کمک گرفتید؟
هنگام ترجمه گاهی لازم میشد درباره بعضی از اتفاقات کتاب مطالعه کنم. علاوه بر سنتهای قومی خیلی از اتفاقاتی که در آمریکا هم رخ میدادند نیاز به مطالعه بیشتر داشتند. البته خیلیهاشان برایم ناآشنا نبودند چون در آمریکا درباره خیلی از این موارد صحبت میشود. بعضیهاشان را هم از طریق ویکیپدیا و مطالعه مطالب آنلاین یاد گرفتم. مصاحبههای خود یا جسی هم کمک زیادی به روشن کردن بعضی نکات میکردند. خود عنوان کتاب یکی از این موارد بود. معنای ظاهری عنوان میشود بازگشت به خانه ولی اشارهای هم به سنتی در بین سیاهپوستان آمریکا دارد که وقتی کسی از ایشان میمرد مراسم یادبودی برگزار میکردند و بازگشت او به خانه و درواقع وطن را جشن میگرفتند چون اعتقاد داشتند روح مرده آزاد شده تا به آفریقا برگردد. من برای ترجمه عنوان، لغت خانهرَوان را ساختم که ساختار آن الهامگرفته از اسم بعضی سنتهای ایرانی است مثلاً قالیشویان یا حنابندان. ترجمه این کتاب برای یادگیری خود من هم تجربه خوبی بود. بهخصوص خیلی چیزها درباره تاریخ سیاهان آمریکا یاد گرفتم. برای من به عنوان مترجم این کار لازم بود ولی به نظرم خط داستان جوری است که خواننده میتواند فقط کتاب را بخواند و لذت ببرد و نگران دانستن همه جزئیات تاریخی نباشد.
به نظرتان بهتر است یک مترجم انرژی خود را صرف معرفی نویسندگان ناشناخته یا کمترشناخته شده کند یا اینکه بهتر است به سراغ کسانی برود که قبلا امتحان خود را پس دادهاند و برای مخاطب نام آشناترند؟
به نظرم مترجم باید انرژیاش را صرف ترجمه کتاب خوب کند. چند نویسنده میشناسیم که مرتب شاهکار خلق کنند؟ متأسفانه در ایران تا یک نفر معروف میشود هر کار بیمایهای هم که نوشته باشد ترجمه میشود آن هم با عجله و بیدقتی که کار را خرابتر هم میکند. البته الان که نگاه میکنم میبینم تمام کتابهایی که ترجمه کردهام اولین اثر آن نویسنده بوده که به فارسی برگردانده میشده. برای من کشف و معرفی استعدادهای جدید چیز جذابی است. فکر میکنم اولین کتابی که از یک نفر ترجمه میشود حرف تازهای برای مخاطب ایرانی دارد. اصولاً بیشتر سراغ کتابهایی میروم که به نظرم حرف تازه، نگاه تازه یا سبک تازهای داشته باشند یا موضوعی آشنا را از زاویهای برای خواننده توصیف کرده باشند که جدید باشد. همین کتاب «خانهروان» برای من نگاه تازهای به سرگذشت سیاهان بود و با این که سبکش کمی به کتاب ریشهها شباهت داشت ولی نوآوریهای خاص خودش را داشت.
برای انتخاب یک کتاب و ترجمه آن چه معیارهایی در نظر می گیرید. اینکه کتابی جایزه برده باشد یا نویسنده شناخته شدهای باشد چقدر در انتخابتان تاثیرگذار است؟
برای من صرف جایزهبردن یا معروفبودن نویسنده معیار نیست. نامزدهای جایزههای ادبی معتبر مثل جایزه بوکر یا پولیتز یا جایزه ملی آمریکا را دنبال میکنم ولی باز هم برمیگردد به اینکه خودم به عنوان خواننده با کتاب اصلی ارتباط برقرار کرده باشم یا نه. در ادبیات انگلیسی جایزه بوکر اعتبار زیادی دارد. البته تا چند سال پیش شامل نویسندگان آمریکایی نمیشد ولی حالا رمانهای آمریکایی هم در آن شرکت میکنند. البته یک مشکل که درباره برندگان جوایز معتبر وجود دارد این است که بلافاصله مترجمان زیادی وارد رقابت سرعت در ترجمه این آثار میشوند که درنهایت ضرر آن متوجه خواننده میشود. برای همین گاهی با اینکه کتابهای برنده جایزههای شناختهشده را میپسندم، چون دلم نمیخواهد وارد رقابت سرعت شوم سراغ آن کتابها نمیروم.
مایلید که باز هم از یا جسی کاری ترجمه کنید؟
یا جسی نویسنده مستعدی است. امیدوارم باز هم بنویسد و باز هم خوب بنویسد. اگر چیزی باشد که دوست داشته باشم حتماً.
دوست دارید از چه نویسندگانی و بیشتر از چه ژانر و سبکی کتاب و رمان ترجمه کنید؟
بعضی نویسندهها هستند که خیلی کارهایشان را دوست دارم ولی ترجمه آثارشان به فارسی به دلایل مختلف شدنی نیست، یا به خاطر ممیزی یا به خاطر اینکه زبانشان در فارسی موجود نیست. بعضی نویسندهها را هم دوست دارم ولی چون زبان اصلیشان انگلیسی نیست و ترجمه از زبان واسطه را نمیپسندم سراغشان نمیروم. از انگلیسیزبانها خیلی از کارهای جولین بارنز، کالم توبین و کازوئو ایشیگورو را دوست دارم. از کسانی که کمتر شناختهشدهاند ویلیام مکسول و اندرو میلر (با هنری میلر و آرتور میلر اشتباه نشود) را میپسندم و همینطور جیم کریس. از قدیمیترها خیلی فاکنر را دوست دارم. از غیرانگیسیزبانها کامو و هاینریش بل را میپسندم و از زندهها خابیر ماریاس اسپانیایی به نظرم استعداد عجیبی دارد.
چه کاری در دست ترجمه یا انتشار دارید؟
رمانی ترجمه کردهام که در مرحله ویرایش و گرفتن مجوز است. اتفاقاً این رمان هم رمان اول نویسنده است و موضوعش هم باز تبعیضهای نژادی است. البته این بار شخصیت اصلی داستان یک پسربچه است. به نظرم پیام کتاب خیلی انسانی بود. امیدوارم چاپ شود و خوانندههای فارسیزبان هم آن را بپسندند.
رمان «خانهروان» نوشته یا جسی با ترجمه محمد حکمت از سوی نشر نون در شمارگان 1000 نسخه به قیمت 30000 تومان منتشر شده است.
نظرات