سه‌شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸ - ۱۳:۰۸
نقدی بر مجموعه‌ شعر «کتاب موسیقی، اشعاری در ستایش سازها» سروده‌ شمس‌لنگرودی

فرزاد کریمی پژوهشگر و منتقد ادبی یادداشتی بر مجموعه شعر شمس لنگرودی با عنوان «کتاب موسیقی، اشعاری در ستایش سازها» نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-فرزاد کریمی: شمس لنگرودی در تازه‌ترین اثر خود، «کتاب موسیقی، اشعاری در ستایش سازها»، نسبت به آثار پیشینش، زبانی پخته‌تر دارد و از آن ساده‌نویسیِ خنثا و ساده‌انگار فاصله گرفته است. او حالا می‌تواند با این زبان که نه زبان ساده‌ گذشته است، نه زبان آهنگین شعر سپید، نه زبان فخیم شاملویی و نه زبان روان گفتار، برای شعرهای آینده‌ خود شخصیتی خلق کند، خاص خودش.

در این دفتر هم اما همچنان در معنا، شاعر گرفتار ارائه‌ اطلاعات به مخاطب است. در شعر نخستین دفتر، وی به تعریف موسیقی پرداخته گویی خواننده‌ شعر، ناآگاهی است نیازمند دانایی‌های بسیار شاعر: «موسیقی نظام کهنه‌ی کهکشان است/ فرشته‌ای که تلاش می‌کند به لهجه‌ای انسان سخنی بگوید/ شانی از نور است/ که به آهی آب می‌شود» (ص ۹) و در ادامه‌ همان شعر: «موسیقی پنجه‌هایش از باد است/ از هندسه‌ی پنهان/ و خیابان‌هایش/ پنهان‌ترین گوشه‌ی تن آدمی» (ص ۱۰).

برای خواننده‌ شعر چه اهمیت دارد تعریف شمس از موسیقی چیست؟ او برای خواندن شعر کتاب را به دست گرفته است. موضوع وقتی ملا‌ل‌آورتر می‌شود که شاعر از مقدمات تعریفی خود، دست به نتیجه‌گیری نیز می‌زند، آن هم در قامتی تتابع‌آلود: «آه که چقدر سخت و احمقانه و خنده‌دار است زندگی اگر تو نبودی» (ص ۱۵) و پیداست چنین سطری تا چه اندازه از شاعرانگی به دور است.

«کتاب موسیقی» مشحون از معناهای سطحی است، دانستنی‌هایی که فاقد آگاهی‌بخشی است. آثار این مجموعه پیش از آن که وصف شاعرانه‌ سازهای موسیقی باشد، زیاده‌گویی و چسباندن برچسب‌های پرطمطراق به آن‌هاست‌: «سنتور/ عنکبوت هزارپایی است/ که بزاقش دل آدمی صید می‌کند// هفتاد و دو راه موازی/ که دلت را به هزار راه می‌برد/ وقتی که با تمام وجودش می‌خواهد چیزی بگوید/ و زبان سخن ندارد» (ص ۱۸).

شعر شمس لنگرودی در «کتاب موسیقی» نگاهی از سر شیفتگی به خود، به مخاطبش دارد. تلقینِ کشف‌هایی از زوایای ذهنی درباره‌ی ساز و موسیقی که بداعت‌آمیز می‌نماید. اما این بداعت جبری است، بداعتی تحمیل شده بر مفهوم، بداعتی تصنعی. نشانه‌ی تصنعی‌بودن توصیف‌‌ها این است که می‌توان وصفی را که برای یک ساز داده شده، بر ساز دیگری نیز نهاد. این انتزاعِ دور از واقع، دورشدن از رسالتی است که دهه‌ها پیش نیما برای شعر نو ترسیم کرد و آن نزدیکیِ هرچه بیش‌تر به عینیت اشیاء و خالی‌کردن ذهن از پیرایه‌های به‌ظاهر شاعرانه‌ای بود که در سال‌های منتهی به جنبش مشروطه بر شعر بسته شده بود. از شعر موسیقی باد: «باد/ جراحی آسمان است/ بیرون‌کشیدن خرده‌ریزه‌ی عمرها/ که زمان جارو می‌کند.// نگارش پرلکنت هیجانی بی‌امان است/ تدبیر بی‌حاصل آسمان/ که گذشته‌ها را به منزل اولش برگرداند/ فرصت پاره‌پاره، رقتِ سرگشتگی.» (ص ۳۴).  
  

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها