چگونه و از چه زمانی با کتاب و نشر آشنا شدید؟
من در سال 1332 در محله امیریه تهران متولد شدم. دوران دبستان را در مدرسه نشاط در امیریه گذراندم سپس به دبیرستان رهنما در منیریه رفتم. در سال 1351 وارد دانشگاه شدم و در رشته الکترونیک به تحصیلاتم ادامه دادم. در آن دوران دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد صحبت میکرد و گرایش به مسائل مذهبی در جوانان ایجاد شده بود. براین اساس در منیریه انجمن اسلامی جوانان تشکیل شده بود و کتابخانه بزرگی داشت که ما هرهفته به آنجا میرفتیم. از آنجا با کتاب آشنا شدم و خیلی به کتاب خواندن تشویق شدم و بیشتر در فضای انقلاب بودم.
از چه زمانی وارد حوزه نشر شدید؟
بعد از اینکه انقلاب پیروز شد درگیریهایی در مناطق کردنشین ایجاد شده بود و من با دوستانی ازجمله شهید بروجردی به آن مناطق رفتیم و من مسئول کارهای فرهنگی شدم. از آنجا مشغول کار کتاب و نشریات شدم.
یعنی از چه سالی؟
از سال 1358 که ناآرامیهایی در مناطق کردنشین که دست ضد انقلابها بود، ایجاد شده بود. در آن دوره افرادی که در سپاه پاسداران بودند و تعدادی از دانشجویان و افرادی مانند شهید همیت، شهید ناصر کاظمی، و ... که بعدا فرماندهان بزرگی شدند به مناطق کردنشین آمدند. بچههایی که آن زمان آمدند فرهنگی بودند و با ضرب و زور با مردم صحبت نکردند. من در آنجا از سوی سپاه غرب کشور، مسئول امور فرهنگی بودم. کار فرهنگی در آنجا خیلی پررنگ، عمیق و مردمی بود. به همین دلیل امروزه ایران کمترین مشکل را با مناطق کردنشین دارد درحالیکه ترکیه مشکلات زیادی دارد و مناطق کردنشین شمال عراق جدا شده است.
موسسه نشر و تحقیقات ذکر را در چه سالی تاسیس کردید؟
از همان موقع که در مناطق کردنشین بودم، ضرورت کار فرهنگی را حس کردم و بعد از اینکه به تهران آمدم آن را ادامه دادم و موسسه نشر و تحقیقات ذکر را در سال 1364 راهاندازی کردم و شروع به کار کردم.
کارتان با تولید اثر در چه حوزهای شروع شد؟
در حوزه سیاسی و دین.
ازچه زمانی وارد حوزه کودک و نوجوان شدید؟
از همان شروع کار، احساس کردیم که در حوزه کودک و نوجوان نیاز به کار و فعالیت بیشتری وجود دارد و وارد این حوزه شدیم.
نخستین کتابی که برای کودکان و نوجوانان منتشر کردید چه کتابی بود؟
اولین کتابی که برای کودکان و نوجوانان منتشر کردیم کتابی خشتی بود به نام «سکاکی» با نویسندگی و تصویرگری محمد امین با اسم هنری عادل. داستان این کتاب درباره فردی است که تا 40 سالگی بیسواد است اما زمانی که در غاری نشسته است، میبیند که قطره قطره آب میچکد و سنگ را سوراخ کرده است. بعد از دیدن این صحنه به این فکر میافتد که وقتی آب به این نرمی سنگ را سوراخ میکند چگونه علم نمیتواند مغز مرا تحت تاثیر قرار دهد. این کتاب پیام داستانی خوبی برای بچهها داشت.
این کتاب چگونه به دستتان رسید؟
در آن زمان حاجآقا مجتبی تهرانی یک سری کلاسهای درس اخلاق داشتند که من در آنها شرکت میکردم. در این کلاسها با محمد امین آشنا شدم که هم نویسنده بود و هم تصویرگر و کتابش را برای چاپ به من داد.
