جمعه ۲۱ دی ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۲
جامعه شناسی ایران جز در حواشی به مساله زیست بوم نپرداخته است

جبار رحمانی در یادداشتی نگاهی به کتاب «جامعه و تغییرات آب و هوا» داشته است. در ایران نیز هنوز مساله زیست بوم و محیط طبیعی بواسطه الگوهای کلاسیک تفکر جامعه شناختی،‌ به امری حاشیه ای و فرعی تقلیل یافته‌اند. به گفته وی، جامعه شناسی ایران جز در حواشی و بطور غیر جدی به مساله زیست بوم نپرداخته است. اما در سال‌های اخیر برخی جامعه شناسان جوان کشور به دنبال طرح جدیدی در جامعه شناسی و مرکزیت بخشی به مساله محیط زیست بوده‌اند.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ـ جبار رحمانی، عضو موسسه انسانشناسی و فرهنگ  و عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم: محیط زیست امروزه به یکی از مفاهیم کلیدی در مباحث علمی و حتی مبحث روزمره مردم بدل شده است. این محوریت یافتن محیط زیست ناشی از تصور مردم و متخصصان از بحرانی است که در پیش روی جهان وجود دارد و گویی به یک نگرانی عمومی و فراگیر بدل شده است. تغییرا آب و هوایی گسترده‌ای که در کره زمین در حال رخ دادن است،‌ را نمی‌توان صرفا امری طبیعی و منوط به متخصصان علوم انسانی دانست،‌ بلکه مهمترین خصیصه این بحران زیست محیطی آنست که محصول کردارهای انسانهاست. بحران آب،‌ بحران هوا، بحران انقراض گونه های حیوانی و گیاهی و ... ناشی از روند طبیعی نبوده بلکه عمیقا به دلیل مداخله‌های انبوه انسانی در منابع طبیعی و دستکاری در روال‌های طبیعت رخ داده‌اند.

به همین سبب بحران‌های زیست محیطی امروز از چند وجه به شدت انسانی و اجتماعی هستند: از وجه اول بخاطر آنکه محصول عملکرد انسانها  و جوامع هستند. جامعه سرمایه داری امروزی ما مبتنی است بر استخراج همه جانبه منابع طبیعی و مصرف انبوه و زیاده از حد آن منابع توسط انسانها در زندگی روزمره. و از وجه دوم بخاطر آنکه عمیقا پیامدها و تبعاتشان بر انسانها و جوامع وارد خواهند شد. نه تنها حیوانات و گیاهان و خود طبیعت،‌ بلکه انسانها نیز مجبورند هزینه این تغییر بزرگ را با سلامتی، رفاه و حتی از طریق جانشان بپردازند. وجه سوم و مهمتر انسانی و اجتماعی بودن این بحران‌های بزرگ محیطی و زیست بوم‌ها، آنست که راه حل اصلی آنها نیز بدست انسانها و اصلاح الگوی مواجهه انسان با طبیعت و نوع و نحوه و میزان استخراج منابع طبیعی است. نجات ما از این بحران پیش رو مستلزم در پیش گرفتن رویه‌های اجتماعی ملی و فراملی متعددی است که بتواند رابطه ما با طبیعت را اصلاح کند. به همین دلیل مواجهه ما با این وضعیت جدید، علاوه بر دیدگاه‌های علوم طبیعی در فهم طبیعت، مستلزم ورود جدی علوم انسانی به این موضوعات نیز هست.
 

در این میان علوم اجتماعی و جامعه شناسی نقشی به سزا دارند. اما با این همه،‌ در عرصه جهانی علوم اجتماعی دیرهنگام به این عرصه مطالعاتی و سیاستگذاری پرداخته است و در ایران نیز هنوز مساله زیست بوم و محیط طبیعی بواسطه الگوهای کلاسیک تفکر جامعه شناختی،‌ به امری حاشیه ای و فرعی تقلیل یافته‌اند. جامعه شناسی ایران جز در حواشی و بطور غیر جدی به مساله زیست بوم نپرداخته است. اما در سال‌های اخیر برخی جامعه شناسان جوان کشور به دنبال طرح جدیدی در جامعه شناسی و مرکزیت بخشی به مساله محیط زیست بوده‌اند.

همه اینها بیانگر آنست که هرچه بیشتر می‌بایست زیست بوم و محیط را به مساله کانونی و محوری علوم اجتماعی ایران بدل کرد. در دو دهه اخیر منابعی در این زمینه منتشر شده‌اند که به تدریج ادبیات خاصی در حوزه جامعه شناسی محیط زیست و زیست بوم شکل گرفته است. یکی از این آثار مهم و کلیدی،‌ اثر «جامعه و تغییرات آب و هوا» نوشته صادق صالحی و زهرا پازوکی نژاد است. صادق صالحی از متخصصان اصلی این حوزه است و تاکنون منابع بسیاری را بصورت تالیف و ترجمه در زبان فارسی در حوزه جامعه شناسی محیط زیست ایجاد کرده است. این کتاب در سال 1396 در 487 صفحه توسط پژوهشگاه فرهنگ،‌ هنر و ارتباطات با همکاری شورای اجتماعی کشور منتشر شده است.

کتاب در یک مقدمه و هفت فصل تدوین یافته است. فصل اول کتاب به دنبال آنست که به ضرورت توجه و پیوند جامعه‌شناسی و تغییرات آب و هوا بپردازد. هرچند جامعه شناسان اولیه و بزرگان کلاسیک جامعه شناسی کمتر به مساله طبیعت و زیست بوم پرداخته اند،‌ اما مولفان این کتاب تلاش کرده‌اند ردپایی از مساله طبیعت در اندیشه این بزرگان مانند مارکس و دورکیم و وبر را نشان بدهند.

در جامعه شناسی متاخر و معاصر این مساله تغییر یافته و به یک مقوله کانونی بدل شده است به گونه‌ای که برخی بر این عقیده‌اند که توسعه اجتماعی مدرن از لحاط اکولوژیکی مخرب ترین بوده است. جامعه شناسان متاخر مانند اولریش بک،‌ گیدنز و هابرماس به دنبال نشان دادن پیوند و تاثیر متقابل طبیعت و انسان و برجسته کردن سهم علوم اجتماعی برای مواجهه با این بحران زیست محیطی و بوم شناختی بوده‌اند. در سنت جامعه شناسی چهار سنت رئالیسم، ‌برساختگرا، نوسازی بوم شناختی و اکومارکسیسم هستند که پارادایم‌های اصلی علوم اجتماعی در این زمینه را تشکیل می‌دهند. کتاب در فصل دوم به آسیب‌های اجتماعی و ارتباطشان با مساله تغییر آب و هوا پرداخته است. در این تحول بزرگ،‌ برخی گروه‌های اجتماعی مانند کودکان،‌ زنان،‌ پیران و مهمتر از همه،‌ فقیران و کشورهای در حال توسعه بیشتر صدمه را خواهند خورد.

لذا مساله اصلی ضرورت نوعی ارزیابی اجتماعی آسیب پذیری در برابر این تغییرات آب و هواست. در این زمینه سه حوزه اصلی بسیار اهمیت دارند: 1) در معرض بودن: گروه یا قشر یا جامعه ای که در معرض آسیب هستند،‌ 2) حساسیت: میزان تاثیر منفی آن جامعه در برابر تغییرات آب و هوا و 3) قابلیت سازگاری: ظرفیت یا توان یک جامعه برای مقابله با تاثیرات آب و هوایی. تغییرات آب و هوا را نمی توان صرفا امری طبیعی دانست،‌بلکه به واسطه اثرات آن بر جهان انسانی، نهتنها تحولات اجتماعی بلکه آسیب ها و امکان های خشونت بسیاری را بوجود خواهند آورد.

به همین دلیل مساله آب و هوا امروزی به یکی از نقاط کلیدی فعالیت‌های حکومت‌ها و چالش های میان آنها نیز بدل شده است. نابرابری‌هایی که منجر به خشونت خواهند شد،‌ کمبود منابعی که منجر به نزاع میان دولت‌ها و مسابقه‌های نظامی و تسلیحاتی خواهند شد، همه اینها بیانگر آنست که جامعه انسانی نه تنها باید رابطه‌اش با طبیعت را بازبینی کند، بلکه باید در یک حرکت منسجم جهانی به اصلاح شیوه‌ها و الگوهای مواجهه با طبیعت و تغییر رفتارهای انسانی در این زمینه بپردازد.