از چه زمانی نام «قاصدک» را برای بخش کودک و نوجوانتان انتخاب کردید؟
بعد از چاپ نخستین عنوانمان بود که نام «قاصدک» را برای بخش کودک و نوجوانمان انتخاب کردیم.
چرا از همان اسم ذکر برای این بخش استفاده نکردید؟
اسم ذکر خیلی بارمعنایی زیادی دارد و یکی از اسامی قرآن است و اسمی عربی و قرآنی است. وقتی کار کودک را شروع کردیم احساس کردیم این نام علیرغم بار معنایی عمیقی که دارد تا حدی سنگین است و لطافت لازم برای کتاب کودک را ندارد و نام کتابهای قاصدک را انتخاب کردیم.
نخستین نویسندگان کودک و نوجوانی که با شما کار کردند، چه کسانی بودند؟
محمد امین (عادل) نخستین نویسندهای بود که با او در حوزه کودک و نوجوان کار کردیم. البته در آن دوره اغلب نویسندگانی که در حوزه کودک و نوجوان فعالیت میکردند با ما کار کردند. مثل مصطفی رحماندوست، محمدرضا یوسفی، افسانه شعباننژاد، اسدالله شعبانی و ... و قویترین دوره ما زمانی بود که ما کارهای نویسندگان نسل اول انقلاب را چاپ کردیم.
باتوجه به اینکه در آغاز کار، نشرتان شناخته شده نبود، چگونه کتابها به دستتان میرسید؟
وقتی که کار در حوزه بزرگسال را شروع کردیم، خاطرات مرتضی مطهری را جمعآوری میکردم. مرتضی مطهری در مقدمه کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» اشاره میکند که پیش از انقلاب یکسری افراد قرآن را تفسیر به رای میکردند و با روش ماتریالیستی به قرآن نگاه میکردند. نظر آقای مطهری دراین زمینه را در نسخههای زیاد چاپ و پخش کردیم. سپس سرگذشتهای ویژهای درباره آیتآلله مطهری از همه افرادی که آیتآلله مطهری را میشناختند، جمعآوری و چاپ کردیم. چاپ این کتابها در حوزه بزرگسال سبب شد که ما را بشناسند. و نخستین قدمهایمان در حوزه بزرگسال موفقیت آمیز بود و افراد زیادی با ما آشنا شدند. طبیعتا این مساله در حوزه کودک هم تاثیر گذار بود و خود نویسندهها مراجعه میکردند و تماس میگرفتند و میگفتند ما کار داریم، آیا پذیرش اثر دارید و همین گونه کارها به دست ما میرسید. الان هم نویسندگان مختلف، هفتهای دوبار با ما تماس میگیرند تا کارشان را ارائه دهند. البته شرکت در نمایشگاههای کتاب هم در آشنایی نویسندگان با ما موثر بود.
تا حالا شده بخواهید با نویسندهای کار کنید ولی نتوانید از او کتابی منتشر کنید؟
نه یادم نمیآید نویسندهای بوده باشد که بخواهم از او اثری منتشر کنم و موفق نشده باشم.
از بین نخستین نویسندگانی که کارشان را با شما شروع کردند، چه کسانی کارشان را هنوز با شما ادامه میدهند؟
حسین فتاحی از نویسندگانی است که کارهای قدیمیاش را چاپ میکردم مانند «مدرسه انقلاب». او از نویسندگانی است که هنوز هم خلاق است و کارهای کودکانه زیادی به ما میدهد حتی در حوزه ترجمه کتاب کودک هم به ما کمک میکند.
از اینکه نویسندهای که قبلا با شما کار میکرده، کارش را با ناشر دیگری ادامه دهد، ناراحت میشوید؟
نه ناراحت نمیشوم. در دورهای دوره افول کتاب کودک داشتیم و تغییر و تحولاتی در موسسهمان ایجاد شد و دو سه نفر از همکاران از ما جداشدند و کارهای ما افت کرد. به همین دلیل بسیاری از نویسندگان از ما جدا شدند.
از چه سالی با افول کتاب کودک روبهرو شدید، چقدرطول کشید و به چه دلیل بود؟
حدودا از سال 1373 شروع شد و تا سال 1383 ادامه داشت. بیشتر به این دلیل بود که من به خاطر شغلم که در وزارت خارجه دیپلمات بودم، مدتی در دهلی نو و کشورهای دیگر بودم و در ایران نبودم.به همین دلیل کار افت کرد و کمتر شد تا وقتی که بازنشسته شدم و دوباره فعالیتمان جان گرفت.
در آن زمان آقای ستوده، مدیر نشر پنجره هم با شما همکاری میکردند؟
بله. وقتی مجوز نشر را گرفتیم، سه نفر بودیم؛ من و آقای ستوده و آقای خسروشاهی، اما مجوز به نام من صادر شد. بعد از آن، آقای ستوده مجوز نشر پنجره و آقای خسروشاهی مجوز نشر نگرش را گرفتند و با آن کار میکردند و از هم جدا شدیم.
از خاطراتتان با نویسندگان برایمان بگویید.
بیشترین خاطرات من برمیگردد به فضاهای لطیفی که با حضور بچهها و نویسندگان در غرفه انتشارات ذکر در نمایشگاه کتاب ایجاد میشد.
از نویسندگانی نام ببرید که شما با انتشار کتابهایشان توانستید آنها را به جامعه معرفی کنید؟
نویسندگانی که از زمان قدیم با ما کار میکردند الان همه شناختهشده هستند. اما در دوره جدید موفق نشدیم کسی را معرفی کنیم با اینکه روی تعدادی نویسنده، تصویرگر و مترجم سرمایهگذاری کردیم ولی کارهایشان با اقبال عمومی روبهرو نشد و پروفروش نشد.
به نظر شما مهمترین درد دل نویسندگان چیست؟
مهمترین دغدغه نویسندگان اقتصادی است. مورد دیگر این است که دوست دارند کارشان دیده شود و ناشر کتابشان را خوب آمادهسازی، تولید و پخش کند و ناشر سرمایهگذاری کند روی کارش. تا کتابشان بهتر جلوه کند. گاهی هم نویسندگان از اینکه نمیتوانند با تصویرگران هماهنگ شوند، ناراحتند.
در طول فعالیتتان، چقدر سعی کردید دغدغه نویسندگان را برطرف کنید تا با فراغ بال به تولید اثر بپردازند؟
وظیفه ما همین است که تا حدی که در توانمان است این دغدغهها را برطرف کنیم. نویسندگان خوب میدانند چه حوزههایی به ناشر مربوط میشود و چه حوزههایی به نویسندگان. نویسندگان حرفهای در خیلی چیزها دخالت نمیکنند اما نویسندگان تازهکار بسیاری از مسائل را نمیدانند مثلا به محض تحویل کار، اصرار میکنند که تا دو ماه دیگر منتشر شود.
تا به حال چه تعداد اثر منتشر کردهاید؟
تا به حال حدود هزار عنوان کتاب در حوزههای مختلف بزرگسال، کودک و نوجوان منتشر کردهایم.
چه تعداد در حوزه کودک و نوجوان بوده است؟
حدود 800 عنوان
هیچ وقت از اینکه ناشر شدید، پشیمان نشدید؟
نه هیچ وقت از اینکه ناشر کودک شدم، پشیمان نشدم چون در حوزه کودک آنقدر نشاط و شادابی وجود دارد که انسان خسته نمیشود و محصول کارش را میبیند. پدرومادرها خیلی دغدغه بچهها را دارند. کار در حوزه خردسال و کودک خوب است و اغلب، والدین برای فرزندانشان کتاب انتخاب میکنند. در حوزه نوجوان، هم بچهها کمکم میخواهند مستقل شوند و بیشتر به دنبال ژانر فانتزی، ترس و وحشت و ... هستند و با والدینشان معامله میکنند و میگویند به شرطی کتابی که شما میخواهید را میخوانم که کتاب مورد علاقهام را هم برایم بخرید و این هیجانات برای من بسیار لذتبخش است. کتابهایی که در حوزه بزرگسال چاپ کردیم هم اغلب این چنین است. البته ما یک عقل معاش داریم یک عقل معاد و کسی که عقل اقتصادی داشته باشد کار نشر را انتخاب نمیکند. اما من به خاطر علاقهام به این حوزه به فعالیتم را ادامه دادم. الان با افزایش قیمت دلار قیمت همه چیز افزایش یافته است. ولی ما هنوز کتابهایمان را با همان قیمت قدیم عرضه میکنیم و ارزش افزوده نداشته است. اگر میخواستیم با فکر پولدار شدن کار کنیم نمیتوانستیم ادامه دهیم. ناشر کیمیاگری است که طلا را به مس تبدیل میکند و کاغذ یا همان دلار سفید را میخرد چند میلیون خرج میکند آن را سیاه و رنگی میکند و با تخفیف 40 درصدی به صورت زماندار 8 ماهه یا 10 ماهه میفروشیم و این عرف غلطی است که در بازار کتاب وجود دارد و باید تغییر کند ولی هیچکس به فکر آن نیست. بنابراین اگر کسی عشق نداشته باشد نشر اقتصادی نیست و کم سود است.
نشر کودک و نوجوان امروزه با ورود ناشران بخش بزرگسال و کمکآموزشی مواجه شده است، این مساله را چگونه ارزیابی میکنید؟
این ناشران قبلا دغدغه کار کودک را نداشتهاند اما با تغییر و تحولاتی که در جامعه ایجاد شده و احساس میکنند در آینده ممکن است کنکور برداشته شود وارد حوزههای دیگری در صنعت نشر شدهاند. ازسویی این ناشران سرمایه خوبی دارند و بخشی از کار نشر هم سرمایه است آنها میتوانند پول بیشتری به نویسنده و مترجم بدهند. به نظر من ناشران کمک آموزشی درحال انجام کارهای خوبی هستند و من به چشم یک فرصت به این مساله نگاه میکنم البته نمیداتم تا کی دوام میآورند و آیا با این تبلیغاتی که دارند میتوانند در طول سالهای متمادی ادامه دهند و خلاقانه کار کنند و به تکرار نیافتند؟ شاید سرخورده شوند و در درازمدت نتوانند کار کنند. اما ما باید به عنوان یک فرصت نگاه کنیم هرچه کارهای قویتر تولید کنند و ناشران کودک را وادار به رقابت کنند، وضعیت بهتر میشود و آثاربهتری تولید میشود. و حضورشان تکانی به حوزه کودک میدهد و ما باید از این فرصت استفاده کنیم. به نظر من کار حرفهایتر میشود و تهدید نیست بلکه فرصت است.
شما کارتان را در دهه 60 شروع کردید، به نظر شما در طول این مدت چه تغییر و تحولاتی در نشر کودک و نوجوان رخ داده است؟
جامعه ما از لحاظ علمی، فرهنگی و ... رشد کرده، امروزه کمتر خانوادهای را میبینید که اقوامی در اروپا نداشته باشد و اغلب، سفرهای خارجی دارند بااینکه به ما جهان سومی میگویند اما مردم ایران بیسواد و کم اطلاعات نیستند. و خانوادهها به تحصیلات و رشد فرهنگی فرزندانشان اهتمام میورزند. خانوادهها بسیار دغدغهمندند و کتاب بیکیفیت نمیخرند. چه دغدغه مالی داشته باشند چه نداشته باشند، سعی میکنند کتاب خوب باکیفیت بخرند و بهترین کتابها را انتخاب کنند و میخواهند حتی اگر خودشان بیسوادند ولی فرزندانشان باسواد شوند و کتاب مناسب بخرند. نسبت به گذشته جامعه ما اهتمام بیشتری به کتاب دارد و همه میخواهند فرزندانشان موفق شوند.
از بین کتابهایی که منتشر کردید چاپ کدام کتاب برایتان خاطرهانگیز بود؟
از بین کتابهایی که در دوره جدید چاپ کردم کتاب «حواستو جمع کن» برایم خاطرهانگیز است. خانوادههایی که میآید این کتاب را بخرند میگویند ما هم زمانیکه کودک بودیم در مهدکودک همین کتاب را میخواندیم. این کتاب مدام تغییر کرد و کاملتر شد از 6 جلد به 12 جلد و به 24 جلد رسید. کتابی دیگری هم داریم به نام «خیابان وحشت» ترجمه حبیبالله لزگی و با اینکه در ژانر وحشت است اما کمدی ترسناک است و نمیگذارد بچهها به اضطراب و استرس برسند. و خانوادهها خاطرات جالبی را از بچهها درباره این کتاب بیان میکنند. مثلا میگفتند بچه ما اصلا کتابخوان نبوده ولی یک جلد این کتاب اتفاقی به دستش رسیده است و ما را به زور آورده جلدهای دیگری از کتاب را برایش بخریم. یا شخص دیگری میگفت که فرزندش رفته زیر لحاف و میخندیده بعدا متوجه شده که درحال مطالعه این کتاب است. یا یکی از دانشآموزان میگفت یک جلد از این مجموعه میخریده و در مدرسه به سایر بچهها کرایه میداده است. وقتی ناشر میبیند کاری انجام داده که در جامعه بازتاب داشته کارش را با علاقه بیشتری ادامه میدهد.
کتاب مورد علاقهتان در کودکی چه نام داشت؟
در دوره کودکی در امیریه کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان بود در خیابان مولوی و من عضو آنجا بودم و کتابهای طلایی را میخواندم که شامل داستانهای قدیمی و کلاسیک بود. هنوز لذت خواندن مجموعه کتابهای طلایی در ذهنم مانده است.
بعدا هیچوقت تلاش نکردید این کتابها را پیدا کنید و بازنشر کنید؟
نه. بعدا کتابهای قشنگتری چاپ کردم.
اگر بخواهید کتابی را هدیه دهید، کدام کتاب را انتخاب میکنید؟
کتاب نهجالبلاغه با ترجمه دکتر سیدمحمدمهدی جعفری را هدیه میدهم. این کتاب تا خطبه 80 از سوی آیتالله طالقانی ترجمه شده است، اما در زندان آیتالله طالقانی از سیدمحمدمهدی جعفری میخواهد ترجمه را ادامه دهد. دکتر جعفری یکی از بهترین نهجالبلاغه پژوهان است. این اثر به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی هم انتخاب شده و کتاب فاخری است. نثر خوبی دارد و دقیق است. من خیلی به این کتاب علاقه دارم و به هرکسی بخواهم هدیه دهم این کتاب را انتخاب میکنم.
در حوزه کودک و نوجوان کدام کتاب را انتخاب میکنید؟
مثل این است که بگویید از بین بچههایتان به کدامیک علاقه بیشتری دارید. کار سختی است چون تولید کتاب کودک زحمت زیادی دارد. خط به خط آن کار میبرد. وقتی که چاپ میشود همه کتابهای کودک را دوست دارم.
نظرتان راجع به جمله «ناشران روزبه روز پولدارتر میشوند و نویسندگان روز به روز فقیرتر» چیست؟
تلقی اشتباهی است که نویسندگان دارند. البته نویسندگان حرفهای را نمیگویم. من همیشه به نویسندگان تازهکار میگویم با چاپ این کتاب نمیتوانید خانه بخرید. فکرمیکنند کتاب آنقدر درآمد دارد که زندگیشان را از این رو به آن رو کند، درحالیکه چنین نیست. خواب پول و سرمایه در حوزه نشر زیاد است. بعضی کارها دلی است بعضی کتابها ضرر میدهد ولی بعضی کتابها فروش میرود و ناشر زندگیاش با آن کتابها میگذرد اما نویسندگان فکر میکنند اگر ناشری پولدار است به خاطر کتاب آنهاست.
امرزوه میزان گرایش ناشران کودک به سوی آثار ترجمه افزایش یافته است، به نظر شما دلیل این مساله چیست؟
چون عضو کپیرایت نیستیم میتوانیم بهترین آثار خارجی را انتخاب کنیم ولی اگر همان کار را به نویسندهای سفارش بدهید، آن قدر هزینه تولیدش بالا میشود که بیچاره میشوید.
چقدر به حضور سرویراستار در نشرتان توجه داشتید؟
اینقدر که در نشر ما مدیر هنری نقش دارد سرویراستار نقش ندارد، چون کاری که ویراستاری سنگین نیاز دارد انگار که دوباره از اول کار نوشته شده است. عموما ترجمهها ویرایش سنگین میخواهند و ویراستاری که زبان انگلیسی بلد باشد و بتواند ترجمه را با متن انگلیسی تطبیق دهد کم است و اگر هم باشد میگوید این کار مشکلی است، متن را میدادید خودم ترجمه کنم اینطور برایم راحتتر بود و بیشتر از حق ترجمه باید حق ویراستاری پرداخت کنیم. درنتیجه ترجمه کتابها را به افرادی میدهیم که نویسند باشند. نویسندهها کمتر کارشان نیاز به ویراستاری دارد. به همین دلیل سرویراستار در نشر ما نقش زیادی ندارد و نقش مدیر هنری بیشتر است.
به عنوان یک ناشر نظرتان درباره کپی رایت چیست و چقدر آن را رعایت کردهاید؟
کپی رایت را رعایت نکردهایم چون دلیلی نداشته است. اما الان تلاشمان بر این بوده کارهایی که میخواهیم ترجمه کنیم با صاحب اثر به توافق برسیم. بالاخره ما عضوی از جامعه جهانی هستیم و باید به سمتی برویم که این هنجار بینالمللی را بپذیریم اما قدم به قدم. قدم اول این است که هر ناشری رایت کتابی را در جمهوری اسلامی خرید، به نام او ثبت شود و ناشر دیگری حق چاپ آن را نداشته باشد و این یعنی ضرر برای سایر ناشران. این کار سبب میشود ناشران بیشتری ترغیب به رعایت حق کپی رایت شوند.
جایگاهتان را در بین نویسندگان چگونه ارزیابی میکنید؟
نظرشان مثبت است. سعی کردیم رضایت دوطرفه بینمان برقرار باشد. مثل اعضای یک خانوادهایم. و اغلب نویسندگان از همکاری با ما ابراز رضایت و راحتی میکنند.
یک روزتان را چگونه میگذرانید؟
از صبح تا شب به کار نشر مشغولم. وقتی که کار را از صفر دوباره شروع کردم از غرفه 8 متری در نمایشگاه کتاب شروع کردیم تا الان که غرفه 108 متری داریم. کار نشر به گونهای است که باید پای کار باشی اینقدر سرم گرم شده که نمیدانم روز چگونه میگذرد.
اگر ناشر نمیشدید چکاره میشدید؟
چون خیلی کار پژوهشی انجام دادم و به این حوزه علاقه دارم اگر ناشر نمیشدم موسسه پژوهشی تاسیس میکردم و به صورت پروژهای پژوهش میکردم در حوزههای مختلف ازجمله سیاسی.
آیا خانوادهتان هم در حوزه نشر فعالیت دارند؟
سال 1357 ازدواج کردم و همسرم فرهنگی و همفکر و همراه من است. فرزندانم هم در این حوزه فعالیت دارند، پسرم کارشناس ارشد معماری است و در دانشگاه دبی کار گرافیکی انجام میدهد و کتاب چاپ میکند. پسر دوم هم دکترای حقوق بینالملل است و در نشر ذکر فعالیت میکنند. دخترم هم مترجم است.
نظر شما