فصل سوم کتاب نیز به جریان مهمی در این زمینه اشاره می‌کند: انکار این تغییرات. گروه ها و صنایع بسیاری هستند که از جدی شدن مباحث تغییرات آب وهوایی و الزام‌هایی که برای اصلاح صنایع و اقتصاد مخرب طبیعت در حال شکل گیری است، ضرر خواهند دید. لذا یک جریان بزرگ علمی و رسانه ای در جهان شکل گرفته است که  حتی با تولید مستندات علمی نشان بدهند همه این نگرانی‌ها و ادعاها در باب تغییرات آب و هوا و پیامدهای آن جدی نبوده و یک توهم است. این گروه‌ها با تاسیس مراکز پژوهشی سعی کرده‌اند مبانی لازم برای انکار این تغییرات و در نتیجه بی اثر کردن سیاست‌های کنترلی ناشی از آنها فراهم کنند. مدعای اصلی آنها آنست که این مشکل در فضای علمی و رسانه‌ای به طور غیرواقعی برساخته شده است و نیازی نیست تا این حد جامعه را بیهوده نگران کرد.

در فصل چهارم مولفان به خوبی مساله بحران محیط زیست را در قالب ایده دوراهی اجتماعی مطرح کرده‌اند. مساله آب و هوا امروزه بزرگترین دوراهی اجتماعی پیش پای بشر است. دو راهی اجتماعی بیانگر موقعیتی است که هر فردی با انتخاب شخصی خودش می‌تواند منافع بیشتری را برای خودش فراهم کند،‌در حالیکه با تخطی از انتخاب همگام با جمع،‌سبب ایجاد یک ضرر بزرگ جمعی خواهند شد. دو راهی‌های اجتماعی‌ای مانند مساله تغییر آب و هوا به دلیل گستردگی وسیعی که دارند مستلزم یک تصمیم جمعی بسیار فراگیر حتی فراتر از مرزهای ملی هستند و همین امر آنها را دشوار و مبهم کرده است. لذا این عدم قطعیت وضع موجود و ابهام در آن منجر به شکل گیری یک تراژدی مشترک شده است،‌گویی تعلل و تاخیر انسان‌ها در تصمیم جمعی و هماهنگ عمومی،‌ همه آنها را در بلند مدت به ورطه فاجعه بزرگی نزدیک می‌کند.

کتاب در فصل‌های بعدی سعی کرده به مسله نوآوری‌های اجتماعی و تکنولوژیکی در این زمینه بپردازد. نکته اصلی آنست که هرچند علم مدرن و سرمایه داری مدرن مهمترین عوامل ایجاد این بحران بوده اند،‌ اما علم مدرن هنوز هم اصلی ترین عامل و ابزار برای مواجهه با این بحران و آگاه کردن انسانها از ابعاد آن و سیاستگذاری برای آنست. در لذا در فصل ششم به سیاست‌های اجتماعی مقابله با تغییرات آب و هوا پرداخته است و در نهایتا کتاب در فصل آخر به تجربه ایران در مواجهه با این تغییرات آب و هوا و سیاستگذاری‌های اولیه در این زمینه پرداخته است.

کتاب با نثری روان تلاش کرده است مخاطب را نه تنها در بستر مباحث جهانی در علوم اجتماعی و علوم انسانی درباب تغییرات آب و هوا قرار بدهد،‌ بلکه در نهایت تلاش کرده تجربه ایران دراین زمینه را به بحث بگذارد. این کتاب در فضای علوم اجتماعی ایران که کمتر تالیفی در این زمینه هست و عموم کتابها ترجمه هستند بیانگر نوعی رشد و توسعه بینش جامعه شناختی در ایران در مواجهه با طبیعت است.

کتاب«جامعه و تغییرات آب و هوا» تالیف: صادق صالحی و زهرا پازوکی نژاد است که توسط پژوهشگاه فرهنگ،‌ هنر وارتباطات و با همکاری شورای اجتماعی کشور؛ در سال 1396 منتشر شده است. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها